جوادی را که بد بزرگ شده و در میان جهال بار آمده بود، خانواده تصمیم گرفتند زنی بدهند از فامیل محترم که سروسامانی بگیرد. بلکه با حضور در میان جمعی محترم هم سخن گفتن آنان بیاموزد و هم آدابشان. برای مراسم بعله برون وی را آموزش ها دادند که زبان خود نگاه دارد و درست بنشیند و مانند اوباش سخن نگوید. خلاصه مبادا لو برود که در لوح ضمیرش چیست.
دائی جوادی که خردمند مردی دنیا دیده بود و نومید از کار خواهرزاده خویش، در آخرین لحظات از وی خواست حتی المقدور سخن نگوید و به سکوت بگذراند، شاید به خیر بگذرد جلسه بعله برون. رفتند و نشستند برای جوان چای آوردند. صاحبخانه دقایقی بعد جوااد را گفت جواد آقا چای تان سرد نشود. او سری تکان داد به علامت اطاعت. چند دقیقه گذشت و باز مادر دختر گفت جواد آقا چای از دهانتان نیفتد. جواب باز هم سکوت بود ولی دستی به سوی استکان چای نمی برد. بار سوم تا صاحبخانه ها آمدند دهان بگشایند، پدر جوادی پرید وسط که بابا چرا چایت نمی خوری سرد می شود. دیگر کاسه صبر جواد آقا لبریز شد، میخواست بگوید استکان چای قاشق ندارد و شما هم سپرده اید که استکان را هورت نکشم، پس با صدای بلند گفت با چی همش بزنم با لوله آفتافه.
و گفته اند که چنین بود که نهادش آشکار شد. حالا حکایت ماست.
هالیوودی ها فیلمی ساخته اند با عنوان 300 به شرحی که گفته می شود در آن فیلم تصویری از خشایارشا و سربازانش پرداخته اند که گفته می شود توهین آمیزست، چرا که در هیات عرب مانند خشن و عربده زن، همه بدکار و غارتگرند. جمعی از ایرانیان مانده در غربت را عرق وطن به جوش آمده و دست به اعتراض گشوده اند. درستی و نادرستی روبرو شدن این گونه با یک فیلم [هر نوع اثر هنری] و راه درست مقابله با تصاویری که در غرب از ما ساخته می شود، از بحث این مقال به دورست. اصولا از یازده سپتامبر تصویری که در غرب از شرقی ها وجود دارد [از دید آمریکائیان که اکثریتشان کم مطالعه اند و عقل و قضاوتشان گروگان تلویزیون ها و محصولات فرهنگی است ایرانی و عرب، افغان و ترک تفاوت چندانی ندارد] همه مو سیاه ها تروریست و تند مزاج اند. نگفته پیداست که در دفاع از ایرانیت ما ایرانی ها و بی شباهتی مان به همکیشان چه گروه و دسته ای موثر بوده اند، و کدام گروه به جد اصرار دارند که شرق را یکی نشان بدهند و همه را در حال مقابله با غرب. همه می دانند کدام گروه از صبح فریاد مرگ بر غرب سر می دهند، و کدام گروه مطابق نظر مهندس بازرگان زنده یاد اصرار دارند که چرا ما باید به استقبال مخاصمه با آمریکا برویم.
کس تردید ندارد در ایجاد تصویری منفی از شرقیان [در این جا سپاهیان خشایارشا] بیش تر از هالیوود اگر چه پنتاگون فرهنگی اش بخوانیم، یا سناریو نویس و فیلمساز آمریکائی، تندروهای شرقی موثر بوده اند. آقایان جنتی و احمدی نژاد، مدیر کیهان و امثالهم. ایرانیان وطن خواه تبعیدی و دور افتاده از وطن در این دو هفته که سخن از فیلم 300 رفته همه کار کرده اند تا غیرت ایرانی را بنمایانند. جالب می نماید اگر همکاران روزنامه کیهان حالا پرچمدار دفاع از خشایارشا شده باشد و مدافع ایرانیت. و در همین زمان ناسیونالیست های ایرانی را ستون پنجم دشمن بخواند. خنده آید خلق را از کارشان.
دو روز پیش روزنامه کیهان [به نظرم با معیارهای خودش هم گاف داد] گزیده ای از دو روزنامه آمریکائی به چاپ رساند که نوشته بودند ایرانی ها از ترس و زیر فشار بالاخره با آمریکائی ها بر سر عراق به مذاکره نشستند. منظور کیهان از انتخاب این گزیده ها مانند همیشه زدن رگ اصلاح طلبان و منقدان دولت و باز مانند همیشه توجیه سازی برای بستن فضای اطلاع رسانی و بلند کردن دیوار سانسور و فیلترینگ بود.
صاحب این قلم روز یکشنبه در مقاله “حمار بدعهد” از کیهان پرسید شما که تا دیروز می نوشتید آمریکا در برابر بزرگی ایران سر فرودآورد. شکست خورد. همه جا شکست خورد. در باتلاق رفت. مددرسانی جز جمهوری اسلامی ندارد، به التماس افتاده است. الان خرخره اش دست ماست. شما که اگر گاهی مطلب و سوژه ای نبود در دهان کوندالیزارایس و جورج بوش حرف می گذاشتید و از قول سفیر روسیه در سازمان ملل جمله می ساختید. از قول صدراعظم آلمان جعل می فرمودید که گویا همه این ها برای غرور سازی مجازست، حالا چه شده که برای زدن رقیبان داخلی خود دست به حراج همه آن غیرت ها زده اید. به یادشان آورده شده بود که همان روش همیشگی با تمام عیوبی که دارد دست کم به این خاطر که غرور ملی را ارضا می کند پذیرفتنی تر بود[خلاصه مقاله حمار…]
حالا نویسنده سرمقاله کیهان از تذکر من به خشم آمده و با این مقدمات جوابی سرهم فرموده است:
این روزها فیلم ضد ایرانی «300» به کارگردانی یک فیلم ساز هالیوودی (زاک سنایدر) در آمریکا و برخی کشورهای دیگر به اکران در آمده است. ماجرا به عهد قدیم و جنگ های ایران و یونان برمی گردد. در قالب این فیلم، 300 یونانی در کنار لئونیداس پادشاه اسپارت در برابر سپاه 120 هزار نفری خشایارشا که همگی خشن و نادان و ناتوان تصویر شده اند، مقاومت می کنند و طرف یونانی (سمبل دموکراسی در برابر وحشی گری) به پیروزی می رسد. فیلم آن گونه اغراق آمیز بود که صدای منتقدان و رسانه های آمریکایی را هم درآورد و با الفاظی نظیر احمقانه، مغرضانه، غیر واقعی و اغراق آمیز مورد ارزیابی قرار گرفت.
اینکه کسی در هالیوود- پنتاگون فرهنگی صهیونیسم و سرمایه داری جهانی- چنین فیلمی بسازد که در آن ایرانی ها خشن اما ترسو و شکست خورده تصویر شوند البته پذیرفتنی تر است تا اینکه برخی مدعیان همراهی با ملت ایران- در داخل کشور باشند یا از لندن و لس آنجلس و پاریس اظهار فضل کنند- نوعی قلم بچرخانند که عریان تر و ناشیانه از نسخه های جنگ روانی هالیوودی و پنتاگونی، بر استیصال و ناتوانی و شکست ایران در مناقشه با آمریکا اصرار داشته باشد. برای مثال یکی از همین مدعیان که سوابق خدمتگزاری مطبوعاتی به دربار پهلوی دارد و اینک در اروپا اقامت گزیده، از طریق سایت نشاندار «روز»، ادعا کرده شرکت ایران در کنفرانس امنیتی بغداد از سر ترس و اجبار بود چرا که کشتی اش به گل نشسته و به خاطر فشارهای مؤثر به مذاکره با آمریکا تن داده است. بعد هم براساس این تحلیل موهوم، اظهار فضل دیگری کرده مبنی بر اینکه کاش مسئولان زودتر از آن که عرصه این گونه تنگ شود، از حمار بد عهد شیطان پایین آمده بودند تا به این وضع دچار نشوند. شبیه این مضمون را پایگاه های مطبوعاتی و اینترنتی هماهنگ با موج بیگانه طی ماه های اخیر کوک کرده اند.[سرمقاله سه شنبه کیهان]
با این ترتیب بر عهده من است که اول از همه از مردم ایران، از حقانیت تاریخ مشعوف باشم و این شعف را با صدای بلند اعلام دارم که کیهانیان به خشایارشا رسیدند. مدتی است زمانه چنین خواسته است که از آن همه ناسزاها که نثار تاریخ ایران شد. که فرموده بودند قبل از اسلام ایران بیغوله ای بیش نبود. از این که اراده فرموده بودند که نامه فردوسی هم به علت شاهنامه بودن سوزانده شود، از این که مقبره کوروش هم نزدیک بود به بلای مقبره رضاشاه مبتلا شود، امروز روز کار کیهان شده است ابراز خشم نسبت به سازندگان 300 ، چنان که دکتر مصدق هم که ملحد بود و به نوشته همفکران کیهان، کثیف ترین رجل تاریخ معاصر بود [شرم بر گوینده]، اینک شده است الگو برای مدعی پوپولیسم که بعد از سفر به اجلاس شورای امنیت، مانده که معتکف احمداباد شود. اگر این ضربه حقیقت و شوک تاریخ نیست پس چیست و اگر این حاصل صبر و ثبات ملت ایران نیست که در نیم قرن با همه بدخواهی حکومت ها، قهرمان قهرمانان خود را بزرگ داشتند، پس چیست.
دوم سخن بر سر مذاکرات عراق است. تفاوت کوچکی است بین نویسنده “حمار بدعهد” و نویسنده “لولو و هالو”، عزت ایران و سعادت ایرانیان اولین آرزوی انویسنده اول است. اما هرگز با هیچ مقدار حقوق ماهانه و مزایای مخصوص حاضر نیست که عقل را زیر پا بنهد و بنویسد که هفت اقلیم زیر سم اسب الب ارسلان است و آمریکا هم از نیروهای سپاه پاسداران شکست می خورد. نویسنده اول ایرانی است اما به شعار بسنده نمیکند و چشمی هم به حقیقت دارد. خلاصه بگویم. نویسنده کیهان هم تردید ندارم که بزرگی کشور را می خواهد، اما هر وقت کار به این جا می رسد پسوند اسلامی را ذکر می کند تا بگوید که “ایران اسلامی” را بزرگ می خواهد و اگر روزی روزگاری مردم ایران رای دادند که حکومت اسلامی نباشد به ما مربوط نیست و لابد دیگی که برای ما نمی جوشد سر سگ در آن بجوشد. که بارها سردبیر سابق کیهان نوشت که اگر نام اسلام نبود ذره ای برای ایران اهمیت و ارزش قائل نبودیم. و این سخن را آقای خرعلی هم تکرار کرد. نشنیده ایم به زمانش که غیرت کیهان بجوشد.
برای نویسنده اول دلآزارست که نمایندگان ایران به زور و یا از ترس پای میز مذاکره ای بروند. و از همین رو از سویدای دل به کسانی که از طبع تند چنین وضعیتی را ساختند و چنین بی عزتی را پرداختند نفرین می کند. نویسنده از تصور این که آمریکا جرات به خود دهد که ایرانیان را تهدید به حضور نظامی کند برخود می لرزد اما فراموش نمی کند که این ادبار از چیست و از هنر چه کسانی است. پس اول چنین می نماید که تفاوت عمده ای بین نویسنده اول و نویسنده سرمقاله روز سه شنبه کیهان نیست. اما هست.
نویسنده اول به مقتضای درسی که خوانده و درسی که سال ها به جوانان روزنامه نویس داده از جعل خبر دوری می گزیند و گاه حقیقت تلخ را مانند زهری فرو می دهد، گاه از هیبت و سختی حقیقت زار می زند اما راهی برای پاک کردن صورت مساله و جعل سند نمی شناسد. حتی جلوتر از این، وقتی کسانی حرف وزیر خارجه آمریکا را تغییر می دهند و به دروغ درذهن افراد می کارند که خانم رایس از تغییر 180 درجه ای سیاست آن کشور علیه ایران سخن گفته است، نویسنده اول به این توهم می افتد که مبادا جاعلان دستی با دشمن دارند. نوشتم توهم چرا که به واقع چنین تصوری ندارم که کیهانیان دستی به دشمن دارند بلکه آن ها را از شدت تعصب و خودمحوری در محور باطل می بینم، نه از سر وابستگی.
در همین سرمقاله روز سه شنبه در روز روشن سرمقاله نویس کیهان نوشته “اگر غرض و مرضی در کار نبود، همین طیف باید اعتراف می کردند که نفس رفتن سفیر عالی رتبه آمریکا (زلمای خلیل زاد) به پای پلکان هواپیمای هیئت ایرانی، حاکی از پیام قدرت ایران است” نویسنده اول باور دارد که این خبر دروغ است، با واقعیت نمی خواند که سفیر آمریکا در عراق [ که این روزها همه اش می نوشتند سفیر برکنار شده در آخرین روزهای حضور، یا سفیر عاجز. اما دیدید که فورا شد سفیر عالی رتبه ] برود به فرودگاه به استقبال معاون وزارت خارجه ایران. بر اساس کدام پروتکل. به نظرم اگر چنین بود دولت عراق حق داشت شکایت کند. اگر چنین بود تمام خبرگزاری ها منعکس می کردند. اگر چنین بود باید می پذیرفتیم که در اجلاس امنیتی عراق، اصلا امنیت عراق مطرح نیست بلکه مذاکرات جدی ایران و آمریکاست. خیلی ساده اگر زلمی خلیل زاد به فرودگاه به استقبال آقای عراقچی رفته باید به قاعده به عنوان صاحب خانه رفته باشد و پذیرش این استقبال به معنای پذیرش صاحب خانگی آمریکا در سرزمین عراق است. آیا به راستی از نظر جمهوری اسلامی تمام ادعاها دال بر لزوم خروج نیروهای آمریکائی به یک کرشمه عموسام فروخته شد. اما نویسنده اول تا عکس این صحنه را نبیند و خبرش را از منابع موثق [ نه روزنامه کیهان که متاسفانه موثق نیست] دریافت نکند باورش نمی شود و حاضر نیست بر اساس اهلام و اوهام دیگران دچار غرور شود. در ضمن نویسنده اول برای اثبات این که آیا در زمان سختی و زندان و تبعید هم مهر به وطن و پاسداران وطن در دلش باقی می ماند، از نویسنده کیهان مدرک می طلبد. اما به تاکید می گوید که خود به شهادت زندگی نامه اش، نیاز به مدرک ندارد.
آقای ایمانی در در پایان سرمقاله کیهان مرقوم داشته “راستی پیاده نظام های پنتاگون، چقدر باید تحمیق شده باشند که در روزگار از کار افتادگی آمریکا، به جنگ خاورمیانه اسلامی و پیشاهنگ آنها، ملت شجاع ایران فرستاده شوند. امثال مسعودخان بهنود راعرض می کنم. نکند باورشان شده با بیل می توان در برابر سیل ایستاد. آنها آیا بازیگران نقش رزمی و جنگی اند یا قرار است نقش مضحکه آمیز هالو هفت شنبه ها را در فیلم های کمدی ایفا کنند؟”
مخاطب نویسنده سرمقاله کیهان، لحظه ای نمی خواهد که آمریکا به ایران نگاه چپی کند. و هر کار از دستش براید برای جلوگیری از این کار می کند. از فکر همصدائی و همرائی با کسانی که قصد حمله به ایران را داشته باشند معذب است. اما این سخن های دروغ را هم باور ندارد[ زمان از کارافتادگی آمریکا] یا این توهم که [اگر آمریکا به ایران حمله کند به جنگ خاورمیانه اسلامی رفته است] این ها خواب های پریشان است. خاورمیانه اسلامی اصلا وجود ندارد که اگر بود و غیرتی داشت جلو اسرائیل را می گرفت و صبر نمی کرد که آمریکا به ایران حمله کند تا غیرت بنمایاند. همان ها که سالیان دراز به این توهم بودجه ونیروها هدر داده اند در این خیال باشند، آدم عاقل که از بغض و کینه همسایگان عرب نسبت به ایران خبر دارد، با این درشکه به دشت نمی زند. اما غیرت مردم ایران قابل تاکیدست، اگر خوب مدیریت شوند، اگر اطمینان و اعتمادی بین مردم و حکومتشان وجود داشته باشد. اگر مردم احساس نکنند که کسانی برای حکومت کردن تشنج می زایند. اگر در گوش کس نرود که تنها چاره بقای عده ای همین هیجان سازی های همیشگی است. مردم نگویند که بعضی از باکتری ها بحران زی هستند و بعضی بحران زا و این ها متحدان قدیمی هم هستند. حمله آمریکا به ایران، آمریکائیان را از کرده پشیمان می کند. این را همه ایرانیان دارند به هزار زبان به واشنگتن می گویند. نه که اصلا این آگاهی بخشی در انحصار کیهان نیست بلکه برعکس، دعوت کننده از آمریکا جماعت کیهانی مانند هستند. راست بگویم معبودشان احمدی نژادست.
نقش مضحکه هالو هفت شنبه ذخیره شده برای کسانی است که عادت دارند به ساز طبقه بالا برقصند و به نوحه ای که از فرادست می آید گریه کنند. اینان خود را با حقایق آشتی نمی دهند و نام خواب های پریشان خود را غیرت می گذارند.
چون جمله پایانی سرمقاله کیهان خوانده شد؛ خواننده با ذوق در می یابد که مثل لوله آفتافه برای چه آوردم. دیدید حریف تاب نیاورد فضل نمائی و استدلالات دیپلوماتیک را. بحث مودبانه و از سرتنبه بود، اما چه کنیم که مدت زیادی نمی توان با کفش عاریتی تاب آورد.