دولت خوش شانس

میر حمید سالک
میر حمید سالک

در طی سی سال گذشته، شاید هم در طول تاریخ ایران، دولت نهم از خوش اقبال ترین دولت ها بوده است. مسائلی چند، قبل ‏وبعد از به قدرت رسیدن آقای احمدی نژاد، در عرصه بین المللی تأثیرات بزرگی از خود به جا گذاشته است. تمامی این ‏دگرگونی ها در ظاهر در جهت منافع سیاست های دولت کنونی ایران بوده است. گرفتار شدن آمریکا در جنگ های عراق و ‏افغانستان، گران شدن نفت، جنگ در منطقه قفقاز وتبعات آن و در آخر به هم ریختن وضعیت بازار مالی آمریکا و تأثیرات ‏جهانی آن، از جمله این مشکلات است. چنین گرفتاری هایی، مجموعاً شرایط پیچیده ای را برای دول غربی و به ویژه ‏آمریکا به وجود آورده است. همین عوامل باعث شده تا اکثریت دول اروپایی و بخش بزرگی از سردمداران آمریکا تقریباً به ‏موضعی واحد برسند. در این رویه مشترک این گروه تلاش می کنند تا دولت آمریکا را از هر گونه عملیات نظامی احتمالی ‏علیه ایران برحذر دارند. حتی دولت اسرائیل را زنهار می دهند که مبادا ندانسته و نسنجیده دست به کاری بزند که تاوانش ‏گریبان دنیا را بگیرد. ‏

گزارش اخیر البرادعی یک بار دیگر داستان تکراری قدیمی را در فضایی تازه مطرح کرده است. این شرایط جدید ناشی از ‏وخامت اوضاع بین المللی است. این جو تازه باعث شده که سیاستمداران عاقل دنیا نه تنها به خاموش کردن صدای طبل ‏جنگ همت بگمارند، بلکه در مسیر دیپلماتیکی که اتخاذ کرده اند از هر گونه تند شدن فضای گفتگوها جلوگیری کنند. در ‏همین حال روسیه، که بعد از مدتها آهسته آهسته از خواب زمستانی برمی خیزد، تلاش می کند تا در این بازار آشفته، متاع ‏خود را به بالاترین قیمت بفروشد. گفتگوهای آخرین دور مذاکرات 5+1 از چنین اتمسفری تأثیر گرفته است. مخالفت علنی ‏روسیه، در جهت تشدید تحریم ها، عدم توافق ضمنی چین از یک سو و تردید آلمان از سویی دیگر مانع از حصول توافق ‏اولیه حاضرین در جلسه شد. شکی نیست که دور جدید نشست شورای حکام هم از این جو تأثیر بپذیرد. نتایج چنین جلساتی ‏می تواند علائم اشتباهی را به سوی ایران روانه کند. هم چنان که نظر سنجی اخیر در آمریکا، که بیانگر توافق 65% ‏آمریکاییان بر سر کفتگو با ایران می باشد، و یا کلام بایدن، که گفته بود “باید به طریقی ایران اتمی را پذیرفت”، می تواند ‏فضای وهم آلودی را برای ایران فراهم کند.‏

این علائم نادرست در فضایی چنین وهم آلود به همراه چند مشکلی که در ابتدای بحث به آن اشاره شد، در ظاهر اعتماد به ‏نفس عجیبی به گروهی از مسئولین کشور، از جمله رئیس دولت، داده است. این جمع از دست اندرکاران، براساس این ‏خودباوری بی پایه و اراده گرایی ساده لوحانه، مدعی هستند که هیچ کس در جهان قدرت و امکان مواجهه نظامی با ایران ‏را ندارد. هم چنین از بام تا شام مروج این نظر هستند که دولی که در راه تحریم ایران قدم بر می دارند، آب در هاون می ‏کوبند و تنها توانسته اند “خودشان را تحریم کنند”. این اعتماد به نفس بی منطق، در تمامی مصاحبه ها و سخنرانی های ‏احمدی نژاد در طول سفرش در نیویورک به وضوح مشاهده شد.‏

سوء تفاهم حاصل از موقعیت فعلی دنیا در بیانات رئیس جمهور در مجمع عمومی سازمان ملل نمود بیشتری داشت. آن ‏جایی که وعده نابودی اسرائیل را می دهد. یا آن جایی که مژده پایان دوره امپراطوری آمریکا را برای مردم جهان فریاد می ‏کند. اما این تنها نتایج منفی از کج فهمی موقعیت عالم خاکی نیست. خطر زمانی بروز می کند که به فکر ایجاد متحدینی ‏برای خود باشیم که یک طرفش عمرالبشیر و سر دیگرش مدویدوف، تو بخوان پوتین، باشند. در ظاهر هم این سیاست به ‏سرعت جواب داد، خیلی زود روسیه پیام موضع گیری ایران در مورد گرجستان را دریافت کرد و نشست روز پنج شنبه ‏‏5+1 را لغو کرد. اما هنوز آسودگی خاطر دولت ایران تکمیل نشده بود که دولت روسیه این بار نیز، چون دفعات قبلی، بی ‏وفایی خود را نشان داد. چرا که در طی بیست و چهار ساعت، موضع خود را تغییر داد. لاوروف در پی گفتگو با همتای ‏آمریکایی خود پذیرفت که مذاکرات در حد وزیران شش کشور ادامه یابد. ‏

آیا تفسیری که احمدی نژاد و شرکایش از جهان دارند بر واقعیت مبتنی است و خطری ما را تهدید نمی کند؟ آیا دوستانی که ‏ما برای خود انتخاب کرده ایم در روز خطر در کنار ما خواهند بود؟ برای پاسخ گویی به دو سؤال فوق کافی است کمی به ‏دور و اطراف خود بیاندازیم. اگر به گزارش مرکز سیاسی دو حزب آمریکا، که تحت سرپرستی دانیل کوتز سناتور ‏جمهوری خواه از ایندیانا و ‏چارلز راب سناتور دموکرات از ویرجینیا آماده شده، دقت کنیم به نکات جالبی دست پیدا خواهیم ‏کرد. بنا بر خبر هرالد تریبیون در این گزارش گفته شده که “راهکار دیپلماتیک و تحریم های اقتصادی ‏سخت تری که ‏صنایع نفت و گاز ایران را هدف می گیرد، نتیجه بخش تر خواهند بود”. این در حالی است که در متن خبر آمده است بر ‏اساس ادعای تهیه کنندگان گزارش ‏‎”‎ترتیب دادن حمله نظامی، یک گزینه امکان پذیر است و می بایست به عنوان ‏آخرین راه ‏حل برای به تعویق انداختن توسعه هسته ای ایران درنظر گرفته شود”.‏ بنا بر این هر چند که این گروه مطالعاتی ‏‏”راهکارهای دیپلماتیک” و “تحریم های اقتصادی سخت تر” را مؤثرتر می داند، اما نظیر سایر سیاستمداران آمریکا گزینه ‏حمله نظامی را از خاطر نمی برد. اما در همین گزارش پیشنهاد محاصره دریایی ایران به منظور جلوگیری از صادرات ‏نفت و یا واردات بنزین، که دست کمی از یک جنگ تمام عیار ندارد، به عنوان بخشی از همین “تحریم های سخت تر” مد ‏نظر قرار گرفته است. خوب حالا کشوری را تصور کنید که با نفت بشکه ای 140 دلاری نتوانسته مشکلات اقتصادی خود ‏را حل کند، بدون استحصال درآمدی از راه فروش نفت چه خواهد کرد؟ در همین حال بعد از موضع گیری سارکوزی در ‏سازمان ملل در رابطه با چالش هسته ای ایران، نوبت به جمیع اعضای اتحادیه اروپا رسید، که از رئیس دوره ای خود ‏تبعیت کرده، نا خرسندی خود را از سیاست های هسته ای دولت ایران به گوش آژانس برسانند. آیا این هشدارها فقط در حد ‏حرف باقی خواهد ماند؟ یا به دنبال آن با اقدامات عملی دیگری، افزون بر آن چه که قبلاً تجربه کرده ایم، روبرو خواهیم ‏شد؟ سؤالی که از سوی نوول ابزرواتور نیز مطرح می شود. ‏

بدیهی است شرایط موجود مورد قبول کشورهای قدرتمند درگیر در مناقشات هسته ای ایران نیست. زمانی را فرض کنیم که ‏اقدامات دیپلماتیک جواب ندهد. در چنین شرایطی دنیا هم نپذیرد که یک ایران به ادعای آنها “مسلح به سلاح های اتمی” را ‏تحمل کنند. آیا راهی به غیر از یک درگیری نظامی با ابعاد نامعلوم باقی می ماند؟ متأسفانه پاسخ منفی است. بدون شک هم ‏طرف ایرانی مخاطره آمیز بودن شرایط را درک کرده است و هم گروه مقابل سختی اوضاع را بیش از پیش سنجیده است. ‏یعنی هم دولت ایران هر لحظه مترصد گرفتار شدن در حمله ای غافل گیرانه است و هم استراتژیست های دنیا، از جمله ‏آمریکایی ها، به طور مرتب شرایط حاصل از هرگونه عملیات نظامی در سطح جهان و منطقه را ارزیابی می کنند. به ‏عبارت دیگر اگر رئیس جمهور ایران نگران حمله نبود چه لزومی داشت در روز ارتش تهدید کند که “هر دستی که به سوی ‏ایران نشانه برود، خواهد شکست، قبل از آن که ماشه را بچکاند”. اگر مسئولین نظامی خطر جنگ را احساس نمی کنند چرا ‏باید فرمانده نیروی زمینی سپاه در مصاحبه با روزنامه کارگزاران مدعی شود “ده ها برابر دوران جنگ جوان شهادت طلب ‏داریم”. در خلیج فارس از چه چیزی نگران هستیم که مسئولیت حراست از آن را به نیروی دریایی سپاه محول می کنیم تا ‏جانشین فرمانده آن بنابر خبر روزنامه ایران با بیان این که ایران برای مقابله با انواع شناورها و تجهیزات آمریکا برنامه ‏ریزی کاملی کرده است، مدعی شود: “ آمریکا به شدت از سپاه می ترسد”. ( 4/7/87) در همین شرایط می شنویم که ‏آمریکا رادارهایی در اختیار اسرائیل قرار داده است تا موشک هایی را که از فاصله دو هزار کیلومتری شلیک می شوند ‏ردگیری کند. فاصله ای که بین ایران و اسرائیل وجود دارد. اگر کاسه ای زیر نیم کاسه نیست، هزار موشک اهدایی”درنده ‏بتن” از سوی آمریکا به اسرائیل به چه کاری خواهد آمد؟ ‏

در چنین شرایط مخاطره آمیزی استراتژی متخذه از سوی دولت مردان ایرانی راه به جایی نخواهد برد. تصور این که ‏مشکلات حال حاضر دنیا تا ابد طول خواهد کشید، فراموش کردن تاریخ چندین هزار ساله بشری، به ویژه یکی دو قرن ‏اخیر است. تکیه بر دیوارهایی خرابه چون مورالس، چاوز، اورتگا و اخیراً عمرالبشیر قطعاَ پشت گرمی مناسبی نخواهد ‏بود. دل بستن به عشق چشم آبی های شمال خزر، کار ما را به جنون خواهد کشانید. آن زمان که روسیه نبود و اتحاد ‏شوروی، با دلبستگان ایدئولوژیک خود بسیار رودربایستی داشت، به طرفه العینی زیادباره را به عشق جدیدش هایله مریم ‏فروخت. امروز که بی تعارف، تنها چیزی که می شناسد منافع حکومت مافیایی حاکم بر این کشور است. از جانب دیگر،اگر ‏به فکر پیمان شانگهای هستیم تا آن را جانشین ورشو کنیم، باید بدانیم علاوه بر آنکه این پیمان از بنیان ظرفیت چنین ‏عملکردی را ندارد، در ضمن بارها تجربه کرده ایم که دست رد بر سینه ما زده اند.‏

دست آویختن بر طناب هایی پوسیده، مانند آن چه در پیش آمد و اعتماد کردن به تئوری های ناپخته، در جهانی پر تلاطم، ما ‏را به ساحل نجات نخواهد رساند. باید جاپاهای محکمی داشته باشیم تا بتوانیم به “قلعه های ترقی” برسیم. لج بازی با دنیا و ‏متهم کردن صغیر و کبیر، یا برای ما انزوا و تحریم به همراه خواهد داشت، یا باید بار دیگر غرش توپها را تجربه کنیم. ‏

به گفته بانوی صلح ایران تفاوتی نمی کند هم میهنان ما به چه علتی از بین بروند، نبودن آسپرین و شیرخشک و یا بودن ‏گلوله و موشک.‏