نوروز، نام آشنا و بلند در زبان و ضمیر ماست. جایگاه این رسم نهتنها به دلیل قدمت و دیرپایی، بلکه از بهر پیوندخوردنش با تغییر چهرۀ طبیعت، در حوزۀ تمدنی ما بسیار محکم و استوار است.
آنچه نوروز را ویژه ساخته است از یکسو یکجاییاش با آغاز فصل کشت و کار است و تازگیست از سوی دیگر، رسمهای جالب و دیدنیست که ریشۀ هر کدام آن به دهها و شاید صدها نسل پیش از ما رسیده است. از هفتسین و هفتمیوه گرفته تا سمنک و سیزدهبدر و سبزهلگد هرکدام بخشی از تاریخ را یدک میکشد.
جغرافیای زادگاه نوروز که در نقشۀ سیاسی امروز دنیا، مرزهایی میان کشیده شده و به کشورهای مستقل بخش شده اند، حالا هر کدام تفاوتهای خُرد و بزرگی در جشنگرفتن نوروز دارند.
افغانستان، یکی از کشورهای همین حوزه است که نوروز در آن، پیشینۀ بسیار طولانی دارد. میلۀ “گُلسرخ” مزارشریف یکی از قدیمیترین رسمهایی است که در روزهای نوروز مهمانانی زیادی را به شمال افغانستان سرازیر میکند. روز نوروز که در تقویم رسمی افغانستان “روز دهقان” نیز شناخته شدهاست، همواره بهانۀ خوبی برای جشنهای خُرد و بزرگ در گوشههای گوناگون این کشور بوده است. رسم “نوروزی بُردن” نیز یکی از رسمهای قدیمی مروج در میان شهروندان افغانستان که در آن خانوادۀ پسران نامزددار، باید بهخانۀ عروس ماهی، جلیبی و هدیه ببرند. این رسم نیز نشان میدهد که “نوروز” در فرهنگ مردم این حوزه، ریشۀ عمیق و دیرینه دارد.
پنجقرن پیش و در زمان “بابر شاه” کار ساخت باغ بزرگی در کابل آغاز شد.
این باغ در منطقه خوش آب و هوای گذرگاه کابل در دامنه غربی کوه “شیر دروازه” واقع شده و چشم انداز قشنگی به سوی شهر دارد. این باغ را در همان گاه “باغ نوروزی” نام نهادند، اما بعدها نام آن به “باغ بابر” عوض شد و تا امروز با این نام یکی از تفریحگاههای تاریخی کابل است.
روایتها، بابر را پادشاهی فرهنگپرور میشناسانند که جشن نوروز را نیز با حرمت زیادی پاس میداشته است. از بابر این بیت به فارسی مانده است:
نوروز و بهار و می و دلبری خوشست
بابر به عیش کوش که عالم دوباره نیست
البته خالیگاه “باغ نوروزی” در کابل، در نخستین روزهای نوروز ۱۳۹۳ با پایانیافتن کار ساخت “کاخ نوروزی” در شهرستان پغمان که یکی از دیدنیترین درههای حومۀ کابل است، پر شد اما خالیگاه بزرگی در زمینۀ پاسداشت و نگهداری سنتهای نورزی آشکار شده است.
در سالنمای افغانستان ـ بر خلاف ایران ـ عید نوروز بهگونۀ رسمی یک روز است. زمانی که برای برگزاری جشنی به این بزرگی نمیتوان آن را بسنده دانست اما در کنار محدودیت زمانی، سازماندهی جشن نوروز در افغانستانِ معاصر، به هیچ عنوان شایستۀ این جشن نیست.
از چندی بدین سو تبلیغات بنیادگرایانهیی نیز مبنی بر حرامبودن نوروز در آستانۀ فرارسیدن این جشن باستانی آغاز شده است. نویسندههای شبنامه و پیامهایی که در کابل و گوشههای دیگر کشور منتشر میشود نوروز را یک جشن ویژۀ آتشپرستان میپندارند و پاسداشت آن را حرام تشخیص میدهند. شوربختانه موضع دولت در قبال این تبلیغات، نگاه به چشم تماشاگر بوده و هیچ تلاشی در راستای متوقف ساختن این تبلیغات از سوی دولت صورت نپذیرفته است.
به هر رو، آنچه چند سال پس از آغاز روند این تبلیغات سنجیده شده و خصمانه ثابت گردیده این است که برپایی نوروز جزئی از فرهنگ فراموشناشدنی مردمان این حوزۀ تمدنی است و حتا اگر فرازها، همه فرود باشند و سنگزدن به سوی این رسمهای مهرآفرین دیروز همچنان ادامه یابد، باز هم مردمی که زندگی شان را به یک تمدن وابسته میدانند در پاسداشت آن کوشیده و تلاش میورزند این چرخش نیکو و دیدنی طبیعت را جشن بگیرند. گونهیی از ایستادگی در برابر خرافات، جهل، جعل و تبلیغات. چیزی شبیه این پاسخ به مخالفان نوروز از زبان انجوی شیرازی: “تاریخ نبود که نوروز بود”.
روزنامه نگار افغان