مازیار رادمنش
روزنامه هم میهن با سردبیری محمد قوچانی، با صاحب امتیازی غلامحسین کرباسچی و مدیر مسوولی محمد عطریانفر از دو روز قبل کارش را آغاز کرد. این دومین باری است که محمد قوچانی پس از یک دوره تعطیل اجباری دوباره پشت میز سردبیری می نشیند. کرباسچی در بخشی از مطلب خود در روزنامه هم میهن با تاکید بر اینکه قرار است مخاطبان «هممیهن» هم خواص باشند و هم عوام، به انتشار ضمیمه روزانه این روزنامه که با موضوعات عمومی و اجتماعی منتشر میشود، اشاره کرده و آورده است: “هممیهن روزنامهای به نام همه «هممیهنان» است و برای همه آنها؛ نه فقط اهل سیاست و قلم و نظر که با اتکا به جماعتی فرهیخته و اندک نمیتوان به مقصد رسید.” دو روز پس از انتشار هم میهن، روزنامه شرق نیز کارش را آغاز کرد.
محمد قوچانی کیست؟
شاید در آن روزهای نخست که محمد قوچانی، جوان هجده ساله ریزنقش که مهم ترین وزنی که در زندگی اش حمل کرده بود، وزن کتابهای قطوری بودند که سالها چشم به آنها دوخته بود و مسحور بازی کلمات شده بود، وارد شهر شلوغ تهران در آخرین سالهای عمر هاشمی رفسنجانی شد، هرگز گمان نمی کرد که روزی تلاش کند تا روزنامه ای مانند الاهرام را در ایران منتشر کند. و شاید در ذهن بلندپرواز جوان هجده ساله نمی گذشت که با گذشت کمتر از یک دهه، سردبیر یکی از پنج روزنامه مهم ایران شود.
از روی شناسنامه تا سالهای سفر
محمد قوچانی، روزنامه نگار و متولد 1355 در شهر رشت است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه آزاد تهران مرکز است. محمد قوچانی اولین نوشته های آماتوری را در نشریه محلی « کادح» گیلان، زمانی که تازه در سال اول دبیرستان بود، آغاز کرد. پس از سه مقاله که در آن نشریه نوشت، به همکاری با نشریه ورزشی «گام» که توسط دبیر زیست شناسی اش به نام زره پوش اداره می شد، پرداخت. اولین نوشته هایش در این دوران نقد فیلم های سینمایی بود. همزمان با همین ها برای سروش نوجوان نیز مقاله می نوشت. و مقالاتش فقط در حوزه ادبیات و هنر بود.
تهران، جایی که مردم روزنامه می خوانند
با آمدن به تهران، کارش را با نشریات سراسری شروع کرد. اولین نشریاتی که با آنها کار کرد، روزنامه های «سلام» و « مبین» بودند. در سال 1374 وقتی اولین مقاله نسبتا جدی خودش را در کیان چاپ کرد، در رشت بود. می گوید: “احساس شادی کردم، کیان آن روزها نشریه معتبری بود.” اما تا سال 1374 هنوز مثل بسیاری از آماتورها به عنوان فرستنده مقاله با مطبوعات کار می کرد، تا آنکه در سن 19 سالگی با نشریه کاملا سیاسی و جدی و تئوریک «عصرما» که ارگان سازمان مجاهدین انقلاب بود، کارش را آغاز کرد و تا سال 1377 در دفتر این نشریه کار می کرد. قوچانی می گوید: “وقتی سال 74، 75 به «عصرما» آمدم در مطالبم نه عکسم میخورد و نه حتیاسمم نوشته می شد، که البته این مطالب در یک جلد کتاب به نام «یقهسفیدها» چاپ شده که حجم آنها قابل توجه بود. ولی اسممهیچگاه نخورد.” شاید نوشته هایی از بهنود و مطالبی که در نشریات خارجی می خواند، برای او الگویی شد تا شیوه خاص گزارش تحلیلی یا به قول خودش «نقد روایتگر» را انتخاب کند. پس از آن به دعوت ماشاء الله شمس الواعظین در ساختمان دوطبقه کوچکی در میدان جوانان در شمال تهران، به طور تمام وقت به همکاری با روزنامه «نشاط» پرداخت. گفته می شود شمس او را کشف کرد. “البته این کشف واژه خوبی نیست. این تعبیر هم تعبیر خود آقای شمس است ولی به هر حال مسلم است که آقای شمسفرصت خیلی خوبی در اختیار من قرار داد.” خودش می گوید: “همه چیزهایی که در این زمینه الان بلدم از آقایشمس یاد گرفتم.” کار قوچانی که به عنوان نویسنده گزارش های روز در دفتر روزنامه « جامعه» و «توس» آغاز شده بود، با توقیف «نشاط» در «عصرآزادگان» و «اخبار اقتصاد» ادامه یافت.
دیدگاهها و روشها
محمد قوچانی، تا مدتها، اگرچه در شیوه روایت و نویسندگی از نوعی نگاه مدرن و روایتگر که برای خوانندگان تازگی داشت، استفاده می کرد، اما در فلسفه سیاسی به نوعی پیرو نیروهایی بود که در نشریه «عصرما» در سازمان مجاهدین انقلاب کار می کردند، کسانی مانند «مصطفی تاج زاده» و «آرمین» و «سعید حجاریان» که هر کدام یکی از تئوریسین های سازمانی بودند که اگرچه سالها بود، نگاه چپ را در اقتصاد رها کرده بود، اما به اصلاحات سیاسی می اندیشید و شاید همین وجهه اصلاح طلبی آنها را جزو نیروهای چپ و منتقد دولت و حکومت قرار می داد. قوچانی البته خودش را خبرنگار می داند و نه سیاستمدار و معتقد است کار خبرنگار این نیست که به جای سیاستمدار عمل کند. البته کسانی مانند داریوش آشوری گفته اند که محمد قوچانی روشنفکر روزنامه نگار است، اما قوچانی خودش معتقد است که اگر هم بنا باشد او را روشنفکر به حساب آوریم، او یک روشنفکر توزیع کننده است، نه یک روشنفکر تولید کننده. محمد قوچانی سردبیر، سرمقاله نویس و مصاحبه کننده خوبی است. وی که تا سن 26 سالگی با سبیلی نازک و صورتی معصوم، چهره ای کمابیش شبیه تصاویر شهدای چپ و مجاهدین خلق قبل از انقلاب داشت، از سه چهار سال پیش سبیلش را هم اصلاح کرد و به یک موجود بی نشانه و غیر قابل محاسبه نزدیک شد تا بشود بیشتر حرفه ای بشمارش آورد. وی اصولا آدمی خجالتی و بی سروصداست، کمتر مورد مصاحبه قرار می گیرد و وارد بازی های نمایشی روزنامه نگاری زرد نمی شود.
دستگیری چهار نویسنده
موج برخورد با مطبوعات تقریبا به فاصله کمی از اعلام نتایج انتخابات مجلس ششم که اصلاح طلبان مجلس را به دست آوردند، آغاز شد. در قدم اول سعید حجاریان با جوانی همنام خودش به نام سعید عسگر، یکی دو روز مانده به نوروز ترور شد، و با فاصله ای اندک، کنفرانس برلین برگزار شد و مجاهدین، تعدادی از نیروهای حزب کمونیست کارگری و برخی دیگر از نیروهای تندروی اپوزیسیون خارج از کشور، بهانه به دست تلویزیون لاریجانی دادند تا دستور توقیف دسته جمعی مطبوعات در بهار 79 داده شود. برگشته های برلین مانند سحابی، مهرانگیز کار، اکبر گنجی، علی افشاری و برخی دیگر زندانی شدند و 18 روزنامه و مجله در یک روز توقیف شد. در دفتر روزنامه توقیف شده عصرآزادگان در کوچه خلیلی خیابان جردن، اما، هنوز تعدادی از کارکنان می آمدند و می رفتند. بلافاصله پس ازتوقیف عصرآزادگان، هفته نامه «جامعه مدنی» منتشر شد و پس از آن « دانستنیها» با تغییر رویه به عنوان نشریه سیاسی اجتماعی به مدت چهار هفته روی دکه ها رفت. محمد قوچانی و ابراهیم نبوی تقریبا پای ثابت همه این نشریات بودند. بالاخره در مرداد سال 1379 ابتدا احمد زیدآبادی، دو روز پس از آن مسعود بهنود، دو روز بعد ابراهیم نبوی و یک روز بعد از نبوی، محمد قوچانی فردای همان روزی که جایزه بهترین نویسنده سیاسی مطبوعات را گرفته بود، دستگیر شد و به زندان افتاد. وقتی قوچانی به زندان افتاد، هنوز چند ماهی از ازدواج وی با دختر عمادالدین باقی، نویسنده زندانی دیگر اصلاح طلب نمی گذشت. دستگیری چهار نویسنده، اولین بار بود که اتفاق می افتاد، قوه قضائیه تا پیش از این نویسندگان را به اتهام نوشتن زندانی نکرده بود. زندان محمد قوچانی که به مدت یک ماه در انفرادی و چند روزی در زندان عمومی گذشت، او را به نتیجه ای تازه رساند. قوچانی می گوید: «بعد ازبیرون آمدنم از زندان، فهمیدم که دیگر نمیتوانم به آن شیوه کارکنم و بنویسم. از طرف دیگر به کار مطبوعاتی هم علاقه مند شده بودم. پس احساس کردم که این کار را باید به یک شیوهای ادامه دهم و شکل کاری که انتخاب کردم سردبیری بود.» قوچانی پس از زندان به سوی ایجاد نشریه حرفه ای و غیر سیاسی رفت و این کار را جدی گرفت.
ویژه نامه های همشهری
محمد عطریانفر که آن روزها مدیر مسوول نشریه همشهری بود، از محمد قوچانی که تازه از زندان آزاد شده بود، خواست تا نشریاتی به عنوان ضمیمه روزنامه همشهری تولید کند. ساختمانی در خیابان جردن به این کار اختصاص داده شد و گروهی از نویسندگانی که تجربه کار در نشریات توقیف شده اصلاح طلب را داشتند، گردآمدند. همشهری تهران، اولین ضمیمه بود که در مورد مسائل شهری منتشر شده بود. مدتی بعد «همشهری ماه» را منتشر کرد که این نشریه نیز پس از یک سال انتشار متوقف شد. قوچانی می گوید: “درسال 81 که به ایننتیجه رسیدم که میتوانم کار روزانه بکنم.” این موضوع تقریبا همزمان شد با افتادن روزنامه همشهری به دست شهردار جدید و تصفیه قوچانی و عطریانفر از این نشریه. این گروه تصمیم گرفتند نشریه دیگری منتشر کنند. نشریه ای به عنوان « شرق» که قرار بود یک نشریه غیرسیاسی باشد.
از شرق طلوع کرد
روزنامه شرق تقریبا بسرعت جای خودش را در فضای خالی از مطبوعات آن روزها باز کرد. شرق به قول قوچانی “با وجود آنکه از هر گونه تفکری استفاده میکرد اما گرایششلیبرال مذهبی یا میانه مدرن بود و ارتباطی باهیچ گروهینداشت.” البته بخاطر وجود یک چهره نزدیک به هاشمی رفسنجانی به نام «محمد عطریانفر» شرق نیز متهم به ارتباط با کارگزاران شد. اما بیش از هر چیز این روزنامه یک روزنامه حرفه ای و اصلاح طلب بود. قوچانی در مورد سیاستش در روزنامه شرق گفته است: “به نظر من افشاگری وظیفه روزنامه نگاری نیست بلکهروزنامه و ظیفهاش خبر رسانی و در نهایت تحلیل است. روزنامههای افشاگر در تمام دنیا روزنامههای زرد هستند. در همه این سالها ما روزنامه های افشاگری داشتیم که همه شان نابود شدند، اما روزنامه حرفه ای که خبررسانی کند و در نهایت تحلیل کند نداشتیم.” مصاحبه محمد قوچانی با بابک مهدیزاده از نشریه «گیلان امروز» یکی از معدود مصاحبه های قوچانی به عنوان مصاحبه شونده است. این مصاحبه قبل از توقیف روزنامه شرق منتشر شده بود و قوچانی در آن گفته بود: “ادعا میکنم که اگر روزنامه شرقتا ده سال دیگر توقیف نشود و من سردبیر هم هوای وکیلشدن به سرم نزند روزنامه شرق میتواند در راه روزنامه نگاریاستاندارد بین المللی قدم بر دارد. روزنامهنگاری بر خلاف مثلامعماری کار سختی نیست بلکه سهل است و با عشق و کمیممارست میتوان به سطحی رسید که کریستین امانپور به آنجارسیده.” حالا از زمان آن مصاحبه چند سالی گذشته است، روزنامه شرق نه ده سال، بلکه سه سال پس از این مصاحبه توقیف شد و دو روز محمد قوچانی همراه با کرباسچی و عطریانفر روزنامه «هم میهن» را منتشر کردند. روزنامه شرق نیز از امروز منتشر شده است، اما نام محمد قوچانی بر پیشانی این روزنامه نیست.
محمد قوچانی پس از احمدی نژاد
شاید آخرین مقالاتی که از محمد قوچانی در آخرین روزهای خاتمی و پیش از انتخاب احمدی نژاد منتشر شده بود، نشان می داد که قوچانی دیگر تنها یک روزنامه نگار نیست، بلکه تحلیل گری است که می تواند برخلاف آرمانها و آرزوهایش روزهای سخت را پیش بینی کند، اشتباهات بزرگ را ببیند و خودش را برای انتظاری طولانی آماده کند. پس از احمدی نژاد، شرق به دلیل چاپ یا کاریکاتور که فقط می توانست برای یک بهانه از آن استفاده شود، توقیف شد. قوچانی نیز مدتی ساکت ماند تا در انتخابات شوراها و مجلس خبرگان( آذر 1385) که مسوول خبرنامه ستاد انتخاباتی اصلاح طلبان شد. او زمانی جواد لاریجانی را در مقاله ای در تابستان 79 غایب بزرگ صحنه سیاست ایران خوانده بود. به نظر می رسد که غیبت محمد قوچانی غایب بزرگ مطبوعات دوران احمدی نژاد، از چند روز پیش پایان یافته است. باید ببینیم که آیا محمد قوچانی موفق خواهد شد پس از آن جنبش ملی و این همه سادات و این موجود مبارک، الاهرام ایرانی اش را منتشر کند؟
کتابهای محمد قوچانی :
بازی بزرگان، انتشارات جامعه ایرانیان، بهار 1378
دو گام به پیش، یک گام به پس، انتشارات جامعه ایرانیان، بهار 1379
پدرخوانده و چپ های جوان، نشرنی، 1379
یقه سفیدها، جامعه شناسی نهادهای مدنی ایران، 1379
دین دولتی، دولت دینی، گفتگو با سیاستمداران و روشنفکران، 1379
برادر بزرگتر مرده است، جنبش اصلاحات در حال احتضار، نقش و نگار، 1381
جمهوری مقدس، نقش و نگار، 1381
فیلسوف ها و شومن ها، نشر سرائی، بهار 1383
دولت مستعجل