موجودات زنده در پی صیانت ذات و ادامه حیات خود هستند. رسیدن به این هدف در مورد انسانها بسیار پیچیدهتر از سایر موجودات است. انسانها برای تحقق این هدف از ابزار و شیوههای متعددی استفاده میکنند. سه ابزار مهم آنها، پول، زور و عقل است.
زور و قدرت جسمی میان انسان و حیوان مشترک است. کافی است که نگاهی به مستندهای حیات وحش بیندازیم تا با شیوههای گوناگون به کار گیری زور حیوانات علیه یکدیگر آشنا شویم. عقل و پول مختص انسان است. هرچند اندکی از هوش غریزی به تناسب در برخی حیوانات دیده میشود، ولی این مقدار از هوش و ذکاوت در مقایسه با هوش انسانها آن قدر کم است که به حساب نمیآید. این سه موضوع چه رابطهای با هم دارند. عقل میتواند به پول و زور تبدیل شود. زور میتواند به پول تبدیل شود (البته به “پول سیاه”) ولی به عقل نه. پول میتواند به زور تبدیل شود. همچنین پول اگر سیاه نباشد میتواند زمینه رشد عقل و علم را فراهم کند. همانطور که وجه ممیز اصلی انسان از سایر حیوانات داشتن عقل است، در میان جوامع نیز هر جامعه ای که مبتنی بر اداره عقلانی باشد پیشرفتهتر و انسانیتر از جامعهای است که بر پول و قدرت مادی استوار است و هر دو آنها از جامعهای که مبتنی بر زور است، پیشرفتهتر هستند.
در اینجا توضیحی هم درباره “پول سیاه” بدهم و سپس وارد اصل ماجرا شوم. اگرچه پول در همه جا یک معنا دارد که همان اعتبار خرید است که به طور معمول با اسکناس یا طلا و امثال آن معرفی میشود، ولی هر پولی واجد یک پسزمینه مهمی نیز هست. مثلاً پولی که از طریق دزدی یا بختآزمایی یا معادن بیدردسر مثل نفت به دست میآید، نسبت به پولی که از طریق تولید و خلاقیت کسب میشود؛ آثار و تبعات متفاوتی دارد. اولی را میتوان «پول سیاه» دانست، ولی دومی همان محصول و نتیجهی کاربرد عقل است که به پول تغییر شکل یافته است.
در میان این سه موضوع، استفاده و به کار گیری عقل از همه سختتر است. به عبارت دیگر اگر کسی هم پول و هم عقل و هم زور داشته باشد، سادهترین راه برای پیشبرد اهدافش، زور، سپس پول و در نهایت عقل است. هرچند این راه ساده، ناپایدار و کمعمق است، ولی اگر زور و پول چنین شخصی، ناشی از بکارگیری عقل او باشد، چارهای ندارد جز آن که برای رسیدن به اهداف خود از عقل هم استفاده نماید. در مقابل اگر زور و پول او مستقل از عقل باشد، یعنی پول او سیاه باشد و همین پول سیاه هم تبدیل به زور شده باشد، به ناچار توان و حتی حوصله به کار گیری عقل را هم ندارد و پیشرفت خود را متکی بر استفاده از پول و زور خواهد نمود.
یک فرق عمده میان کاربرد عقل با کاربرد پول و زور وجود دارد که خیلی مهم است. از عقل هرچه بیشتر استفاده شود، کارآیی آن بیشتر میشود، و برابری میان انسانها نیز افزودهتر میگردد. زیرا عقل بهتر از هر عنصر دیگری میان انسانها توزیع شده است، در حالی که پول و زور چنین وضعی ندارند. هرچه بیشتر مصرف شوند، از غنای منابع آنها کاسته میشود. مثل استفاده از انرژی نفت و انرژی خورشید. اولی هرچه مصرف شود از منابع آن کاسته میشود و آلودگی هم ایجاد میکند، ولی دومی نهتنها یک انرژی پاک است، بلکه تمامنشدنی است. ضمن آن که انرژی خورشیدی کمابیش برای همه به طور یکسان توزیع شده است، ولی منابع نفت، فقط در برخی از مناطق است. بنابراین افراد و جوامعی که متکی به استفاده از زور یا پول باشند، جوامعی میرا تلقی میشوند. مثل استخراج آب از سفرههای زیرزمینی که هرچه بیشتر استخراج شود، سطح آب پایینتر رفته و استحصال آن سختتر و در نهایت آب ابتدا شور و تلخ شده و سپس تمام و چاه خشک میشود.
همه اینها گفته شد تا به این سخن درست رئیس دولت پرداخته شود که در زنجان اظهار نمود: «در شرایط سخت، فکر انسان بیشتر از گذشته به کار برده میشود… تا یکی دو سال قبل چشم همه به خزانه دولت بود و بعضی به دنبال این بودند که پولی از خزانه بگیرند. از یک سال قبل بیان کردیم که این موضوع باید محدود شود و اکنون فکرها به کار افتاده است…»
در واقع همینطور است. پول موجود در خزانه ما عموماً ناشی از فروش نفت است. پس این پول شرایط لازم برای تبدیل شدن به تفکر و عقلانیت اجتماعی و سیاسی را ندارد و تا وقتی هم که در دسترس باشد، کسی زحمت این را به خود نمیدهد که از منابع دیگر مثل عقل استفاده لازم را نماید. این نکتهای است که به صراحت و روشنی در اظهارات صادقانه فوق، به آن اقرار شده است. این نحوه مصرف پول، جز آن که برای جامعه مشکلات و عوارض منفی ایجاد کرده، نتیجه دیگری نداشته است.
وضعیت کنونی ناشی از تحریمها، اگر هیچ نفعی نداشته باشد این خوبی مهم (که به همه ضررهایش میچربد) را دارد که به این نتیجه برسیم که تنها راهی که پیش روی جامعه ما قرار دارد تا از وضع موجود فاصله بگیریم و فضای بهتری را تجربه کنیم، همان به کار افتادن فکرهاست. ولی در این میان یک پرسش ساده باقی میماند. اگر کسانی در 7 سال گذشته فقط عادت داشتهاند در پی گرفتن پول از خزانه باشند، در شرایط کنونی چگونه قادر خواهند بود که آن مسیر غلط را تغییر دهند و به جای این کار ساده و بیدردسر و ضمناً نامفید، وارد عرصهای شوند که انرژی بسیاری را از انسان میگیرد؟ یعنی به کار انداختن فکرها. فراموش نکنیم که مغز انسان وزن و حجم اندکی از بدن ما را تشکیل میدهد، ولی بیش از 30 درصد کالری روزانه ما را مصرف میکند، آن هم از مواد بسیار باکیفیت. همانگونه که افرادی که ورزش نمیکنند و بدنهای خشک و انعطافناپذیری دارند، نمیتوانند به یکباره وارد ورزشهای سخت شوند، چرا که بدن آنان آمادگی لازم را ندارد و با کوفتگیهای سخت مواجه، و به سرعت خسته و وامانده خواهند شد، کسانی هم که به دلیل در دسترس بودن پول نفت در شرایط سخت قرار نداشتهاند و زحمت فکر کردن و سوزاندن انرژی برای فسفرهای مغز را به خود ندادهاند، معلوم نیست که در شرایط تغییر وضعیت، بتوانند چنین اقدامی را انجام دهند و با فکر خود، منشأ خدمات و بهبود و حل مسایل جامعه و مردم شوند.