هول حلیم و دیگ نظام

مصطفی خسروی
مصطفی خسروی

همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد نزدیک شدن به زمان  انتخابات (اگر بشود نامش را انتخابات گذاشت) ادبیات سیاسی جامعه را دستخوش تغییر نموده است؛ البته این تغییر متاسفانه به جای انکه در گفتمان حاکمان نظام جمهوری اسلامی ایجاد شود، بیشتر در بیانات افراد منتسب به جنبش سبز ظهور و بروز پیدا نموده، که البته با نگاهی به سوابق تحلیلی نیروهای سیاسی حاضر در جنبش امر دور از ذهنی هم نبوده و نیست.

سالهاست که مجموعه نیرو های اصلاح طلب، معتقدند انتخابات در ایران هر چه که باشد، لااقل دوره ای کوتاه از آزادی های نسبی برای رقبا و فضای بحث و گفتگویی حداقلی را به همراه دارد که در کنار آن می توان با توده جامعه که به بهانه انتخابات آمادگی شنیدن پیدا کرده به تعامل و مباحثه نشست. همین اعتقاد همواره باعث شده که عده ای در هیچ  شرایطی حاضر به از دست دادن این فرصت نشده اند، ولی داستان آنجا پیچیده خواهد شد که استفاده از فضای گفتگو کم کم جای خود را به استفاده از حداقل فرصت های ورود به عرصه قدرت می دهد و ناگهان آنچنان تب انتخابات عده ای را مشوش می کند که چشم بسته و از هول حلیم در دیگ نظام می افتند.

به نظر نگارنده اظهار نظرهای اخیر خاتمی، کواکبیان و واحدی را می توان محصول تجربه های شخصی هر کدام ازفضای ترسیم  شده در سطور بالا دانست.

از یک سو، خاتمی به سنت 30 ساله احساس می کند عرصه انتخابات عرصه ای است که نظام ولو بر خلاف میل باطنی اش، ناگزیر به گشایش فضای سیاسی است و آن را مغتنم می شمارد و پیش شرط هاییمی گذارد برای ورود. از سویی، تجربه 8 سال اخیر در مجلس هفتم و هشتم به  کواکبیان هم نشان داده اگر می خواهد نیمکتش را در بهارستان حفظ کند چاره ای ندارد جز اعلام برائت از موسوی و کروبی؛ و از دیگر سو، مجتبی واحدی هم از پس 14 سالی که از دوران اصلاحات می گذرد، معتقد است خاتمی ید طولایی در عقب کشیدن از شروط خود و ورود به بازی های دوسر باخت  دارد(سرنوشت کرباسچی شهردار تهران، مهاجرانی و عبدالله نوری و حجاریان، لوایح دوقلویانتخابات مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهوری نهم و…) و از همین رو احتمال تکرار تاریخ و تغییر پیش شرط ها را جدی می داند.

در این میان اما، مهمترین شاخصه ی  سنجش عیار هر کدام از این اظهار نظرات را باید رخداد های 2 سال اخیر دانست، ظهور و بروز جنبش سبز و فتادن پرده از چهره واقعی نظام اقتدار گرای جمهوری اسلامی.

با در نظر گرفتن رفتار حاکمیت چه قبل و چه بعد از کودتای انتخاباتی 88 و به ویژه اظهارات اخیر رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه و… باید اذعان کرد که تئوری امکان استفاده از فضای باز انتخاباتی که نظام گویی وظیفه داشته همواره در اختیار مخالفان خود قرار دهد امروز دیگر محلی از اعراب ندارد چرا که  متاسفانه انتخابات مجلس در ایران و در شهرهای کوچک  و مناطقی که معیار انتخاب نمایندگانش، قومیت و عشیره و نسب خانوادگی و… است ان قدر برای اهالی ان مناطق جذابیت دارد که اگر اندکی هم ارا ملت دست خوش تغییر شود مشارکتی 50 درصدی را به رخ جهانیان بکشانند و طبیعتا از پس آن کودتا؛لذا اینگونه نمایش برای حاکمان ایران، آرزویی است میسر و سهل الوصول. ضمن اینکه اپوزیسیون نو ظهور جریان انحرافی و مباحث داغ آن را به انضمام ادامه بازداشت ها و فشارها و قتل هاله  سحابی و… را اگر جمع کنید، ماحصل آن طبیعتا احتمال حداقل گشایشی برای اصلاح طلبان را منتفی می سازد.

از این رو به زعم نگارنده ورود به عرصه مباحث انتخاباتی حتی با بیان پیش شرط های محال و رویایی و ایستادگی بر آنها، نه تنهاآبی به آسیاب جنبش دموکراسی خواهی ایران نخواهد ریخت، بلکه دست حاکمیت را برای استفاده سوء از شرایط بازتر خواهد کرد.

 

ظهور میانه‌روها

“در ایامی که گذشت شخصیت‌ها و گروه‌هایی به سراغ اینجانب آمدند و خواستار گذشت من از آنچه گذشت شدند. شاید توجه نمی‌شد که اینجانب از همان ابتدا از حق شخصی خود گذشته بودم، اما مسئلة انتخابات مسئلة شخصی من نبود و نیست. من نمی توانم بر سر حقوق و آرای پایمال شدة مردم معامله یا مصالحه کنم. مسئله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم”.[۱]

حق طلبی و دفاع از آرا پایمال شده افراد که ظهور و بروز آن در عرصه عمومی با شعار رای من کجاست همراه بود به خوبی نمایانگر هویت جمعی افرادی است که فارغ از هر گونه اختلاف در نگرش سیاسی و اجتماعی، ماه هاست خود را پویشگر جنبش سبز می دانند، تا آنجا که به  درستی می توان حق طلبی و حق جویی را کلید واژه تمامی اظهارات رهبران جنبش، موسوی و کروبی دانست.آری جنبشی آغاز شده بود میان حق و باطل، میان ظالم و مظلوم، در فضایی کاملا دوقطبی، با صدها اسیر و ده ها کشته و هزاران  آسیب دیده، و آن زمان که مرحوم آیت  الله منتظری حاکم جائر و ظالم را خودبه خود معزول دانست، مهر تایید زد بر وقوع این نزاع حق و باطل.

اما امروز شاهد آنیم که عده ای قصد دارند دانسته یا نادانسته گفتمانی از جنس میانه روی را در آستانه  انتخابات در افکار عمومی تزریق کنند؛ گفتمانی که هویت خود را از واژه هایی چون مصلحت اندیشی، سیاست ورزی، واقع گرایی و صلح جویی و رفتار مسئولانه…  قرض می کند.

به زعم نگارنده در میان یک نزاع دو قطبی حق و باطل، ظالم و مظلوم، آنان که مسئولانه و آگاهانه حرف از میانه روی می زنند، خواسته و ناخواسته به تقسیم حقانیت و مظلومیت و ظلم  پرداخته اند، گویی که هر دو طیف این ماجرا، اجحافی در حق دیگری نموده و حال دو طرف را به بازگشت به حداقل هایی فرا می خوانند.

در این مدت کم نبودند علما و روحانیونی که در حمایت از مردم، هر گونه همکاری با حاکم فعلی را مکروه و گناه دانستند، حال مگر می شود 2 سال تمام در هر کوی وبرزن و رسانه ای، با حاکم جائر خواندن رهبر یک کشور برای خود کف و سوت خرید و در استانه انتخابات ژست میانه  برگزید؟

سخن گفتن از میانه روی  تلاش برای ایجاد فضای اعتماد عمومی و آشتی ملی، آن هم از سوی آنان که هویت خود را در سالهای گذشته گره خورده با اپوزیسیون امروز نظام می یافتند در زمانی که هنوز زندانیان سیاسی بیشماری در میان دیوار های استبداد به جرم حضور در انتخابات گذشته محبوسند، اگر تقلیل و تضعیف مواضع رهبران محصور جنبش و پشت کردن به خواست تاریخی ملت ایران، که همانا بیش از 100 سال است در راه ازادی و دموکراسی سرگردان مانده، نباشد به راستی چه هدفی می تواند داشته باشد؟

مگر میر حسین موسوی نگفت که بارها آمدند و گفتند از حق خود بگذر و کوتاه بیا، آیا او نیز نمی توانست در آن روز های خون بار، سیاست ورزی و مصلحت اندیشی و رفتار مسئولانه را توجیهی کند برای بازگشت از این راه پر خطر؟  نگرانی از آن است که در آینده ای نه چندان دور آنان که خود را میانه رو می خوانند کم کم  به باز خواست از موسوی و کروبی هم برسند که  اگر همان روز ها به همین دلایل  سکوت کرده بودید، امروز نه خونی ریخته شده بود و نه کسی در زندان بود!

آنان که می خواهند امروز جامعه را مجاب کنند که خاتمی را باید جدی گرفت، گویا فراموش کرده اند که سید اصلاحات پس از انصراف از حضور در انتخابات گفته بود: “من مرد شنبه بعد از انتخابات نیستم.” (نقل به مضمون).

آری خاتمی سرمایه ایست بس عظیم برای ملت ایران، خاتمی مردی است از تبار فرهنگ و اندیشه که نامش همواره عجین است با خاطرات تلخ و شیرین، اما نزاع امروز میان جنبش دموکراسی خواهی ایران و حکومت حاکم جائر، نیاز به قامتی دارد، استوار و راسخ، مردی می خواهد به قول عبدالکریم سروش، مرد عمل. باید پذیرفت که گفتمان اصلاحات در قالب هویت سیاسی تعریف شده در پس انتخابات 1376 سالهاست شکست خورده، و نمی توان با تکیه بر بقایایآن دوران، امروز مقابل نظامی همچون جمهوری اسلامی ایستاد و استیفای حق نمود. باید پذیرفت که جنبش سبز، بسیاری از معانی و مفاهیم  و معادلات جاری در ادبیات سیاسی ایران را دستخوش تغییر نموده و از آن جمله است مفهوم اصلاحات.امروز دیگر اصلاح طلبی برای بسیاری، نه فشار از پایین است و نه چانه زنی از بالا و نه تلاش برای اصلاح قدرت از درون قوا، که نیاز به قیم و محلل داشته باشد، بلکه امروز پایبندی به روش های اصلاحی، در مبارزه ای به دور از خشونت، با اتکا به نهاد های مدنی، برای رسیدن به دموکراسی و انتخابات آزاد و جامعه ای قائل به  حقوق بشر با محوریت خواست مردم و بی واسطه در مقابل حکومت تعریف می شود، در غیر این صورت من نیز خود را اصلاح طلب نمی دانم.

 

پی‌نوشت:

۱ـ میر حسین موسوی بیانیه شماره ۹

 

عضو شورای سیاست‌گذاری سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)