صدا ♦ چهار فصل

محمد صفریان
محمد صفریان

بعد از مراسم بزرگداشت خانم لعبت والا، این بار بررسی صد سال ترانه ایرانی بود که بنیاد توس را بر آن داشت ‏تا علاقه مندان به هنر و ادبیات ایران را گرد هم آورد.‏

صد سال ترانه، از مشروطیت تا اکنون

‎ ‎جای خالی ترانه در مبارزه برای آزادی‎ ‎

sedab.jpg

برنامه “صد سال ترانه ایرانی، از مشروطیت تا امروز” در روز یکشنبه بیست و یکم اکتبر، هنر دوستان و علاقه ‏مندان به فرهنگ و موسیقی ایرانی را به سالن مجلل لوگان هال کشانده بود، برای مرور خاطره و تاریخ ترانه ‏سرایی فارسی.‏

ترانه “سیمین بری” اولین ترانه ای بود که با صدای حسن ستار وپیانوی دلنشین منوچهر چشم آذر، اجرا شد و پس ‏از آن خانم فخری نیکزاد با خوش آمد گویی به حاضرین برنامه را آغاز کرد.‏

‏”اکنون بیش از صد سال از جنبش مشروطیت و باز آفرینی ترانه در سرزمین ما میگذرد. در این نگاه گذرا، ما به ‏هنری می پردازیم که در راه بالندگی آن کوششهای فراوانی شده است.پیش از پرداختن به فراز و نشیب های ترانه ‏جا دارد، یادی بکنم از دست اندر کاران ترانه و موسیقی که در سال گذشته از میان ما رفتند. بابک بیات، مهستی، ‏مریم ساوجی، ناصر عبدالهی، پرویز یاحقی الهه و حمید قنبری. به یاد این از دست رفتگان یک دقیقه سکوت می ‏کنیم…“‏

پس از سکوت و به دنبال آن پخش ترانه دل به تو دادم با صدای حمید قنبری، فخری نیکزاد برنامه را با بیان این ‏جملات پی گرفت: “پیشینه ترانه را می توان در صده های گذشته جست وجو کرد و حتی آن را به ترانک های ‏باربد در دوره ساسانیان رسانید. در معنای امروزی اما و در شکل ترانه های امروز مصرفی شهری، سابقه این ‏هنر به زمان شیدا و عارف قزوینی باز می گردد…در سالهای پس از مشروطیت، آهنگ سازان و شاعران برجسته ‏ای، چون علینقی وزیری، محمد علی امیر جاهد، ملک الشعرا بهار، وحید دستگردی و حسن گل گلاب، به کار ‏ترانه پردازی پرداختند و دگرگونی هایی در عرصه آن پدید آوردند. از سالهای بیست به بعد باز هم روند ترانه ‏دیگرگون شد. زبان فاخر و سنگین و محتوای جدی، می رفت که ترانه را از رونق بیاندازد، ترانه زبان سهل و ‏ساده می طلبد، از نظر موسیقی نیز شور و حال می خواهد، نسل جوانی که سر بر آورده بود در جست وجوی ‏ترانه نو بود، همین نیاز جوانان را وارد میدان کرد، و با حفظ وابستگی به سنت، پای نو آوری را به این راه گشود. ‏عاشقانه ها سلیس و روان شد. جواد بدیع زاده که او را ازبنیان گذاران موسیقی پاپ ایرانی در معنای گسترده ای به ‏شمار می آورند به راه پدر واعظ نرفت و به خواندن برای مردم و ترانه های کوچه و بازار دل بست… در میان ‏نمونه های موسیقی بدیع زاده، گاه به نمونه هایی بر می خوریم که از نظر فورم و محتوا، با ترانه های پاپ ‏امروزی رقابت می کند.‏

پس از پخش ترانه “یکی یه پول خروس” نوبت به جمشید شیبانی رسید که به عنوان اولین میهمان برنامه به روی ‏صحته بیاید. شیبانی سخنانش را با تشکر از دست اندرکاران بنیاد طوس آغاز کرد و سپس چنین ادامه داد:‏

‏”ترانه و موسیقی چندین دوره داشته است. پدر بزرگ من میرزا عبداله پدر موسیقی ایران است که شیدا و درویش ‏خان و عارف در خدمت ایشان بوده اند…” وی سپس به سیر تکاملی ترانه پرداخت و با بیان چند خاطره از ملوک ‏ضرابی و استاد بنان، سخانانش را با این جملات به انجام رسانید: “بسیار خوشحالم که میبینم امروزتمام هنرمندان ‏جوان ما، از همان ضرب هایی که من شروع کردم استفاده می کنند.“‏

آذر پژوهش، گوینده پر آوازه رادیو، دومین مهمان برنامه بود که در وقت اندک تعیین شده به بیان گذشته کوتاهی ‏از دوران کاری خویش پرداخت.‏

گرداننده برنامه، سپس به سراغ اثرپذیری ترانه و موسیقی ایرانی از موسیقی پاپ و جاز غرب رفت و در نگاهی ‏بسیار گذرا دلایل دگرگونی موسیقی و شعر را در سالهای دهه چهل برشمرد.‏

و بعد آز آن، ناصر رستگار نژاد در فیلمی ضبط شده از روزهای آشنایی اش با ویگن سخن گفت و چگونگی خلق ‏شدن ترانه مشهور مهتاب.‏

تا اینجا صحبت از کسانی است که آغازگر و راه گشای ترانه نو بوده اند. جوانترها، پشت در به انتظار نوبت ‏ایستاده اند. وارد گود شدن البته کار آسانی نیست.دستگاههای تولید و پخش یکسره تحت فرمان کهنه کارهاست که ‏در برابر جوانها، راه بندان های گوناگون ایجاد می کنند.‏

در سال 1348 جوانان در زیر زمین خانه ای در خیابان رامسر، مکان مستقل کوچکی به نام استودیوی طنین، ‏برای ضبظ برنامه های خود بنیان میکنند. بسیاری ار ترانه سازان جوان از وابستگان استودیوی طنین هستند. ‏تورج نگهبان، پرویز اتابکی، اسفندیار منفرد زاده، ایرج جنتی عطایی، پرویز مقصدی، بابک افشار، شهریار ‏قنبری، اردلان سرفراز، واروژان، بابک بیات و مجریان برجسته ترانه های نو فرهاد و گوگوش.‏

فخری نیکزاد با قرائت این جملات ازتورج نگهبان دیگر میهمان برنامه دعوت کرد تا به روی صحنه بیاید و در ‏باره تاریخچه استودیوی طنین و دستاوردهای آن توضیحاتی ارائه دهد.‏

تورج نگهبان گفت: “آنچه که عیان است، این که احساس در این برنامه بیشتر از واقعیت است. مضاف به اینکه ‏سیر تقدم و تاخر تاریخهای ارائه شده نیز در بعضی مواقع نادرست بوده است. خانم پژوهش[منظورشان البته خانم ‏نیکزاد بود] من دو سال قبل از بیژن ترقی ترانه سرایی می کردم و شما من را جوان کردید. گویا آقای خوشنام، ‏پژوهشگری که متن برنامه را نوشته اند، به منابع اطلاعاتی درست و قابل اعتماد دسترسی نداشته اند. و در ضمن ‏استودیوی طنین در سال 1342 تاسیس شد نه 1348. و در واقع ایده تاسیس استودیو از زمانی شکل گرفت که ‏رادیو تصمیم گرفت زان پس خریدار برنامه باشد نه تولید کننده آن.” نگهبان در ادامه، از ساخت یک برنامه به نام ‏سیری در ادبیات آهنگین ایران خبر داد که توسط خودش تهیه می شود. وی سپس از وقت کمی که در اختیار داشت ‏گله کرد و سخنانش را با بیان خاطره ای از شادروان فریدون فرخزاد به پایان برد.‏

ایرج جنتی عطایی، میهمان بعدی قرار بود پیرامون تعهد سخن بگوید: “سخن از تعهد گفتن در این زمان کوتاه و ‏آن هم در یک چنین نشستی بیشتر به نوک زدن میماند. به هر روی با افت و خیزهایی که در جهان صورت ‏میگرفت و دامنه و امواجش به زادگاه ما هم رسیده بود، در کنار تحولاتی که در شعر پدید آمده بود- به ویژه در ‏ایران که فرهنگ شعر سالاری دارد- تاثیر شاعران بزرگی که در ایران آن زمان کار میکردند همچون شاملو و ‏اخوان ثالث و اسماعیل خویی و اتفاقاتی که در کوچه و بازار می افتاد، به وجود آمدن جنبشهای چریکی و ‏فعالیتهای آزادی خواهانه و فرصتی که استودیوی طنین در اختیار جوانهایی گذاشته بود که در آنجا سانسور و ‏توقیف نشوند، باعث شد که ترانه صدای محیط پیرامونش شود و تعهد با ترانه هم خون و هم ریتم شود.اما آنچه ‏میخواهم بدان اشاره کنم، اینک ترانه است که به هر روی با سرکوب عریانی که از زمان حکومت ولایت فقیه بر ‏ترانه اعمال شده است و ترانه را از خانه تبعید کرده است و با آنکه جای آن دارد که ترانه در مبارزان آزادی ‏خواهانه و برابری خواهانه ملت شرکت کند، به دلیل پراکندگی هم میهنان سابق در اقصی نقاط جهان و به دلیل ‏سلیقه های ویژه ای که در رسانه های گروهی وجود دارد دست ترانه از مبارزه کوتاه شده است. در ایران ممیزی ‏حکومتی بیداد میکند و در خارج اپوزوسیون که بنا بود بار و همراه مبارزه برای آزادی و برابری باشد، بیشتر از ‏آن جلوگیری می کند.” وی در انتها، تورج نگهبان، بهمن فرسی و اسماعیل خویی را، سه استاد موسیقی، تاترو ‏شعر خود دانست و از آنان قدر دانی کرد.‏

بعد از جنتی عطایی نوبت به اسفندیار منفرد زاده رسید که با ترانه هایش برای چند نسل خاطره قومی و همگانی ‏ساخته است. منفرد زاده در باب ترانه اجتماعی و راه یافتن ترانه به حوزه سینما چنین گفت: “من یک یاغی هستم ‏برای رادیو. با این وجود که از شانزده سالگی با رادیو شروع کرده بودم. کار به جایی رسید که فشار ممیزی برای ‏متن ترانه در رادیو آنقدر شدید شد که دیگر با رادیو کار نکردم. من از سال 1346 دیگر به رادیو نرفتم و ممیزی ‏و سانسور را بر نتابیدم. من استودیوی طنین را سکوی پرتابی دانستم بر آمده از دل کوچه و خیابان، رو به رادیو. ‏و یک تنه با رسانه دولتی جنگیدم. ومی خواهم اگر کس دیگری در آن روز این کار را کرده بود، بیاید و بگوید که ‏من نیز بوده ام.من از طریق سینما که در آن ترانه اش سانسور و ممیزی نمیشد کارم را ادامه دادم. در فیلم ‏خداحافظ رفیق ترانه جمعه را در اعتراض به آن اتفاق گنجاندیم و در فیلم رضا موتوری و…“‏

من به آنها که به هر دلیلی با دولت وقت همکاری میکنند، کاری ندارم. اما هنر دولتی هیچگاه نتوانسته است ‏ماندگار شود.شاید در زمان کوتاه کاری ساخته شود و شنیده هم بشود اما دست زمان بی رحم است و یقینا آن را از ‏بین میبرد. به عنوان مثال ترانه از خون جوانان وطن، زمانی ساخته شده است که هیچ رسانه و ابزار ضبطی ‏وجود نداشته است، پس چگونه است که ماندگار شده است؟ و تا به امروز در یادها مانده است؟

وی با مطرح کردن چند امید و آرزوی به هم پیوسته کلامش را به آخر برد: “امیدوارم روزی دیگر این ترانه از ‏خاک جوانان وطن، سمبل سرکوب، نباشد. امیدوارم روزی آنقدر گروههای سیاسی و رسانه ها آزاد باشند که هنر ‏مند به راحتی حرفش را بزندو دیگر این واژه جا افتاده تعهد، سربار هنرمندان و فرهنگ سازان جامعه ما نشود تا ‏هنرمند به دور از این هیاهوها بتواند واقعاً آن کاری را انجام دهد که می خواهد، که دوست دارد.اما تا آن روز ‏نیامده هر کس به ویژه در این حکومت، اشعارش را با اسم مستعاریا بدون هویت یا حالا به هر گونه دیگرچاپ ‏کند، کاری جز خلط مطلب و شکستن مرزها انجام نداده است. یعنی آیا فقط حضور جسم ما در ایران ممنوع است؟ ‏در روزگاری که نمیتوانیم در خانه باشیم باید کتابهایمان در ایران چاپ شود؟ آیا این از هوش حاکمیت نیست؟”‏

پس از سخنان منفرد زاده فخری نیکزاد به معرفی نسل بعدی خوانندگان ایرانی پرداخت و کلاژی از صدای رامش ‏و آغاسی، پخش شد.‏

بخش بعدی برنامه به تغییر و تحولات موسیقی در سالهای پس از انقلاب اسلامی اختصاص داشت و روزنه های ‏حیات ترانه در سالهای اولیه تبعید. در واقع همان موسیقی ای که بعدها با نام موسیقی لوس انجلسی در نزد ایرانیان ‏صاحب هویت شد، سوژه بحث آخرین است.‏

شهبال شپره که تصویر و صدای ضبط شده اش را برای برنامه فرستاده بود، در سخنانی کوتاه از سختی اغاز راه ‏موسیقی لوس انجلسی گفت و آنچه تبعید و شرایط جدید برای خواننده هایی به ارمغان آورده است که تا چند وقت ‏قبل آز آن در اوج شهرت و رفاه در کشور خودشان زندگی می کرده اند.‏

نازنین انصاری آخرین نفری بود که به روی صحنه آمدو بیانیه پایانی را به نمایندگی از روزنامه کیهان لندن ‏قرائت کرد.‏

وی در طوماری طویل، نامهایی را به گزینش رندوم انتخاب کرده بود و آنان را سازندگان هویت فرهنگی- ملی ‏ایران می دانست و چه عجیب که در این لیست بلند و بالا نه نشانی از زرتشت بود نه رد پایی از مزدک و مانی و ‏فردوسی که اندیشه و زبان فارسی را مدیون بودن و آینده نگری شان هستیم.‏

صدای عارف با ترانه معروف سلطان قلبها و ستار با ترانه خاطره انگیز گل سنگم، پایان بخش برنامه صد سال ‏ترانه ایرانی بود که در زمانی بسیار کوتاه و حالتی شتاب زده، سر شکافتن قصه زندگی فرزندان باربد و نکیسا ‏داشت.‏

 


    ‏ ‏