در باره آیت الله محمدتقی بهجت

نویسنده
مازیار رادمنش

» درگذشت آخرین بازمانده مراجع قدیمی

آیت‌الله حاج شیخ محمد تقی بهجت، یکی از مراجع بزرگ جهان تشیع، روز یکشنبه گذشته (27 اردیبهشت) در بیمارستان ولی عصر شهر قم درگذشت.

این مرجع 93 ساله آخرین بازمانده از مجتهدان قدیمی همچون گلپایگانی و خمینی بود. وی که اصلیتش فومنی بود جوانی اش را در عراق و مابقی عمر را در قم گذرانید. مرگ وی سبب شد تا در زادگاهش فومن 10 روز عزای عمومی اعلام شود. پیکر وی، روز سه شنبه 29 اردیبهشت، با حضور احمدی نژاد رئیس جمهور، محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، علما و مراجع عظام تقلید، اعضای جامعه و مجمع مدرسین حوزه علمیه قم، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مسئولان کشور و علاقمندانش در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. نماز میت نیز توسط آیت الله جوادی آملی یکی از اساتید برجسته فلسفه حوزه در حرم، اقامه شد.

محمدتقی بهجت که بود؟

آیت الله العظمی محمد تقی بهجت فومنی در ماه ذی الحجة سال 1334 ه.ق. (1294) در خانواده ای مذهبی و در شهر فومن (استان گیلان) متولد شد. وی پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش بر وی نام محمد تقی گذاشت. به روایت یکی از شاگردان وی؛ “پدر محمدتقی در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر مرگ می افتد، وی می گفت که در آن حال ناگهان صدایی شنیده مبنی بر آنکه با وی کاری نداشته باشند، زیرا او پدر محمد تقی است.” محمدتقی پنجمین فرزند خانواده و همنام برادر بزرگتر خود است که به علت غرق شدن در حوض آب می میرد.

پدرش کربلایی محمود بهجت چون پدرش “مهدی” از مردان مورد اعتماد فومن و از اهالی قدیمی آن سامان بود. کربلایی محمود ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور و داوری میان مردم می پرداخت. آنچنان که نقل شده وی شاعر بود و مرثیه هایی در وصف ائمه به ویژه امام دوم شیعیان سروده است. مادرش 16 ماه پس از تولد محمدتقی به دلیل بیماری جان می سپارد و وی از همان کودکی تحت تربیت پدر قرار می گیرد. کودکی محمدتقی در کنار پدر و در مجالس عزاداری اهل بیت می گذرد، توجه ویژه او به کتاب های موجود در خانه پدری، کربلایی محمود را متوجه این امر کرد که فرزندش به فقه و علوم حوزوی علاقمند است و نه کسب و کار. پدر محمدتقی، پس از درک هوش وی، او را در مکتبخانه فومن نام نویسی می کند تا تحت نظر ملای فومنی آنچه که لازم است بخواند.

 

دوران تحصیل و سفر به عراق

تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد. آن زمان مدارس امروزی هنوز پا نگرفته بود، بنابراین او با تشویق پدرش به تحصیل علوم دینی در همان شهر فومن پرداخت. هنوز چندی نگذشته بود که اطرافیان پی بردند که فومن برای محمدتقی کافی نیست، بنابراین وی از پدر می خواهد تا او را به عراق روانه کند تا نزد علمای مشهور آن دوره تحصیلات دینی اش را تکمیل کند. محمدتقی در شهر کربلا ساکن می شود و در حوزه علمیه آن شهر مشغول به تحصیل می گردد. طی این مدت بخش بسیاری از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار می ‌خواند.

در سال 1312 و در سن 18 سالگی به نجف مراجعت می کند تا نزد استادان حوزه آن شهر تلمذ کند. اساتید وی در کربلا و نجف افرادی همچون آیات شیخ مرتضی طالقانی، نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، ضیا عراقی و آیت الله کمپانی بودند. محمتقی بهجت فقه را با محمد کاظم شیرازی که شاگرد میرزا محمد تقی شیرازی به پایان رساند، اصول را از نائینی، و سپس شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی فرا گرفت و در محضر آن استاد به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت.

گرایش به سمت عرفان و فلسفه
محمد تقی که پیش از سفر به نجف در کربلا در تحقیق برای یافتن استاد اخلاق بود، پس از آمدن به نجف با قاضی برخورد کرد. در همان دوره جذب سیره ملا قاضی شد و به عرفان و تذهیب نفس گرایش پیدا کرد. وی پیش از آن در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف شرکت کرده، تا اینکه در سلک شاگردان آیت الله سید علی قاضی در آمده و در سن 18 سالگی در حلقه شاگردان خاص وی جای می گیرد و از جانب آن استاد بارها مورد توجه قرار می گیرد. تحت تربیت و تاثیر آیت الله کمپانی و علی قاضی شخصیت وی شکل می گیرد.

 آیت الله مصباح یزدی در این باره می گوید: “پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است. ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیماً در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبه های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند.”

بازگشت به ایران

محمدتقی بهجت 12 سال پس از اقامت در نجف در سال 1324 و در سن 30 سالگی برای دیدار با خانواده به ایران مراجعت کرد. چند ماهی در فومن ماند، به قصد بازگشت به عراق بار سفر بست، اما تصمیم گرفت پیش از آن به زیارت حرم معصومه رود و همزمان از وضعیت حوزه علمیه قم کسب اطلاع کند. چندی از اقامتش در قم نگذشته بود که اساتید بزرگ حوزه نجف چون نائینی، کمپانی و قاضی یکی پس از دیگری درگذشتند. بدین ترتیب وی اقامت در قم را به حضور در حوزه نجف ترجیح می دهد. آن زمان، چند ماهی از اقامت آیه الله العظمی بروجردی در قم گذشته بود که محمدتقی بهجت وارد قم شد، و همچون نام های مشهور بعدی حوزه (خمینی و گلپایگانی) در پای درس بروجردی حاضر شد.  وی همزمان در کلاس های درس حجت کوه کمره ای شرکت کرد.

مصباح یزدی می گوید: “آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط می کنند احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پی گیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند.” پس از اقامت در قم برنامه ای روزانه داشته که تا زمان مرگش ترک نشد.

مصباح یزدی در این باره می گوید: “بیش از 40 سال است که ایشان را می‌شناسم. برنامه ایشان این بوده که هر روز صبح به حرم می‌روند. حدود چهل سال قبل یک برنامه روزانه داشتند که هر روز به حرم مشرف می‌شدند تا اوایل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتی دیگر در حرم حضرت معصومه (علیها السلام) انجام می‌دادند. عصرها هم برنامه ایشان این بود که پیش از غروب می‌آمدند طرف‌های خیابان صفائیه و قدم می‌زدند. آن وقت‌ها این ساختمان‌ها و پارک و… نبود. از نزدیک پل صفائیه به بعد، زمین مزروعی بود. مقدار زیادی از زمین‌های مزروعی می‌گذشتیم تا به پل راه آهنی که به کاشان می‌رود، می‌رسیدیم و همه اینها زمین مزروعی بود. نزدیک غروب تا این جا پیاده می‌آمدند و بعد در این زمین‌ها نماز مغربشان را می‌خواندند.”

 

تدریس و روش ها
محمدتقی  بهجت در همان ایام که در نجف حضور داشت، در کنار تحصیل، تدریس نیز می کرد. پس از اقامت در قم نیز پیوسته این روال را ادامه داد. از آن زمان تا مرگ وی، بیش از چهل سال به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشت. مصباح یزدی در مورد روش تدریس محمدتقی بهجت می گوید: “ایشان در بیان مطالب سعی می کردند ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری قدس سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته ای داشتند آن را نقل می کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می کردند. این شیوه از یک طرف باعث این می شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت می شد. در ضمن تدریس، در میان نکته هایی که از خود ایشان ما استفاده می کردیم و طبعاً بعضی از این نکته ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر می خوردیم. ایشان گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل می کردند که برای ما تعجب آور بود ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می کنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار می کردند امامت امیر المؤمنین علیه السلام بود، ما تعجب می کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیه السلام را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیز هایی که بیشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقی و معنوی ) مطالبی را نمی گویند. اما بعد از این که به پنجاه- شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکته هایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی علیه السلام می فرمودند به دردمان می خورد. گویا ایشان آن روز می دید که یک مسائلی بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد. شاید اگر توجه های ایشان نبود ما انگیزه ای نداشتیم درباره این مسائل مطالعه ای داشته باشیم، حتی از نکته هایی که ایشان چهل سال پیش بیان می کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کرده‌ام.”

شاگردان

بسیاری از روحانیون ارشد جمهوری اسلامی از شاگردان وی بوده اند، اما مثل اینکه وی در این مورد نیز وسواسی خاص داشت و تنها مواردی به عنوان شاگرد در پایگاه وی ذکر شده است. برخی از شاگردان وی به این شرح اند؛ محمد تقی مصباح یزدی، عبدالمجید رشید پور، سید مهدی روحانی، علی پهلوانی تهرانی، مختار امینیان، محمدهادی فقهی، هادی قدس، محمود امجد، محمد ایمانی، محمد حسن و محمد حسین احمدی فقیه یزدی، مسعودی خمینی، سید رضا خسروشاهی، اسماعیل عابدی، حسن لاهوتی، عزیز علیاری، سید محمد مؤمنی، حسین مفیدی، محمد کریم پارسا، جواد محمد زاده تهرانی، سید صابر مازندرانی، شهید نمازی شیرازی و مهدی هادوی.

 

مقام علمی

بهجت در نزد شاگردان خود دارای جایگاه دانش دینی بالایی است، اما مسلکش مخالفینی نیز دارد. روزی در درس کفایه یکی از شاگردانِ آخوند خراسانی به نحوهٔ تقریر مطالب آخوند خراسانی توسط بهجت اعتراض می‌کند، ولی با توجه به اینکه از همهٔ طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال‌تر بوده در جلسهٔ بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار می‌گیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد می‌شود و متوجه اعتراض شاگردان به وی می‌گردد. سپس خطاب به آنان می‌گوید: “با آقای بهجت کاری نداشته باشید.”

همه ساکت می‌شوند آنگاه استاد ادامه می‌دهد: “دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می‌کردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است.” و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیت‌الله بهجت تمجید می‌نماید. علامه محمد تقی جعفری می‌گوید: “آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب می‌خواندیم، آیت‌الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می‌نمودند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می‌کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه می‌شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می‌کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.”

 

پیش از انقلاب و فعالیت های سیاسی-اجتماعی

محمدتقی بهجت نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه اظهار نظر می کرد اما آنقدر کوتاه و اندک که نمی توان آنها را در کارنامه زندگی وی به عنوان نکاتی بارز، مشخص کرد. روش سیاسی وی ادامه راه آیت الله بروجردی و نزدیک به آیت الله شریعتمداری بود. تا آنجا که می توانست از فعالیت های سیاسی پرهیز داشت. پس از انقلاب نیز چون گذشته، در خانه اش تدریس می کرد و هیچ گاه با نظام جمهوری اسلامی همکاری در عرصه حاکمیت نکرد. او همه گاه از رسانه ها به دور بود و ترجیح می داد در خلوت به عبادت مشغول باشد. برخی از روحانیون حکومتی می گویند که وی حامی مبارزان بودند و در نشست‌های خود، نقدهای تندی به رژیم داشته، اما شیوه تدریس او که در سال های نزدیک چیزی غیر از آنچه که می بایست نبود.

مصباح یزدی در این باره می گوید: “بزرگ‌ترین مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، ایشان بودند که به صورت‌های مختلف به دوستان و کسانی که در درس شرکت می‌کردند، سفارش می‌فرمودند که به این گونه مسایل اهمیت بدهند و اشاره می‌کردند که اگر اشخاص غیر مقید به مسایل معنوی به این کارها بپردازند، روزگاری جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسیر اصلی خارج خواهند کرد. در عین‌حال که تأکید می‌کردند مثلاً درس فقه را بنویسید و در بحث‌ها دقت کنید یا سفارشات اخلاقی می‌کردند، توصیه می‌کردند که از مسایل سیاسی و اجتماعی به خصوص در بعد فرهنگی دور نباشیم، حتی گاهی پیغام‌های خاصی به حضرت امام خمینی درباره همین مسایل سیاسی می‌دادند که در یک مورد بنده و یکی دیگر از دوستان، واسطه رساندن این پیام به حضرت امام بودیم. حضرت امام هم به ایشان عنایت خاصی داشتند؛ البته من شخصاً و مستقیماً از ایشان چیزی نشنیده بودم.” اما آنچنان که امجد یکی از شاگردان قدیمی اش می گوید هم آن زمان حرف های مختصری می زد و هم این زمان. کلا در صدد تربیت غیر مستقیم بود و سعی ای نداشت که با خطابه و یا سخنان تند با دیگران از جمله حکومت درگیر شود.

مرجعیت

با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده بود و بیش از 40 سال اشتغال به تدریس خارج فقه واصول داشت، ولی همواره از پذیرش مرجعیت سرباز زده اند.  تا اینکه بعد از فوت سید احمد خوانساری جلد اول و دوم کتاب “ذخیره العباد” (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار بزرگان حوزه گذاشتند، و پیش از فوت آیه الله العظمی اراکی اجازه نشر رساله عملیه خویش را داد، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده ای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شد تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خود بر روی جلد کتاب دریغ ورزید.

در همین ارتباط یکی از نزدیکان وی می گوید: “ایشان پیش از در گذشت آیت الله العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود.  بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان گفتند: “فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید.” از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: “صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید.” چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان توسط بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید.”

مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت می گوید: “ بعد از مرجعیت منزل آیت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی کرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می کند که می شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید.”

 

عرفان و اختیار مرگ

مصباح یزدی در خصوص مرتبه عرفان درونی محمدتقی بهجت می گوید: “یکی از دوستانی که زیاد خدمت حضرت امام رفت و آمد می‌کردند، جناب آقای مسعودی، تولیت کنونی آستانه مقدسه هستند. ایشان نقل می‌کردند گاهی که گرفتاری خاصی برای امام پیش می‌آمد و یا مریضی سختی داشتند، مرا خدمت آقای بهجت می‌فرستادند و چند مرتبه پیش آمد که خدمت ایشان رفتم و ایشان دستور دادند قربانی کنند و خود من از طرف حضرت امام مأمور شدم گوسفندی بخرم و طبق دستور آیت الله بهجت قربانی کنم. (دو موردی که یادم می‌آید مریضی بود.)

مرحوم آقامصطفی خمینی از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلی الله مقامه نقل می‌کردند که ایشان معتقدند جناب آقای بهجت دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند. از جمله مطالبی که ایشان از پدرشان در مورد آقای بهجت نقل کردند، این بود که ایشان دارای موت اختیاری هستند؛ یعنی قدرت دارند که هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع کنند و باز مراجعت کنند. این از مقامات بلندی است که بزرگان در مسیر سیر و سلوک عرفانی به آن می‌رسند. همین‌طور مقامات معنوی دیگری در معارف توحیدی که زبان بنده توانایی بحث در زمینه آنها را ندارد. این مطالب را هم اگر نشنیده بودم لیاقت آن را نداشتم که مطرح کنم. متأسفانه به رغم اینکه سال‌های طولانی خدمت ایشان بودیم، لیاقت این را پیدا نکردیم که عنایتی به ما بفرمایند و چیزی به ما یاد بدهند و دست ما را بگیرند و مثلاً به مقامی برسانند.”

بارها از جانب محمتقی بهجت گفته شد که امام زمان ظهور کرده یا بزودی خواهد کرد، اما بعدتر تکذیب می شد. هیچ یک از اطرافیان آقای بهجت خود به شخصه قدرت های خاص وی را به چشم ندیده بلکه از دیگران روایت می کند.

حضور دایی در دفتر آیت الله بهجت برای رفع طلسم

آنچنان که در اخبار آمده، سرمربی پیشین تیم ملی فوتبال کشورمان در سالیان اخیر برای رفع مشکلات و دغدغه های فکری و روحی ورزشی و شخصی خود بارها به محضر آیت الله بهجت رفته بود و از راهنمایی های این وی بهره می برد. آذر سال 86 علی دایی به همراه تعدادی از مسئولان باشگاه سایپای تهران روز شنبه در دفتر بهجت حضور یافت و از نزدیک با آیت الله بهجت دیدار کرد. در این دیدار علی دائی به پاره ای از مشکلات خود و باشگاه سایپا اشاره کرد و آقای بهجت نیز دستورات و توصیه هایی را به وی ارائه و برای رفع مشکلاتشان دعای خیر کرد.

موضوع وقتی تبدیل به خبری داغ شد که دایی پیش از دیدار با آیت الله العظمی بهجت، به یکی از مسئولین دفتر ایشان گفته بود که مدتی قبل شخصی با دادن نشانه هایی گفته که باشگاه فوتبال سایپا طلسم شده و طی این مدت کلیه نشانه هایی که شخص مورد نظر گفته بود درست بوده و همگی به وقوع پیوسته است و جهت بطلان این طلسم و رفع مشکلات به خدمت آیت الله بهجت رسیده است. از آن پس تا قهرمانی سایپا علی دایی همیشه با یک تسبیح و ذکرگویان در نیمکت مربی گری حاضر می شد.

همین ارتباط سبب شد که در زمان فوت آیت الله بهجت فدراسیون فوتبال بیانیه ای جهت تسلیت صادر کند و علی دایی که به دلیل شکست هایش در سمت سرمربی تیم ملی خود را از اخبار دور نگه می داشت طی گفتگویی کوتاه با رسانه ها؛ “درگذشت این عالم ربانی را به محضر حضرت ولی عصر(عج)، مقلدان ایشان و مردم مومن ایران اسلامی تسلیت گفت.(به نقل از مهر)”

 

فهرست عمده تألیفات محمدتقی بهجت عبارتند از:

ساله توضیح المسائل ( فارسی و عربی )
مناسک حجّ
وسیله النجاة
جامع المسائل
جلد اول از کتاب صلوة
جواهر الکلام
جلد اول از دوره اصول به ترتیب “کفایه الاصول”
تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری
بقیه مجلّدات دوره اصول
حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری؛ ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن “شرائع الاسلام”
دوره طهارت
بقیه مجلّدات دوره کتاب الصلوة
همچنین وی در تألیف سفینة البحار با حاج شیخ عباس قمی همکاری داشته، و قسمت زیادی از سفینة البحار خطی، به خط بهجت نوشته شده است.