کشیش طالبان

معصومه شفیعی
معصومه شفیعی

بی شک اقدام جنایتکارانه طالبان در کشتارکارمندان سازمان ملل در مزارشریف و سربریدن دو تن از آنان، عملی بغایت سبعانه و محکوم است. باید عاملان این جنایت کثیف، شناسایی و هر چه زودتر مجازات شوند. باید فکری اندیشیده شود تا جلوی اقداماتی از این دست برای همیشه گرفته شود.اما آنچه مرا به نوشتن این مکتوب واداشت، نه فقط محکومیت این عمل، بلکه انتقاد از بی توجهی یا کم توجهی به مقصر اصلی این ماجرای غم انگیز است. قطعأ “آتش زدن قرآن، محرک و بهانه اصلی شکل گیری این تراژدی ست”.

“باور” و “اعتقاد”، مقوله هایی ازجنس کاغذ نیست که بتوان آن را به زور وبا “کبریت و آتش” سوزاند ونابود کرد؛ برعکس، زور واهانت، در اینگونه موارد نتیجه معکوس می دهد ومتعصب و خشکه مقدس را در روند ناصواب خویش جری تر می کند. باید از این کشیش مسیحی پرسید آیا با آتش زدن قرآن توانستی گروه بزرگی از مسلمانان را که به تقدس کتاب دینی خود ایمان دارند از ایمان شان بازگردانی؟ آیا توانستی مشی “مدارا و تساهل” را به جهانیان، به همکیشان خود و بخصوص به مسلمانان در عمل نشان دهی؟ آیا باعمل تو، جهان جای بهتری برای زندگی شد؟  باید از او پرسید اگرفرزند، برادر، خواهر ویا یکی دیگر از عزیزان تو در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان ویا دیگرکشورهای مسلمان  بود آیا باز هم قرآن را آتش می زدی ؟ چرا این کار را در خود افغانستان انجام ندادی؟ و یا اصلأ در خود نیویورک در خیابان اتلانتیک در بروکلین، محلی  که دو مسجد روبروی یکدیگر قرار دارند و محل تمرکز مسلمانان پاکستانی ست؟ واقعیت تلخ این است که تو قطعأ به پیامد عمل خود، که “ایجاد نفرت وتحریک مردم به خشونت” است،واقف بودی و متأسفانه از این عمل نابخردانه وخام تو، تنها فرصت طلبان تفرقه افکن سود بردند و بس.

 خشونت طلبی وتحریک مردم به کاربرد خشونت محکوم است؛ فرقی نمی کند که مسلمان باشد یا مسیحی یا کلیمی یا… آنچه خشکه مقدسان خشونت طلب را مذموم و محکوم کرده عدم تحمل غیر، جمود فکری و به تبع آن کشتار مردم بیگناه و بی دفاع است؛ و اینها همان مشخصاتی است که “کشیش خشونت پرور “  را به مردم جهان شناسانده است.

از اوبپرسید که تاکنون چند آیه از قرآن را خوانده و تحلیل کرده است؟ با چند مسلمان مراوده داشته و گفتگو کرده است؟ سؤالات خود در باره اسلام را از کدام متفکر مسلما نی پرسیده و چه پاسخهایی دریافت کرده است؟ چه طرح وبرنامه ای برای همزیستی مسالمت آمیز مسیحیان ومسلمانان امریکا دارد؟  در مقام یک کشیش و هنگام موعظه چگونه  وبا چه توجیهی می تواند مردم را به عشق ودوستی و صلح ترغیب کند؟

 نمی توان خود را پیروعیسی مسیح،” پیامبر تساهل ومدارا” خواند ولی عکس آن عمل کرد. در همان کتابی که “طالبان مسیحی” به آتش کشید از حضرت عیسی مسیح(ع) و مادرش -” مریم مقدس”- به بزرگی یاد شده وداستان اعجاب انگیز تولد او به تفصیل بیان شده است. به خاطر عظمت مریم و فرزندش، در قرآن سوره ای به نام او نامگذاری شده است. لذا مقدسات مسیحیان برای ما مسلمانان نیز مقدس وبسیار قابل احترام است.

“آتش زدن کتاب مقدس یک دین” و “کشتن”، مواجهه ای عاقلانه با یک امر قابل گفتگو نیست. نقد و نفی  یک دین، اتش زدن کتاب آن دین و تهییج احساسات پیروان آن دین نیست  که این امر، زمینه ای مناسب برای سوء استفاده خشونت طلبان است. نقد یک دین، نقد مدلل است که تنها از طریق خواندن و بررسی متن آن دین میسر است.

شاید بگویید که طبق قوانین امریکا کشیش مذکورکاری غیر قانونی انجام نداده واز حق آزادی بیان خود استفاده کرده است.  واقعیت این است که نمی توان عمل او را مصداق آزادی بیان قلمداد کرد؛ فعل او، “ ترویج خشونت از طریق نفرت افکنی” ست و مطا بق قانون “ نفرت افکنی”(hate speech)، کار او محکوم ومستحق پیگرد قانونی ست. در تعریف این قانون آمده است: “نفرت افکنی(Hate Speech)، ارتباطی است که مفهومی غیر از بیان نفرت نسبت به یک گروه ندارد. مخصوصأ در شرایطی که این ارتباط احتمالأ به خشونت دامن زند. این، نوعی تحریک به نفرت است که اساسأ علیه گروهی از افراد، بر اساس نژاد، قومیت، ملیت، جنس، دین، گرایش جنسی و مانند این تعریف می شود. نفرت افکنی، می تواند هر نوع بیان توهین آمیز نسبت به گروههای نژادی، قومی و دینی و اقلیتهای جدا افتاده دیگر ویا زنان باشد.”

 مطابق این تعریف، گفتارواقدام “کشیش جنگ طلب”، مصداق نفرت افکنی ست. اگرچنین نیست، پس چیست ؟ کاربرد این قانون در کجاست؟ در شرایط کنونی جهان و مخصوصأ خاورمیانه، چه مصداقی قوی تر از این مورد می تواند مشمول این قانون شود؟ نفس وجود قانون، حمایت از حقوق انسان و مخصوصأ حقوق اساسی اوست وچه حقی اساسی تر ازحق” زندگی” و”حفظ جان”.  اگر قوانین امریکا وهر کشور دیگری نتواند از جان اتباع خود محافظت کرده  و جلوی خشونت بیشتر را بگیرد، پس فلسفه وجودی آن چیست؟ تا آنجا که من اطلاع دارم هیچیک از کشته شدگان، از اتباع امریکا نبودند. اما سؤال من این است اگر یکی از آنها امریکایی بود بازاوضاع به همین منوال بود؟ آیا بازهم کشیش امریکایی می توانست بگوید که از کارش پشیمان نیست و می خواهد تظاهراتی علیه مسلمانان و جلوی مسجد را رهبری کند؟ آیا مردم امریکا به او اجازه این کار را می دادند؟

 اظهارات واقدامات دولتمردان امریکا یی و غیر امریکایی، همگی مؤید “تحریک آمیز بودن وپیامد های ناگوار” اقدام این کشیش است:

 -دولت محلی فلوریدا از صدور اجازه سوزاندن قرآن برای کلیسا خودداری کرده بود، اما مقامات کلیسا گفته‌ بودند آن را اجرا خواهند کرد.

 مقامات فوق، همگی بر انتظار بروز نا آرامی در پی تحریک عواطف واحساسات دیگران تأکید کرده اند.  

و اما افکار عمومی امریکا، هدایت امر به عهده آنان است؛ باید به نوبه خود، به هر طریقی که می توانند  به طور جمعی این کشیش را محکوم کنند  تا دیگر شاهد تکرار چنین فجایعی نباشیم و نباشند. باید از او بپرسند که با توجه به چه مصلحتی و برای رسیدن به چه نتایج ارزشمند،- حتی ارزشمندتر از جان همنوعان خود- عملی ونظری،  چنین فتنه هولناکی  را موجب شده است. باید او را به پاسخگویی واداشت: پاسخگویی در پیشگاه قا نون و پاسخگویی در پیشگاه افکار عمومی.

 آزادی بیان، گوهر بی بدیل زندگی جمعی و لازمه رشد معرفتی ست و نمی توان هراقدام خشونت بار را به آن منتسب کرد. برای مقابله با هر نوع بستر سازی جهت اعمال خشونت، علاوه بر کوششی همه جانبه و همه گیرجهت بالا بردن آستانه تحمل مخالف، باید به اقدامات قانونی  دست زد. که این دومی، راه حلی شایسته و بایسته است؛ و باید توجه داشت که: “ اداره جامعه، با قانون است  نه با اخلاق”.

واقعیت این است که دنیای کنونی دنیایی است با ادیان و باورهایی متفاوت، ادیانی که  پیروان آنها، طیف بزرگی ازبنیاد گرا تاپست مدرن را شامل می شود؛ باورهایی که در درون خود گاه بسیار جزم اندیش و گاه بسیار منعطف و متکثر است. نمی توان این باورها را یکدست ویکسان ساخت. شایسته ترین کاری که می توان وباید کرد این است که یاد بگیریم چگونه یکدیگر را با همه تفاوتهای ظاهری و باطنی  بپذیریم و با تساهل و مدارا در کنار یکدیگر زندگی کنیم. مسیحی، مسلمان، کلیمی، بودایی، زرتشتی و همه وهمه و حتی کسانی که به هیچ مرام ومسلکی پایبند نیستند، می توانیم وباید، در کنار یکدیگر به نحو مسالمت آمیز زندگی کنیم.

  به امید روزی که به این باور برسیم که برای یک زندگی توأم با صلح، باید همگی به قانون وقراردادهای زندگی جمعی احترام گذارده  و عامل به آن باشیم و هر گاه کسی از آن عدول کرد، بدون مسامحه او را به محکمه عدل بسپاریم.