کمتر از یکسال پیش، آیتالله خامنهای در دیدار با نظامیان ایران گفته بود: “من دیپلمات نیستم، من انقلابیام، حرف را صریح و صادقانه میگویم. دیپلمات یک کلمهای را میگوید، معنای دیگری را اراده میکند. ما صریح و صادقانه حرف خودمان را میزنیم؛ ما قاطع و جازم حرف خودمان را میزنیم.” او با “تواضع” خود را “انقلابی” و “قاطع، صادق و صریح” نامیده بود!
امروز تصویری که از آیتالله خامنهای در ایران ترسیم میشود به کاریکاتوری از واقعیت تبدیل شده است. دستگاه تبلیغاتی حکومت میکوشد تا چهرهای مقدس، با اراده و صادق از رهبر ایران بسازد. او خود نیز بر نحوه شکلگیری این تصویر نظارت دارد و بخشی از علایقاش را بر تصویر مورد نظر میافزاید: از جمله اینکه شعرشناس و ادیب است و شعر هم میگوید. حساسیت آیتالله خامنهای به کتاب “شرح اسم” که به توقیف اولیه آن منجر شد، هنوز فراموش نشده است. همین خبر نشان میدهد که علاقه او به تصویرش تا چه اندازه گسترده شده است. به گفته”مریدان و فدائیان”، او از “علوم غریبه” تا “علوم نظامی”، همه چیز را میداند و گاه “الهاماتی” دریافت میکند و “ مقرب ترین بنده خدا” است و “ وقتی که می خواست از بدن مادر خارج بشه گفت یا علی”. همچنین رهبر ایران باآن همه” فضیلت”، یکتنه در برابر “استکبار جهانی” ایستاده و از هیچ چیز هراسی ندارد.
کمتر از دو سال پیش، آیت الله سید علی خامنهای، در خطبههای نماز جمعه، ضمن تکذیب دخالت در اوضاع داخلی کشورهای دیگر اعلام کرده بود: “حکام بحرین ادعا کردند که ایران در قضایای بحرین دخالت میکند. این دروغ است. نه، ما دخالت نمیکنیم. ما آنجائی که دخالت کنیم، صریح میگوئیم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاش هم پیروزی جنگ سی و سه روزه و پیروزی جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است.”
در آن زمان بحران سیاسی سوریه در حال گسترش بود و کمتر کسی تصور میکرد که جنگ داخلی خانمانسوز سوریه به جنگی طولانی و فرسایشی تبدیل شود. در تمام این ماهها اما حکومت ایران دخالت خود در جنگ داخلی سوریه را تکذیب کرده و خلاف وعده رهبر ایران که هرجا دخالت کند، صریحا اعلام میکند، از اعلام صریح دخالت خود در سوریه خودداری نموده است. جنگ سوریه که تا شهریور ماه گذشته بر اساس برآورد روزنامه لیبراسیون، هزینهای بیش از هفده میلیارد دلار برای ایران در پی داشت، به صحنه رقابت خونین ایران و دیگر قدرتهای منطقهای تبدیل شده است.
در ماههای گذشته و با انتشار اسنادی جدید از دخالت نظامی ایران در سوریه، حکومت ایران همچنان از تایید رسمی آن خودداری کرد. احتمالا هزینه سنگین اعتراف به دخالت در سوریه آنقدر هست که “نظام مقدس” حاضر نیست بصورت “انقلابی” اعلام کند که مشغول به چه کاری است. فرمول “انقلابی” آیتالله خامنهای در مورد عراق و افغانستان نیز اجرا نشده است.
سردار جواد کریمی قدوسی فرمانده پیشین بسیج خراسان و نماینده کنونی مشهد در مجلسه طی سخنانی که هفته پیش توسط ایسنا منتشر شد گفته بود: “صدها گردان از ایران در سوریه وجود دارد، هر چند خبر پیروزیهای ارتش سوریه را از زبان یک فرمانده سوری میشنوید، اما پشت پرده آن نیروهای ایرانی قرار دارند.”
البته این سخنان بلافاصله توسط سخنگوی سپاه پاسداران تکذیب شد و رفتار دیپلماتیک “نظام” ادامه پیدا کرد.
درماجرای مذاکرات ایران و امریکا نیز، او هم موافقت خود را با مذاکره اعلام میکند و هم میگوید که به نتیجه آن خوشبین نیست. مشابه این رفتار را چند سال قبل و پس از آغاز مذاکرات ایران و امریکا در موضوع عراق هم داشت. آیتالله خامنهای طی سخنانی که یکم فروردین ۱۳۸۵ بیان کرده بود ضمن رد دوباره امکان مذاکره با امریکا درباره مسائل ایران گفته بود: “برای اینکه شاید برای جلوگیری از ناامنی های فاجعه بارِ ملت مظلوم عراق این کار لازم باشد، گفتند در این مساله ما حرفی نداریم که نظرات خودمان را به طرف امریکایی منتقل کنیم”
دو پهلو بودن سخنان رهبر ایران چنان بود که حتی کیهان از سخنان او، تیتر اول روزنامه را چنین برگزیده بود: “مذاکره با آمریکا هرگز، حتی در مورد عراق” این مذاکرات اما انجام شد و بدون نتیجه پایان یافت.
سیام اردیبهشت ۱۳۸۶ و در آستانه آغاز مذاکرات، حسین شریعتمداری در سرمقاله کیهان با عنوان “هشدار کتبی به جای گفتگو” آورده بود: “آیا آنگونه که عده ای تصور میکنند رهبر معظم انقلاب مذاکره با آمریکا درباره عراق را مجاز دانستهاند؟ پاسخ این سؤال با توجه به شواهد و قرائن و مستنداتی که در پی خواهد آمد «منفی» است و ایشان کمافی السابق، هرگونه مذاکره با آمریکا درباره هر موضوعی را به طور مطلق نفی میکنند.” در همین یادداشت بود که مدیر کیهان خطاب به دولت احمدینژاد نوشته بود: “از دولت نهم انتظار میرود منویات اصلی آقا را به درستی دریابد و به عرصهای که سمت و سوی فریب و رنگ و بوی سوءاستفاده آمریکاییها از آن به مشام میرسد پای نگذارد. ممکن است آقا اجازه داده باشند ولی باید حضرت ایشان از ژرفای قلب مبارک خویش راضی هم باشند. آیا راضی هستند؟! بعید به نظر می رسد و البته اگر راضی باشند، هرچه آن خسرو کند شیرین بود.”
در واقع آیتالله خامنهای حاضر به پذیرش مسئولیت تصمیمهای خود نبود و نیست. به همین دلیل بصورتی “انقلابی” و “قاطع” جسارت بیان صریح نظر خود را ندارد. در سیاست خارجی جدید ایران بعد از انتخاب حسن روحانی هم که نوعی تغییر رفتار و تلاش برای نزدیکی به غرب تفسیر شده است، این تصور که آیتالله خامنهای به دلیل بدبینی به غرب از مصالحه با آنان خودداری میکند، نادرست است.
او بیش از هر چیز نگران تصویری است که از خود ترسیم کرده و به همین دلیل نمیتواند با صراحت موضع خود را بیان کند. او منتظر است تا متناسب با فرجام مذاکرات، موضع رسمی خود را اعلام کند. اگر مذاکرات به نتیجه رسید از کرامات “ولی امر مسلمین جهان” خواهد بود و اگر به نتیجه نرسید گفته خواهد شد که “مقام معظم رهبری” گفته بود که به امریکا و مذاکره با آنان خوشبین نیست.
اما تنها در صحنه سیاست خارجی نیست که رفتار دیپلماتیک رهبر ایران ظهور میکند. اواخر مرداد ۱۳۸۹ آیتالله خامنهای در دیدار با دانشجویان گفت: “یک سؤالی هم در خلال صحبت بود، من این را گاهی بیرون هم شنفتهام. میگویند آیا ما هم باید مثل رهبری موضع بگیریم یا نه؟ خوب، رهبری یک تکلیفی دارد، ما یک تکلیف دیگر داریم. ببینید، نبادا کسی تصور کند که رهبری یک نظری دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمی مطرح میشود، در خفا به بعضی از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل میکند که اجراء کنند؛ مطلقاً چنین چیزی نیست. اگر کسی چنین تصور کند، تصور خطائی است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبیرهای انجام داده. نظرات و مواضع رهبری همینی است که صریحاً اعلام میشود؛ همینی است که من صریحاً اعلام میکنم. چند سال قبل که یک قتلی اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال کردند، تبلیغات کردند و گفتند اینها فتوا داشتند، دستور داشتند، و میخواستند یک جوری پای رهبری را میان بکشند، توی نماز جمعه گفتم: اگر من یک وقتی اعتقاد پیدا کنم که یک نفری واجبالقتل است، این را توی نمازجمعه علنی خواهم گفت. نه جایز است، نه شایسته است که مواضع دیگری غیر از آنچه که رهبری به صورت علنی و صریح به عنوان مواضع خودش اعلام میکند، وجود داشته باشد؛ نه، همینی است که دارم میگویم.”
اما واقعیت این است که مریدان و هواداران سید علی خامنهای حتی همین سخنان او را هم “صادقانه” نمیدانند و آن را ناشی از شرایط اجتماعی میفهمند که از سر ناچاری و برای “تقیه” گفته شده است. باید به “ژرفای قلب آقا” دست پیدا کرد.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی، در خاطرات خود درباره سید علی خامنهای گفته است: “در ملاقاتهای با ایشان، مطالب را بیان میکنم. ایشان با سعه صدر می پذیرد. حتی یک بار خدمت ایشان عرض کردم: شما فرمودید: من صددرصد، رئیسجمهور(آقای خاتمی) را تأیید میکنم! این مطلب، خیلی دنباله دارد! ما نمیتوانیم این را کنترل کنیم. تا ما بخواهیم جایی صحبت کنیم، بلافاصله میگویند: آقا ایشان را صددرصد تأیید کردند. ایشان در پاسخ فرمود: ما در مرحله خاصّی به سر میبریم و من باید جمع و جور کنم که باشند و تأیید بشوند و کار کنند؛ ولی این بدان معنا نیست که شما انتقاد نکنید. شما اگر مطلبی دارید بگویید و انتقاد کنید.”
بر اساس تفسیر “مریدان” آیتالله خامنهای از آنجا که همیشه کشور در “مرحله خاصّی” است، رهبر باید اوضاع را همواره “ جمع و جور” کند و بنابراین هیچگاه حرفها را نمیتواند “صادقانه” بیان کند و گاه برخی چیزها پنهان میماند. “حدس زدن” یکی از راههایی است که میتوان برای کشف “منویات” رهبر بهکار برد. در اردیبهشت ۱۳۷۶ و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، آیتالله مهدوی کنی گفته بود: “حدس میزنیم نظر مقام معظم رهبری به آقای ناطق نوری است.” (۳۱/۲/۱۳۷۶ – روزنامه ابرار) رهبر ایران هیچگاه به این موضوع اعتراض نکرد.
بر اساس همین شیوه بود که در طی سالهای بعد مدیریت کشور به دست کسانی افتاد که نظر آیتالله خامنهای به نظر آنها نزدیک بود. اما چرا رهبر ایران “صادقانه” و “انقلابی” نظر خود را مطرح نمیکرد؟ تجربه نشان داده است که هرگاه نظر او در سیاست داخلی بصورت صریح بیان شود، نظر مردم به جهت مخالف آن گرایش مییابد. محبوبیت “مقام معظم رهبری” آنقدر مشهود است که وقتی کسی از آن دفاع میکند به عنوان فداکاری تلقی میشود. در جریان مناظرههای انتخاباتی خرداد ماه گذشته بعد از دفاع حداد عادل از “منویات نظام”، سایت وابسته به احمد توکلی نوشته بود: “غلامعلی حدادعادل را باید نامزد فداکار مناظرهها خواند. حدادعادل در دو مناظره آخر از خیر رای و صندوق و میز و قدرت گذشت و تنها وظیفه خود را دفاع از نظام دید.”
به این ترتیب، آیتالله خامنهای نه در عرصه خارجی و نه در عرصه داخلی توان مطرح کردن صادقانه و انقلابی خواستههای خود را ندارد. او نیز مانند همه سیاستپیشهگان ناچار به پنهانکاری است. به تعبیر خودش مانند دیپلماتها “یک کلمهای را میگوید و معنای دیگری را اراده میکند”. آیتالله خامنهای نگران تصویر خود نیز هست. او دوست دارد که “انقلابی” شناخته شود.