سکوت کانون وکلا

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

وکلا به حق پریشان خاطر شده اند از اینکه کانون وکلای دادگستری سخنان امامی کاشانی امام جمعه ی تهران را بی جواب گذاشته و در برابرنظرات اعلام شده ی وی لب فروبسته و چنان عمل کرده که گوئی امام جمعه در شهر

کوران خطبه خوانده و برای جامعه ی طالبانی نسخه پیچیده است . امامی کاشانی اخیرا وارد حیطه ای شد که پیداست  چیزی از آن نمی داند و گفت “ وکلا از کسانی که ذیحق نیستند دفاع نکنند ”  .هرچند سکوت کانون وکلا جای حرف دارد ، اما در ایران امامی کاشانی و دیگر افراد صنف او بیش از آن نگران و هراسان به نظر می رسند که در سخنوری همان اندک مسئولیت دینی و عرفی را که در گذشته احساس می کردند مراعات کنند  . خطیب نماز جمعه ای که نداند  مادامکه متهم  در دادگاه عادله به صورت منصفانه محاکمه نشده و از نیروی دفاع وکیل و حضور قضات مستقل برخوردار نبوده ، نمی توان پیرامون مجرم بودنش به صورت قطعی داوری کرد ، به درد خطبه سرائی نمی خورد ، سهل است ، در خور پاسخ شنیدن از درس خوانده های علم حقوق و حتی مکتب رفته های حوزوی هم نیست . بهتر آنکه از اندرونی خارج نشود و حوزه ی اقتدار خود را در همان فضای پر دود و دم خانگی  گسترش بدهد  و وکلای مدافع ایرانی را به حال خود بگذارد . وکلائی  که سی سالی است از یک سو با کارچاق کن های مرتبط با این آقایان دست و پنجه نرم می کنند ، از دیگر سو با یک نظم بی نظم قضائی سر و کار دارند که وکیل را در مرحله ی تحقیقات راه نمی دهد و تازه پس از شکنجه ی متهم و اخذ اقرار از او است که به وکیل اذن ورود می دهد . امامی کاشانی منظورش این است که این ستمدیدگان که زیر شکنجه اقرار کرده اند ذیحق نیستند و وکلا نباید از آنها دفاع کنند . امام جمعه در این ایام بحرانی بد جوری کم آورده و خطبه رابا باد هوا عوضی گرفته است .او در این خطا تنها نیست و احمد خاتمی که اخیرا گفت جای خواننده های لوس آنجلسی ایران نیست و آن دیگری که گفت به جهنم که بدن زنان با بارداری زشت می شود و برخی دیگر که هذیان های دیگری به خورد مردم می دهند ، گویا با هم در خطبه سرائی های بی مایه و خنده دارکه بیشتر از ترس است تا چیز دیگر  مسابقه گذاشته اند .

 

راستی آقای امامی کاشانی یادتان می آید همواره از نگاه ایرانیانی که نماز جمعه تهران  را در بحرانها  دنبال می کردند و در پی خطی و ردی از آینده ی خود بودند که از قضای روزگار به عبا و عمامه ی شماها بسته شده  بود ، وقتی مطلع می شدند که نماز جمعه را شما برگزارمی کنید ، تا چه اندازه شاد می شدند  ؟  راستش را بخواهید حضور شما پشت تریبون نماز جمعه ی تهران همیشه برای ما  حکم هیچ را داشت والبته  مفرح بود . چون  شست مان خبر دار می شد که در شهر خبری نیست که نیست و مقرر شده آقای امامی کاشانی خطبه ای  بخواند که از بطن و متن آن نکته ای سیاسی و در خور اهمیت فهم نشود و نه سیخ بسوزد نه کباب . الحق که شما این نقش را که به نقش نعش شباهت داشت ، خوب بازی می کردید . نقشی که بیشتر خواب آور بود وپا منقلی و  برای ما که از بس در نماز جمعه ها رجزخوانی می شنیدیم و پشت استکبار جهانی را به خاک می مالیدیم ، غنیمت بود . اینک از بس شهر شلوغ شده و شاید شما هم از نقش سی ساله تان  خسته شده اید و دوست دارید خودی نشان بدهید از وکلای مدافع ایرانی مظلوم تری پیدا نکردید و رفته اید سراغ آنها با پیامی و کلامی سخت نا بهنجار که نه صغری دارد نه کبری ، هم سیخ را می سوزاند هم کباب را . بی گدار به آب زده اید و فرموده اید وکلا پرونده هائی را قبول نکنند که در آن موکل ذیحق نباشد .

 

آقای خطیب ، اول تکلیف خودتان را با حق روشن کنید . نکند باورتان شده است آنچه در کهریزک اتفاق افتاده حق است و همه ی قربانیان و خانواده های داغدارشان باطل اند ؟  اصلا از ساز و کار دنیای امروز خبر دارید ؟ می دانید ناگهان  در زندانهای مغرب زمین  قفلهای سلول یک محکوم به حبس ابد به همت یک یا چند وکیل مدافع که سالها دویده اند تا بیگناهی اش را ثابت کنند باز می شود و دستگاه قضائی کشورهائی که یک موی آنها توی بدن شما نیست از آن محکوم عذرخواهی می کنند و به جبران اشتباه دستگاه قضائی به او امکاناتی می دهند  تا شاید تا حدودی  سالهای از دست رفته را جبران کند ؟ اصلا در مرام شما عذرخواهی و پذیرفتن خطاهائی که در حق این ملت ذیحق روا داشته اید جائی دارد ؟ می دانید در یک چشم به هم زدن محتمل است شما بر کرسی اتهام  بنشینید و در به در دنبال وکیل مدافع بگردید ؟ باور کنید این چنین روزها را می شود پیش بینی کرد و حتی می شود از هم اکنون پیش بینی کرد کارچاق کن هائی که همین حالا مثل پروانه دورتان می چرخند آب می شوند و توی زمین فرو می روند تا همدستی ها را انکار کنند .

وکالت یک حرفه است . مثل پزشکی است . وکیل و پزشک هر دو پیش از اخذ جواز کار سوگند می خورند که  با استفاده از تمام امکانات درمانی و قانونی بیمار یا موکل خود را حمایت کنند . پزشک حق ندارد بیمار را به این اعتبار که نمی شود برایش کاری کرد ، به دیار نیستی بفرستد . وکیل مدافع حق ندارد موکل را فورا و بر پایه ی حرف و سخن این و آن یا خواست قدرت حکومتی یا شایعات  در و همسایه از دفتر وکالت براند و پیش از گذراندن مراحل رسیدگی قضائی  خود در باره اش حکم محکومیت صادر کند و پرونده اش را ببندد . حال که حوصله ندارید تا از تحولات مدرن قضائی در جهان با خبر بشوید ، بروید سراغ همان احادیث و روایات اسلامی خودتان  که اگر مواردی را که بر آن خدشه وارد است کنار بگذارید ، گنجینه ای است که به شما می آموزد تشخیص ذیحق بودن و ذیحق نبودن به همان سادگی نیست که برایش خطبه خوانده اید . گاهی مرز ذیحق بودن و ذیحق نبودن یک انسان از تار موئی  باریک تر است . آن روزگاران که منبر می رفتید ، بهتر از امروز که منبر را تبدیل به تخت ولایت کرده اید ، می توانستید ذیحق را تعریف کنید . هنوز طوطی نشده بودید و صبح به صبح  از شورای ائمه جماعت و مانند آن دستور نمی گرفتید که چه بگوئید و چه نگوئید . بالای منبر حرفها می زدید ، مثلا می گفتید “ بیگناه پای دار می رود ولی بالای دار نمی رود “   چرا و بر پایه ی کدام فهم بشری یا الهی این حرفها را می زدید ؟ حتما از آن روکه در همان عوالم فقر و دین داری ، مختصر استقلالی داشتید که اکنون ندارید  و شاید بر پایه ی آن درجه از فهم بود که  درک می کردید قضاوت کاری است کارستان . انسان در تشخیص ذیحق بودن و ذیحق نبودن دیگران  همواره در هر کسوتی که باشد ممکن است خطا کند . حال همه ی آموزه های دینی را خلاصه کرده اید در شیوه های قضاوتی طالبانی و گام به گام به آن نزدیک می شوید .

 

شما از کجا اختیار گرفته اید که برای وکلای مدافع تعیین تکلیف می کنید ؟ اصلا چه کاره اید که می زنید زیر فهم و شعور و سواد یک جمعیت خبره و حقوقدان ؟ کانون وکلای دادگستری ایران از سال 1333 شمسی استقلال به دست آورده . کجای کارید ؟ افراد برجسته ای از این کهن ترین نهاد مدنی ایران در 31 سال اخیر که شمایان حاکم شده اید به جرم دفاع  زبانی ، کلامی یا حرفه ای از حقوق متهم  زندان رفته اند . شلاق خورده اند ، آواره شده اند ، ناصر زرافشان وکیل مدافع خانواده های قربانیان مدت پنج سال در حبس نگاهداشته شد فقط به جرم آنکه به سوگند وکالت عمل کرده بود .چرا در این پرونده ها تکلیف خود ندانستید تا دادخواهی کنید و از ذیحق سخن بگوئید ؟

 

ایکاش به شیوه ی زمانهای ماضیه  دستکم خواب نما می شدید . کسی به خواب تان می آمد و هشدارتان می داد نسبت به آنچه بر سر این ملت آورده اید و آگاه تان می کرد از آن عقوبت و جزای اخروی که اگر هنوز به آن عقیده دارید  انتظارتان را می کشد .

 

چیزی نمانده که هنرمندان ایرانی مقیم لوس آنجلس ، زنده و مرده وارد ایران بشوند و یکراست سراغ زنده و مرده ی احمد خاتمی را بگیرند که با سخنی لغو و مضحک ، مالکیت آنها را بر سرزمین آبا و اجدادی شان  انکار کرد ه است . چیزی نمانده به راه اندازی کمیسیون هائی در کانون های  وکلای دادگستری ایران تا مروری کنند بر آنچه پیش روی زاهدان جاه طلب و ریا کار اتفاق افتاد ه و آنها دیده بر آن فرو بسته اند  و طوطی وار جانیان را مدح گفته و یکباره زده ا ند زیر همان خدا و پیغمبری که مردم را از آنها می ترساندند ، اما خود از آنها ابزار جاه و مال و مقام ساخته اند . از قرار این آقایان از خواب قرون بیدار نمی شوند و چنان دعوائی  درسراسر خاک ایران بر پا می شود که هرکس هرکس را در کمیسیون های حقیقت و آشتی عفو کند ، هیچکس کسانی را که عمامه ای بر سر داشته و ظلم و ترس را به نام دین و مصلحت در ایران  گسترش داده اند و گوش به ذیحق نسپرده اند  نمی بخشاید . ورود به حوزه ی ذیحق و بی حق مدتهاست از قلمرو صلاحیت کسانی که دادگستری را تبدیل به بیدادگستری کرده اند خارج شده است .امامی کاشانی گویا توی باغ نیست یا هست و کتمان می کند .