هزار و یک روز

نویسنده
ابراهیم نبوی

‏فیلم های روز سینمای جهان

themist.jpg

مه ‏The Mist‏

نویسنده و کارگردان: فرانک دارابانت. موسیقی: مارک ایشام. مدیر فیلمبرداری: ران اشمیت. تدوین: هانتر ام. ویا. ‏طراح صحنه: گرگوری ملتون. بازیگران: تامس جین[دیوید درایتون]، مارشیا گی هاردن[خانم کارمودی]، لوری ‏هولدن[آماندا دامفرایز]، آندره برافنر[برنت نورتون]، توبی جونز[الیو]، ویلیام سدلر[جیم گروندین]، جفری د مون[دان ‏میلر]، فرانسس استرنهاگن[ایرنه]، الکسا دوالس[سالی]، ناتان گمبل[بیلی]. 127 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام ‏دیگر: ‏Stephen King’s The Mist‏. نامزد جایزه بهترین بازیگر خردسال یا نوجوان/ناتان گمبل از مراسم هنرمندان ‏جوان. ‏

دیو درایتون که به همراه همسر و پسرش بیلی در ویلایی کنار دریاچه زندگی می کند، فردای شبی توفانی متوجه مه ‏روی دریاچه می شود. وقتی با همسایه اش برنت نورتون و پسرش برای خرید به شهرک بریجتن می روند، مردی ‏سراسیمه با صورتی زخم وارد سوپر مارکت شده و از وجود چیزی خطرناک درون مه در حال گسترش خبر می دهد. ‏مه به سرعت شهر را فرا می گیرد و مشتریان داخل سوپر مارکت در آنجا به دام می افتند. ابتدا همه به این باور می ‏رسند که به دلیل نزدیکی پایگاه نظامی این مه احتمالاً از انفجار مخزن ماده ای شیمیایی حاصل شده است. اما زنی به نام ‏مارمودی که باورهای مذهبی سفت و سختی دارد، معتقد است این مه از علائم واقعه ای آخر زمانی برای تنبیه اهالی ‏است. وقتی دیو به همراه چند نفر دیگر برای کنترل ژنراتور برق فروشگاه وارد انبار پشتی آن می شوند، دیو متوجه ‏صدایی نعره مانند از خارج ساختمان می شود. بر اثر اصرار بی مورد دیگران، برای درک منبع صدا در انبار را باز ‏می کنند. فرجام این کار وارد شدن بازوهایی غول پیکر متعلق به جانوری ناشناخته و کشته شدن یکی از کارکنان جوان ‏فروشگاه است. هنوز کمتر کسی به وجود موجودات خطرناک در بیرون از فروشگاه باور دارد، اما زمانی که سوپر ‏مارکت مورد هجوم حشرات غول آسا قرار می گیرد اجباراً می پذیرند. خانم کارمودی که حمله حشرات را نیز جزئی از ‏پیشگویی کتاب مقدس می دادند، ابتدا با هشدار دادن و سپس با موعظه افرادی را به دور خود جمع و تحریک می کند. ‏زمانی که دیو و چند نفر دیگر برای آوردن دارو و لوازم پانسمان از سوپر مارکت خارج می شوند، تحریک ها به اوج ‏می رسد. خانم کارمودی عقیده دارد برای رهایی از بلایی که بر سرشان نازل شده، باید قربانی بدهند و این فرد کسی ‏نیست جز پسر دیو درایتون….‏

چرا باید دید؟

فرانک دارابانت متولد 1959 مون بلیه، فرانسه است. اما آمریکایی تبار است و شهرتی نیک در سینمای هالیود دارد و ‏محبوبیتی معقول در میان نویسندگان، منتقدان سینمایی و تماشاگران ایرانی دارد. ریشه این شهرت و محبوبیت فیلم ‏رهایی از شاوشنگ/رستگاری در شاوشنک است که از فیلم های مهم ژانر زندان در دهه 1990 محسوب می شود. ‏

دارابانت با فیلمنامه های ترسناک مانند قسمت سوم کابوس در خیابان الم، مگس 2، حباب و سریال ایندیانا جونز جوان ‏آغاز کرده و بعدها تهیه کنندگی و کارگردانی را به کارنامه خود افزوده است. دومین فیلمش مسیر سبز نیز با استقبال ‏متوسط تماشاگران روبرو شد، اما بعد از شکست فیلم ‏‎ The Majestic‎در 2001 تا امروز فیلم دیگری نساخته بود. مه ‏بعد از شش سال وقفه بازگشتی قدرتمندانه به هر سه حیطه کاری است. دارابانت که تا امروز سه بار نامزد دریافت ‏اسکار شده، هم اکنون در حال بازسازی فیلم فارنهایت 451 تروفو است که در سال 2009 به نمایش در خواهد آمد. ‏

مه حاصل همکاری یا بهتر بگوییم اقتباس مجدد او از نوشته های دوستش استیون کینگ است. مه از معروف ترین ‏رمان کوتاه[‏novella‏] کینگ است که در سال 1980 منتشر شد. دارابانت جز پایان تیره ای که به داستان افزوده، سعی ‏کرده اقتباسی بسیار وفادارانه از رمان کینگ ارائه دهد و می توان گفت یکی از بهترین و موفق ترین اقتباس ها از ‏داستان های کینگ را ساخته است. اقتباس 18 میلیون دلاری دارابانت تا هفته گذشته بیش از 25 میلیون دلار در گیشه ‏در آمد داشته که بر این مبلغ افزوده خواهد شد. مه یکی از بهترین فیلم های ترسناک سال های اخیر است که قدرت ‏هراس انگیز خود را نه از موجودات غریب و گاه عظیم الجثه خود، بلکه از رفتار آدم ها می گیرد. ترسناک ترین ‏شخصیت فیلم خانم کارمودی است. نماینده باورهای خرافی و مذهبی که ایده قربانی کردن پسر درایتون را به مشتریان ‏سوپر مارکت تلقین می کند و زمانی که با گلوله ای در پیشانی می میرد، تماشاگر برای همیشه نفسی به راحتی می کشد. ‏شنیدن سخنان زهرآگین او خوف انگیزتر از دیدار هیولای غول پیکر پایان فیلم است و تصمیم به کشتن بازماندگان توسط ‏درایتون در اثر نومیدی در آخر فیلم تلخ تر از همه بلاهایی که بر سرشان آمده است. تم پس زمینه فیلم خلق فاجعه توسط ‏خود بشر است. ازمایش های مشکوک ارتش سبب خلق این جانوران مهلک شده و تاوان سنگینی توسط اهالی برای این ‏آزمایش های احمقانه پرداخته می شود. تماشای فیلم استادانه مه در میان خیل آثار خونریز ترسناک شرقی و غربی زنگ ‏تفریح جانانه ای است. می توان گفت که دارابانت و مه و صد البته استیون کینگ قادر به ترمیم آبروی رفته این ژانر ‏شده اند. شما چی فکر می کنید؟

ژانر: درام، ترسناک، علمی تخیلی، مهیج. ‏

untracable.jpg

غیر قابل ردیابی ‏Untraceable‏

کارگردان: گرگوری هابلیت. فیلمنامه: رابرت فایولنت، مارک برینکر، آلیسون برنت بر اساس داستانی از رابرت ‏فایولنت و مارک برینکر. موسیقی: کریستوفر یانگ. مدیر فیلمبرداری: آناستاس ان. میکوس. تدوین: دیوید روزنبلوم. ‏طراح صحنه: پل ایدس. بازیگران: دایان لین[جنیفر مارش]، بیلی برک[کارآگاه اریک باکس]، کالین هنکس[گریفین ‏دوود]، جوزف کراس[اوئن رایلی]، مری بث هرت[استلا مارش]، پیتر لویس[ریچارد بروکز]، تایرون جیوردانو[تیم ‏ویلکز]، پرلا هنی جاردین[آنی هسکینز]، تیم د زارن[هربرت میلر]. 100 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: ‏Streaming Evil‏. ‏

جنیفر مارش مامور مخفی در بخش ویژه کنترل جرائو اینترنتی و رسانه ای کار می کند. جنیفر مادری مجرد است که با ‏دختر و مادر خود زندگی می کند. یک روز با انتشار سایتی به نام “با من بکش/‏Kill With Me‏” که به شکل زنده ‏مراحل کشته شدن گربه ای کوچک را نشان می دهد، پی به وجود شخصی خطرناک در پشت این ماجرا می برد. اما ‏هشدارهای او را کسی جدی نمی گیرد، چون جان یک گربه هیچ ارزشی ندارد. مدت کوتاهی بعد، تصاویر مردی نگون ‏بخت از همین سایت پخش می شود. در عرض چند ساعت آتی، قربانی در برابر چشمان مردم به قتل می رسد و رقم ‏بازدید کنندگان سایت هر لحظه افزایش می یابد. ردیابی سایت و محل پخش تصاویر تقریباً غیر ممکن است. چون قاتل ‏دارای دانش وسیع در زمینه رایانه و اینترنت بوده و تمام محک کاری های لازم راانجام داده است. تلاش های مارش ‏برای قانع کردن رئیس خود برای تقاضای کمک از مسئولین امنیت ملی کشور به نتیجه نمی رسد. قاتل سریالی این بار ‏برای کشتن سومین قربانی خود راهی بدیع انتخاب کرده تا تماشاگران سایت خود را با خویش همراه سازد. قربانی به ‏صندلی بسته شده و در اطراف وی لامپ های گرمازای قوی قرار دارد، و با افزوده شدن هر بیننده به سایت یکی از ‏لامپ ها روشن شده و قربانی در برابر چشمان بینندگان کباب می شود. جنیفر و همکارش گریفین تحقیقات را دنبال می ‏کنند، غافل از این که هدف بعدی قاتل خود آنها هستند. گریفین به دام می افتد و در برابر چشمان جنیفر و میلیون ها بیننده ‏سایت درون محفظه اسید جان می بازد. اما قبل از مرگ پیامی به شکل مورس با باز و بسته کردن پلک چشم هایش ‏برای جنیفر می فرستد. جنیفر موفق به کشف هویت قاتل می شود، اما قبل از دستگیری خود به دام قاتل می افتد…‏

چرا باید دید؟

گرگوری کینگ هابلیت متولد 1944 ابیلین تگزاس در دانشگاه ‏UCLA‏ درس خوانده و بعدها با سمت دستیار تهیه کننده ‏وارد تلویزیون شده است. از دهه 1980 با ساختن سریال های ‏Hill Street Blues‏ و ‏LA Law‏ شروع به کارگردانی ‏کرده است. در 1996 با ساختن ‏Primal Fear‏ وارد سینما شده و بعدها فیلم های ‏Fallen، فرکانس و نبرد هارت را ‏ساخته است. اما سابقه وی در تلویزیون درخشان تر ا سینما بوده و تا امروز 10 جایزه امی[اسکار تلویزیونی] دریافت ‏کرده است. آخرین فیلمی که از وی به نمایش در آمد خدشه نام داشت که 3 سال پس از فیلم موفق تلویزیونی.‏‎ NYPD ‎‎2069‎‏ در اوایل سال گذشته و پیش از فیلم فعلی پخش شد.‏

فیلم 35 میلیون دلاری غیر قابل ردیابی در قالب فیلمی مهیج به پدیده ای نو می پردازد: جرائم اینترنتی یا خلاف کاران ‏دنیای مجازی که به شکلی دقیق در قالب تریلری خوش ساخت قرار است به خورد بیننده داده شود. هابلیت به عنوان یک ‏کارگردان متوسط تمامی سعی خود را کرده و فیلمی خوش ساخت تر از اثار پیشین خود فراهم کرده است. جدا از بداعت ‏جرم، قابل ژانری فیلم پر از کلیشه هاست و ای کاش نبود[یعنی اگر مارش و گریفین قربانی نمی بودند، حاصل کار فیلم ‏بهتری بود]. ‏

قاتل فیلم یک آدمکش سریالی است که انگیزه اش تنها لذت بردن تماشای مرگ قربانیان نیست. بلکه در صدد گرفتن انتقام ‏از کسانی است که شاهد خودکشی پدرش بوده اند و با بی تفاوتی آن را نظاره کرده اند. او تماشاگران را متهم به همدستی ‏در مرگ او می کند و بعدها با شراکت دادن بازدیدکنندگان سایت مرگبارش در قتل انسان ها وجدان جامعه را به چالش ‏می طلبد. راه حلی منحط که نتیجه ای معقول از آن حاصل می شود. تماشاگر و مارش با دیدن تعداد بازدیدکنندگان سایت ‏که هر لحظه بر ان افزوده می شود، خود را با جامعه ای تشنه خون و روان پریش مواجه می بینند. جامعه و انسان هایی ‏که در پایان با مرگ مغز متفکر و طراح این جنایت ذره ای از تمایل شان به خون ریختن و نابودی همنوع کاسته نمی ‏شود. به نظرم دیدن سوال هراس آور یکی از بازدیدکنندگان سایت در پایان فیلم[جدا از مکانیسم خلق هیجان آن تا این ‏لحظه 28 میلیون دلار نصیب تهیه کننده کرده] که چگونه می شود این فیلم را دانلود کرد، ارزش وقت و پولی که صرف ‏دیدار غیر قابل ردیابی شود را دارد. و اگر می خواهید بدانید که آیا می توان با اینترنت آدم کشت، غیر قابل ردیابی را ‏ببینید!‏

‏ ژانر: جنایی، مهیج. ‏

thebankjob.jpg


سرقت بانک ‏The Bank Job‏

کارگردان: راجر دانلدسون. فیلمنامه: دیک کلمنت، ایان لا فرنیس. موسیقی: جی. پیتر رابینسون. مدیر فیلمبرداری: ‏مایکل کولتر. تدوین: جان گیلبرت. طراح صحنه: گاوین بوکت. بازیگران: جیسوت استیهم[تری لیدر]، سافرون ‏باروز[مارتین]، استفان کمپبل مور[کوین]، دانیلی میز[دیو]، جیمز فالکنر[گای سینگر]، الکی دیوید[بامباس]، مایکل ‏جیبسون[ادی]، ریچارد لینترن[تیم اورت]، دان گالاگر[جرال پایک]، دیوید سوشه[لو ووگل]، پیتر د جرزی[مایکل ‏ایکس]، هتی موراهانخگیل بنسون]. 110 دقیقه. محصول 2008 انگلستان. نام دیگر: ‏Baker Street، ‏D-Notice‏. ‏

تری لیدر صاحب یک گاراژ کوچک که به خرید و فروش اتومبیل اشتغال دارد، دچار گرفتاری مالی است و تحت فشار ‏قرار دارد. در همین زمان سر و کله مارتین پیدا شده و از تری می خواهد تا در یک کار با او همراهی کند. و این کار ‏چیزی نیست جز سرقت صندوق امانات یک بانک لیدز در خیابان بیکر. تری گروهی از تبهکاران را گرد آورده و ‏ترتیب کار بانک را می دهند. حین سرقت تری متوجه می شود که مارتین نظر خاصی به یکی از صندوق دارد. داخل ‏صندوق که متعلق به تروریستی سیاه پوست به نام مایکل ایکس است، عکس هایی رسوایی برانگیز یکی از اعضای ‏خانواده سلطنتی قرار دارد و مایکل به وسیله آن دولت انگلستان را تحت فشار قرار داده است. سرقت با موفقیت انجام ‏می شود، اما تری خبر ندارد که این دزدیبا حمایت مامورین ‏MI5‎‏ انجام شده و مارتین نیزمامور همین سازمان است. اما ‏به سرقت رفتن صندوق امانات مردی به نام لو ووگل-از بزرگان دنیای تبهکاران لندن- که در آن دفترچه ای حاوی ‏اسامی تمام مامورین فاسد و رشوه بگیر پلیس قرار دارد، پای او و افراد جنایتکارش را به میان می کشد. حال باید تری ‏جان خود و اعضای خانواده اش را از چنگ دو نیروی متخاصم نجات دهد…‏

چرا باید دید؟

راجر دانلدسون متولد 1945 بالارت استرالیا نامی آشناست. از 20 سالگی به نیوزیلند مهاجرت کرده و در سینمای آن ‏کشور صاحب نام است. اولین فیلمش ‏Sleeping Dogs‏ در 1977 اولین فیلم نیوزیلندی بود که شانس نمایش در ‏سینماهای امریکا را پیدا کرد. با فیلم ‏The Bounty‏ در 1984 شهرتی بین الملی یافت، اما نتایج حضورش رد سینمای ‏تجاری هالیوود از اواخر دهه 1980 چندان موفق آمیز نبود. بعد از موفقیت نسبی راه گریزی نیست در 1987، شکست ‏همه جانبه کوکتل در سال بعد، بازسازی ناموفقش از گریز سام پکین پا در 1994 یا فیلم کم رومق قله دانته در ژانر ‏سینمای فاجعه باعث شد تا با احتیاط بیشتری قدم بردارد. دست گرمی اش با تریلر/درام سیاسی سیزده روز در سال ‏‏2000 بعدها به خلق تریلر خوش ساخت مامور جدید/‏‎ The Recruit‎‏ منتهی شد و دو سال قبل موفق ترین فیلمش سریع ‏ترین ایندین دنیا را در نیوزیلند کارگردانی کرد. ‏

سرقت بانک یا به زبان خودمانی ساختن کار بانک یک نمونه خوش ساخت از سینمای گانگستری بریتانیاست. نمونه ای ‏به روز که می تواند یادآور دوران خوش کارتر را بگیرید یا کار ایتالیایی باشد. مزیت این فیلم در مقایسه با اثار پیشین ‏خود اتکا به داستانی واقعی است که در 11 سپامبر 1971 رخ داده است. سرقتی که پول های و اشیای گران قیمت به ‏یغما رفته طی آن هرگز کشف نشد. داستان به شکلی وفادارانه ضعف دستگاه پلیس[که توسط یک اپراتور رادیو به نام ‏رولندز که تصادفاً مکالمات دزدهای داخل بانک و نگهبان بیرون ساختمان را شنیده، در جریان سرقت قرار می گیرند]، ‏فساد شدید موجود در آن، فساد در میان اعضای خانواده سلطنتی، دنیای تبهکاران لندن و…. ترسیم و پرونده ای را در ‏برابر چشمان تماشاگران بازسازی کرده که پلیس سال های سعی در مخفی نگهداشتن آن داشت. تهیه کننده از داشتن منبع ‏موثق اطلاعاتی-جورج مک ایندو- سخن گفته و این که عکس های رسوایی برانگیز به شاهزاده مارگرت تعلق داشته ‏است. شخصیت مایکل ایکس[که پرونده واقعی وی تا سال 2054 غیر قابل دسترسی برای عموم است] نیز بر اساس ‏اطلاعات همین منبع پرداخته شده است. اما شخصیت مارتین را بیشتر زاییده تخیلی می دانند که همین از سندیت فیلم ‏اندکی می کاهد. ‏

منتقدان انگلیسی زبان به تحسین فیلم گشوده اند که دلیل آنها پرداخت خوب دانلدسون از مراحل سرقتو فصل نفس گیر ‏پایانی آن است. فیلم که با سرمایه ای 20 میلیون دلاری ساخته شده، فقط در هفته اول نمایش خود نیمی از این مبلغ به ‏چنگ آورده است. نقطه قوت فیلم بازی جیسون استیتهم و سافرون باروز است. استیتهم توانسته در کمتر از یک دهه ‏تبدیل به بازیگر قابل اطمینان فیلم های اکشن و پلیسی با تبار بریتانیایی و لهجه کاکنی شود. از کاریزمای او هر چه ‏بگویم، کم است. در یک کلام لایق میراثی است که امثال مایکل کین برای او به جا گذاشته اند. اگر مدت هاست فیلم ‏خوش ساختی در ژانر سرقت ندیده اید، به تماشای ساخته شدن کار این بانک بروید!‏

ژانر: مهیج.


conspiracy.jpg


توطئه ‏Conspiracy‏

کارگردان: آدام مارکوس. فیلمنامه: آدام مارکوس، دبرا سالیوان. موسیقی: سیوجین نام. مدیر فیلمبرداری: بن وینستون. ‏تدوین: اریک ال. بیزون. طراح صحنه: را آرانکیو پارین. بازیگران: وال کیلمر[ویلیام مک فرسون]، گری ‏کول[رودس]، جنیفر اسپوزیتو[جوآنا]، جی جابلونسکی[معاون کلانتر فاستر]، گرگ سرانو[میگل سیلوا]، استیسی ماری ‏واردن[کارلی]، کریستوفر گرام[ئی. بی. ]، راب رامونک[کلانتر باک]. 90 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

ویلیام مک فرسون، عضو گروه ویژه تفنگداران دریایی آمریکا در جنگ عراق یک پای خود را از دست داده و دچار ‏ناراحتی روحی توام با سر دردهای شدید شده است. مدتی پس از ترخیص از ارتش پیامی تلفنی از دوست مکزیکی تبار ‏خود در آریزونا دریافت می کند که او را به کمک می طلبد. مک فرسون به اریزونا می رود و با زحمت شهرک مرزی ‏کوچک محل اقامت دوستش را پیدا می کند. اما هیچ کس دوست او را نمی شناسد. هیچ کس حاضر به راهنمایی او نیست ‏و تقریباً همه اهالی از ورود او ناراحت هستند. پس از کرایه اتاقی در تنها هتل شهر، مک فرسون با دیدن شواهدی در ‏می یابد که دوستش ناپدید شده است. به زودی مشخص می شود که تمام مامورین پلیس حکم دست راست مردی ثروتمند ‏را دارند که شهر را بازسازی کرده و در واقع مالک شهر محسوب می شود. کلانتر و مامورین او با توطئه چینی مک ‏فرسون را دستگیر و زندانی می کنند. ارباب مقتدر شهر به دیدار وی می آید و پس از درک بی نتیجه بودن تهدید و ‏تطمیع مک فرسون او را به دست مامورین فاسد پلیس می سپارد تا به قتل برسانند. اما مک فرسون می گریزد و با ‏کمک گرفتن از جوآنا و دوستان مکزیکی او پس از یافتن مدارکی دال بر مجرم بودن مامورین پلیس و ارباب شهر ‏شروع به مبارزه با آنها می کند….‏

چرا باید دید؟

آدام مارکوس متولد 1968 وست پورت کانکتیکات آمریکاست. دانش آموخته دانکشده هنر ‏Tisch‏ دانشگاه نیویورک ‏است. نویسندگی، بازیگری و کارگردانی را در سال 1993 با فیلم جیسون به جهنم می رود: جمعه نهایی آغاز کرد. ‏دومین فیلمش روزهای برفی را شش سال بعد ساخت که تنها نقطه روشن کارنامه وی تاکنون به شمار می رود. توطئه ‏سومین فیلم او پس از وقفه ای 9 ساله است. ‏

اگر بخواهم فیلم را در یک جمله نقد کنم، خواهم گفت: رمبو در بلک راک…‏

بله، درست حدس زده اید تلفیق ناشیانه اولین خون و روز بد در بلک راک که هر دو از فیلم های مهم تاریخ سینما هستند ‏منجر به تولید فیلم زیر متوسط و کلیشه ای شده که تنها می تواند نوجوانان را برای کرایه کردن دی وی دی آن تشویق ‏کند. آن هم به ضرب و زور حضور وال کیلمر که بدجوری در سراشیبی سقوط افتاده و پذیرفته در محصولی چنین بی ‏قدر و قیمت بازی کند. البته فیلم در ظاهر به موضوعی واقعی-کارگران مکزیکی- اشاره دارد و همین امر سبب شده تا ‏فرماندار نیو مکزیکو نیز جلسه ای مطبوعاتی در معرفی فیلم ترتیب بدهد. شخص وال کیلمر نیز که در همین منطقه ‏زندگی می کند و مزرعه ای 6 هزار هکتاری دارد، بی هیچ چشم داشتی آن را در اختیار اکیپ فیلمبرداری قرار داده ‏است. اما ان چه که از خرج 8 میلیون دلار پول بی زبان حاصل شده، یک توطئه آبکی است و دیگر هیچ!‏

توصیه ای برای تماشای این فیلم نمی کنم. چون برای فیلم بازها و دوستداران سینما همه حوادث فیلم آن قدر اشنا و بدیهی ‏است که ارزش تلف کردن وقت را ندارد. شاید به همین خاطر است که در آمریکا نیز فیلم مستقیماً روی دی وی دیپخش ‏شده است. ‏

ژانر: درام. ‏

waaterhorse.jpg

‏‏

اسب آبی: حماسه اعماق ‏The Water Horse: Legend of the Deep‏

کارگردان: جی راسل. فیلمنامه: رابرت نلسون جیکابزبر اساس کتاب دیک کینگ اسمیت. موسیقی: جیمز نیوتون ‏هاوارد. مدیر فیلمبرداری: الیور استاپلتون. تدوین: مارگ وارنر. طراح صحنه: تونی باروف. بازیگران: امیلی ‏واتسون[آن مک مارو]، الکس اتل[انگوس مک مارو]، بن چاپلین[لوئیس موبری]، دیوید موریسی[سروان همیلتون]، ‏پیریانکا زی[کریستی مک مارو]، مارشال نایپر[گروهبان استرونک]، جوئل تابک[گروهبان واکر]، ارول شند[ستوان ‏ورمزلی]، براین کاکس[انگوس پیر]. 111 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، انگلستان. ‏

میانه جنگ جهانی دوم، سواحل اسکاتلند. انگوس مک مارو به همراه خواهرش کریستی و مادرش آن در ساختمان ‏اربابی لرد کیلین زندگی می کنند. مادر انگوس خدمتکار و پدرش که به جنگ رفته، قبلاً مباشر این عمارت بوده اند. ‏الکس روزی هنگام گردش در سواحل ‏Loch Ness‏ تخم بزرگی یافته و به خانه می برد. به زودی حیوانی عجیب سر از ‏این تخم برمی آورد. الکس او را کروزو نامیده و سعی می کند مخفیانه از ان نگهداری کند. اما به زودی سر و کله ‏گروهی از افراد ارتش سلطنتی به فرماندهی سروان همیلتون به آنجا می رسند. همیلتون حامل نامه ای از لرد کیلین ‏خطاب به آن مک ماروست. در نامه از او خواسته شده تا ترتیب اقامت همیلتون و افسران وی در عمارت اربابی را تا ‏اطلاع ثانوی بدهد. چون همیلتون و افرادش که متعلق به هنگ توپخانه هستند، باید پایگاهی مشرف به دریاچه-که گمان ‏می رود زیر دریایی های آلمانی از آن سو قصد حمله به خاک بریتانیا را داشته باشند-احداث و در آنجا ایفای وظیفه کنند. ‏همزمان نوکر تازه عمارت به نام لوئیس موبری از راه می رسد. با وارد شدن او و افراد همیلتون، الکس باید بیشتر ‏مراقب کروز باشد. چون روز به روز با سرعتی شگفت در حال بزرگ شدن است. او و خواهرش به زودی راز وجود ‏کروزو را ناچار با موبری در میان گذاشته و از حمایت او برخوردار می شوند. اما همیلتون که به آن نظر دارد، از ‏رابطه دوستانه به وجود آمده میان موبری و فرزندان آن خشنود نیست. آن که نیز که هنوز راز کشته شدن همسرش را با ‏کودکان خود در میان نگذاشته، احساس نیاز به یک تکیه گاه عاطفی دارد، اما به زودی در می یابد همیلتون انتخابی ‏نامناسب است. الکس به توصیه موبری، کروز را ناچار در دریاچه رها می کند. اما به زودی حوادثی به وقوع می ‏پیوندد که شایعه وجود جانوری عظیم و خطرناک در دریاچه در میان اهالی می پیچد. فقط الکس، کریستی و موبری می ‏دانند که کروزو خطرناک نیست. ولی لحظه ای فرا می رسد که افراد توپخانه همیلتون کروزو را زیر آتش سنگین خود ‏قرار می دهند…‏

چرا باید دید؟

جی راسل متولد 1960 نورث لیتل راک ارکانزاس آمریکاست. از دانشگاه کلمبیا در رشته فیلمنامه نویسی و کارگردانی ‏فارغ التحصیل شده است. اولین فیلمش به نام آخر خط را در 1988 ساخت و از مستند سازهای ثابت شبکه دیسکاوری، ‏فاکس، سی بی اس و پی بی اس است. اما فیلم های بلند سینمایی اش بیشتر محصولاتی فانتزی یا خانوادگی برای کودکان ‏و نوجوانان هستند. مانند سگ من اسکیپ[2000] برنده جایزه نقره از جشنواره جیفونی، ‏Tuck Everlasting‏[2002] ‏و همین آخری که آن را بعد از اکیپ آتش نشانی 49 کارگردانی کرده است. می شود اسب آبی: حماسه اعماق را کامل ‏ترین و موفق ترین اثر وی تا امروز دانست. یک فیلم 45 میلیون دلاری که تا هفته گذشته در همین میزان در گیشه به ‏دست آورد، که نشان از موفقیت تقریبی اش دارد. ‏

اسب آبی ستایشی جذاب از تخیلی و فانتزی های کودکانه است و دادن جنبه ای اسطوره ای به آن و حتی واقعی مانند ‏ارجاع به ماجرای هیولای ‏Loch Ness‏ که در برخی فیلم ها به منشاء آن اشاره هایی نیز شده است. فیلمنامه نویس و ‏کارگردان با انتخاب هوشمندانه زمان و مکانی مناسب، قصه فیلم را جلوه ای واقعگرایانه بخشیده و زمینه را برای ‏همدلی ییشتر تماشاگران با شخصیت های اثر فراهم کرده اند. لوکیشن های فریبنده اسکاتلند در کنار جلوه های ویژه ای ‏که برای خلق کروزی شیطان به کار گرفته شده، سهم عمده ای در جذابیت فیلم دارند. ‏

همچون فیلم های خانواده محور بریتانیایی، بر اهمیت حضور پدر تاکید شده و انگوس به نوعی دست به انتخاب زده و ‏جایگزین مناسب را در قالب موبری تازه وارد می یابد. این موضوع در کنار پیام های رقیق احساسی فیلم جلوه ای پر ‏رنگ تر دارد، که حاصل کار را از نمونه های مشابه آمریکایی متمایزتر می کند. همین امر می تواند فروش آن را در ‏آمریکا دچار مخاطره کند. اما بی تامل باید لقب یکی از هوشمندانه ترین فیلم های خانوادگی سال 2007 را نثار اسب آبی ‏کرد. توصیه می کنم برای دو ساعت هم که شده خود را به دست این فیلم و دنیای کودکانه اش بسپارید. ضرر نخواهید ‏کرد!‏

ژانر: ماجرا، خانوادگی، فانتزی. ‏

blackirish.jpg

ایرلندی سیاه ‏Black Irish‏

نویسنده و کارگردان: براد گان. موسیقی: جان فریزل. مدیر فیلمبرداری: مایکل فیموجناری. تدوین: آندرئا بوتیگلیه رو. ‏طراح صحنه: شارون لوموفسکی. بازیگران: برندان گلیسون[دزموند مک کی]، مایکل انگارانو[کول مک کی]، تام ‏گوییری[تری مک کی]، امیلی ون کمپ[کاتلین مک کی]، ملیسا لیو[مارگرت مک کی]، مایکل ریسپولی[جویی]، فین ‏کرتین[مربی]. 95 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. برنده جایزه تماشاگران و جایزه هیئت داوران جشنواره فلوریدا، برنده ‏بهترین فیلم از جشنواره جکسون هول، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/مایکل انگارانو-بهترین فیلم و بهترین بازیگر ‏نقش مکمل/تیم گوییری از متد فست، برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره نیوپورت بیچ. ‏

اصرار کول مک کی 16 ساله اهل جنوب بوستون برای مستقل شدن، او را در برابر خانواده ایرلندی/کاتولیک خود ‏قرار می دهد. برادر بزرگ ترش تری وارد دنیای جنایت و مواد مخدر شده، خواهرش کاتلین که آبستن شده، به جایی ‏دور فرستاده می شود تا مایه شرم ساری خانواده نباشد و دزموند-پدر کول- روزها را با مستی ناشی از الکل و افسوس ‏خوردن سپری می کند. تنها چیزی که سبب مقاومت کول می شود علاقه به بیس بال و استعدادش در این زمینه است. او ‏با وجود بی اعتنایی خانواده اش به توانایی های وی، سعی دارد تا قهرمان این رشته ورزشی شود. برای این کار تصمیم ‏دارد تا به هر قیمتی که شده وارد مسابقات ایالتی شود. تصمیمی که زندگی خانواده او را تغییر خواهد داد…‏

چرا باید دید؟

براد گان نام آشنایی نیست. اولین تجربه اش در سینما به سال 2006 و نوشتن فیلمنامه شکست ناپذیر یا سرسخت برای ‏اریکسون کور باز می گردد. یک درام زندگی نامه ای/ورزشی درباره وینس پاپل بازیکن تیم ‏Philadelphia Eagles‎‏ ‏که استقبال تجاری خوبی از آن شد. ایرلندی سیاه اولین فیلم او در مقام نویسنده و کارگردان است که می توان اولین قدم ‏او برای ساختن یک کارنامه موفق هنری به شمار رود. نقدهای مثبتی که روی فیلم نوشته شده و جوایزی که دریافت ‏کرده، نشان از زایش یک فیلمساز خوش قریحه دارد. ‏

ایرلندی سیاه یک فیلم قابل اعتنا از سینمای مستقل آمریکاست که با بودجه ای معادل 3 میلیون دلار ساخته شده است. ‏فیلمنامه به دقت نوشته شده آن از ملودرام های رایج به شدت دور است و از تجارب شخصی گان ریشه گرفته است. ‏قهرمان جوان او نمونه ای آرمانی از مقاومت در برابر دنیای بی رحمی است که انگار از دل فیلمهای کلاسیک سینمای ‏آمریکا بیرون آمده است. گان حوادث روزمره او را چون ماجراهایی بزرگ پرورانده و با جزئیات کامل به تصویر ‏کشیده تا درامی قابل قبول از زندگی در آمریکای امروز ارائه دهد. مطالعه او درباره قومیت، ریشه های مذهبی و ‏مشکلات اجتماعی فیلم را به نمونه ای میکروسکوپی از جامعه بوستون تبدیل کرده است. سهم اصلی در جذابیت و ‏موفقیت فیلم متعلق به بازیگر نقش اصلی مایکل انگارانو است که تا امروز چندان شناخته شده نبود. اما باید منتظر ماند و ‏او را در فیلم های تازه تری دید. برندان گلیسون نیز بی نیاز از هر گونه تعریف، همچون همیشه عالی است!‏

ژانر: درام. ‏

thegoodnight.jpg

شب خوب ‏The Good Night‏

نویسنده و کارگردان: جک پالترو. موسیقی: الک پورو. مدیر فیلمبرداری: جیلز نوتجنز. تدوین: ریک لولی. طراح ‏صحنه: ایو استوارت. بازیگران: پنلوپه کروز[آنا/ملودیا]، مارتین فریمن[گری]، گوینت پالترو[دورا]، سایمون پگ[پل]، ‏دنی د ویتو[مل]، کیت آلن[نورمن]. 93 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، انگلستان، آلمان. ‏

گری شلر گیتاریست موفق گروه ‏On The One‏ در گذشته که به تازگی سی مین سالگرد تولدش را پشت سر گذاشته، ‏بر سر یک دو راهی مهم زندگی خود قرار گرفته است: کارش دچار رکود و یکنواختی شده و زندگی در کنار همسرش ‏دورا او را عصبی می کند. به این ها اضافه کنید موفقیت روزافزون دوستش پل را که باعث افسرده تر و نومیدتر شدن ‏گری می شود… تا اینکه با زنی زیبا، باهوش و با نمک به نام آنا آشنا می شود که شیفته گری است. اما یک جای کار ‏می لنگد و چون آنا فقط در رویاهای گری حضور دارد. همین امر سبب می شود تا گری با مردی به نام مل آشنا شود که ‏جلساتی درباره تکنیک های رویابینی و تعبیرهای آن برگزار می کند. فرجام این آشنایی کشف آنا در دنیای واقعی-‏ملودیا- و یافتن چشم اندازهایی تازه در زندگی است…‏

چرا باید دید؟

جک[جیکاب دانر] پالترو متولد 1975 لس انجلس است. فرزند بروس پالترو-کارگردان- و بلیث دانر-بازیگر- و برادر ‏بانو گوئینت پالتروی بازیگر که از سال 1995 با ساختن فیلم کوتاه حکم تخلیه شروع به فیلمسازی کرد. بعدها قسمت ‏هایی از سریال های دیگران، هیئت منصفه و پلیس نیویورک را کارگردانی کرد. شب خوب اولین فیلم بلند سینمایی ‏اوست که با هزینه 15 میلیون دلار ساخته شده، اما در گیشه موفقیت چندانی به دست نیاورده است. ‏

یک کمدی عاشقانه درباره بحران میان سالی و بحران خلاقیت در نزد جوان هنرمندی است که کمال مطلوب را می ‏جوید و کمتر می یابد. او اسیر دنیای پوشالی آگهی های تبلیغاتی شده و استعداد و نیرویش را با دست خود به باد می دهد. ‏وقتی پل از او می خواهد تا بر خلاف منطق چون مشتریان کار بد می پسندند، کار خوب ارائه نکند و گری می پذیرد؛ ‏این آغاز سقوط است. رابطه اش با همسرش دورا اسیر روزمرگی شده و هیچ نقطه اوجی در روابط شان وجود ندارد. ‏اما همین زن وقتی او را در حمام سرگرم خود ارضایی می بیند، به او می گوید دچار مشکل شده است. او حتی قادر به ‏دیدن خود در طرف دیگر معادله نیست. بنابر این تنها گری دچار مشکل است و او نیز راه چاره را در گریز زدن به ‏دنیای خواب می بیند. در سال های اخیر فیلم های زیادی با مضمون خواب و رویا ساخته شده اند، مانند دانش رویا دیدن، ‏فرهنگ خواب و…. اما بی تعارف اگر می خواهید شما هم شب خوبی با رویاهای شیرین داشته باشید، اولین تجربه ‏کارگردانی جک پالترو را از دست ندهید!‏

ژانر: کمدی، درام، عاشقانه. ‏