این نوشته در ادامه مقاله منطقه در گرداب و ایران سیلابی می آید و قصد دارد نشان دهد نظامیگری سیاسی شده نمی تواند به نفع منافع ملی ایران و حتی در دراز مدت به نفع نظامیان باشد.
کشورهایی که توانسته اند به منافع پایدار خود در جهان بیندیشند و توان آن را داشته باشند که قدرت منطقه ای یا جهانی شوند، به پیش نیازهایی در این مورد توجه کرده اند که حاصل برنامه ریزی و همچنین بر قراری نوعی از روابط با جهان و شکلی از مناسبات معقول با مردم خود بوده تا قدرت منطقه ای و جهانی این کشور ها استمرار یابد.
در مقابل کشور هایی هستند که چون باد بر می آیند اما توان استمرار حفظ قدرت منطقه ای یا جهانی خود را ندارند، در نتیجه با خسران و ضرر و زیان فراوان در میدان جهانی جا خالی می کنند و به ضرر منافع ملی خود هم گام بر می دارند.
در میان این دو نوع کشورها در رفتار جهانی و یا منطقه ای تفاوت اساسی وجود دارد.
در مدل اول این کشورها اسباب بزرگی در جهان و یا منطقه را به خوبی برآورده و هنجارهایی را رعایت کرده اند که به استمرار قدرت جهانی و منطقه ای شدن آنها کمک کرده است
در این مدل حکومت ها از قدرت قابل قبول مردمی برخوردارند، رضایت مردم خود را جلب کرده اند و اکثرآنها دموکراسی حداقلی دارند. در این کشورها قدرت اقتصادی با قدرت نظامی، فرهنگی و سیاسی همراهی دارد و به عبارت دیگر این کشور ها توسعه یافته هستند. در این حکومت ها همچنین دولت ها حقوق اساسی جامعه و حقوق بین الملل را تا حدی رعایت می کنند یا به این حقوق در ظاهر پای بندند. سیاست داخلی آنها هم به شکلی است که رفتار خارجی آنان را توجیه می کند. به عبارت دیگر آنها سیاست خارجی را در خدمت منافع داخلی خود می گیرند. از سوی دیگر نظامیان دراین کشورها در سیاست دخالت مستقیم ندارند، تحت کنترل هستند و جایگاه آنان در ساختار قدرت تعریف شده است. همان طور که جامعه مدنی در این کشورها حضور موثر یا ملموسی دارد. در این مورد شاید کشورهای غربی نمونه هستند ولی هندوستان هم به دلیل توسعه طلبی کمتر برای روابط مطلوب در جهان می تواند مورد توجه قرار بگیرد.
درمدل دوم- دولت ها در این کشورها از استحکام داخلی برخوردار نیستند، از حمایت و حاکمیت ملی خبری نیست و برحاکمیت کشور نوعی سلطه حاکم است که نمی تواند مشروعیت قلمداد شود. در این کشور ها اگر حکومت مشروعیت هم داشته باشد به مرور زمان مشروعیت آن هم شکل فرسایشی به خود می گیرد. در این کشورها توسعه موزون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و آموزشی صورت نگرفته است. رفتار حکومت با نگاه نظامی همراه است و حزب یا باندهایی با نگاه بلند پروازنه کشور را کنترل می کنند. در کشورهایی با این نوع حکومت، جامعه مدنی تحت فشار است واصلاح طلبی و فضای باز به بهانه مقابله با دشمن خارجی سرکوب می شود. همچنین نظامیان در قدرت نقش مهمی دارند و تفکیک قوا در عمل در این کشور ها ممکن نیست. پیروزی های مقطعی هم قدرت نظامیان را در جامعه افزایش می دهد. همان طور که اعتراضات مردم به وسیله نظامیان سرکوب می شود و همین به نظامیان میدان مانور بیشتری می دهد. در این کشورها حکومت جناحی یا فرقه ای عمل می کند که نتیجه آن حاکمیت فضای امنیتی است. حاصل آنکه چنین کشورهایی با وجود توان مناسب برای رشد و توسعه در دام بلند پروازی می افتند و بعد تضعیف می شوند. به تجربه شوروی و بعد عراق و لیبی… می توان نگاه کرد.
نظامیان سیاسی ایران چه می کنند؟
در منطقه گردابی خاورمیانه، ایران قدرت منطقه ای است. این قدرت ذاتی است و علل آن عبارت است از:شرایط سرزمینی ما، وسعت خاک، -نیروی انسانی، منابع طبیعی، نیروی مسلح، دانش فنی، موقعیت جغرافیایی…. این عوامل موجب قدرتمند شدن هر کشوری هستند از جمله ایران، اما مهم استفاده درست از این مولفه های قدرت برای قدرت منطقه ای شدن است. اما اگرچه برنامه های توسعه در ایران دستاورد داشته، موفق به مفهوم علمی آن نبوده و به اهداف نزدیک نشده است. از همین روست که شاهد توسعه متوازن در ایران نیستیم؛ایرانی که کلید اساسی قدرت منطقه ای شدن به شکل پایدار و اصولی را دارد.
از سوی دیگر تحولات منطقه، موقعیت بهتری برای قدرت منطقه ای شدن به ایران داده است: حضور شیعیان در لبنان، سرنگونی صدام حسین و سقوط طالبان در افغانستان به ایران قدرت مانور منطقه ای داده است؛ قدرتی که باعث شده نظامیان سیاسی که تمایل رهبری نظام را هم توجیه و ارضا می کنند، میدان دار عرصه سیاست شوند و این نقش سیاسی را به تمام امور کشور تسری دهند. در حالیکه چنین توسعه طلبی مانع از توسعه پایدار در کشور و موجب در گیری بلند پروازانه در منطقه می شود. در نتیجه کشور وارد منازعات منطقه ای هزینه زا می شود. تجربه صدام حسین پیش روی ما است.
این منازعات کشور را از توسعه پایدار دور می کند؛امری که نقد های جناح بوروکرات حکومت به مداخلات منطقه ای را موجب می شود با این وصف، نظامیان و رهبری نظام از این نقش منطقه ای راضی هستند و بر ابعاد آن می افزایند. نقش آفرینی جذاب برای نظامیان سیاسی ولی پر هزینه برای مردم ایران، می تواند متوقف شود. این توقف با خواست مردم و غلبه بوروکرات ها بر نظامیان امکان پذیر است.
نظامیان که سودای بازی بیشتر در نقش منطقه ای را درسر دارند، در پی آن هستند تا بدین وسیله سایه خود را بر سیاست داخلی هم بیندازند؛راهی که بی بازگشت می نماید.
تجربیات کشورهای شکست خورده در این نقشه ها، از شوروی تا عراق صدام و لیبی قذافی، برای نظامیان ایران درس نیست چرا که هر جریان خود را متفاوت از دیگری می پندارد.
تجربه این کشور ها نشان می دهد قدرت، این قدرت های منطقه ای یا جهانی به واسطه این سیاست نادرست، بیشتر خرج سیاست های کشور هایی شده که نقش جهانی و منطقه ای استوار را به واسطه توسعه یافتگی داشته اند. در این مورد مقایسه امریکا با شوروی و یا مقایسه پاکستان با هندوستان بس قابل تامل است.
در حالیکه رهبرجمهوری اسلامی در سیاست خارجی گاه ملاحظه و تدبیر می کند اما به دلیل تعریف نقش بلند پروازانه برای حکومت، در مناسبات جهانی راه کشورهای شکست خورده در مناسبات جهانی و منطقه ای را طی می کند؛ در حالیکه ایران به دو دلیل مهم می تواند با تدبیر درست به موقعیت استواری در منطقه دست یابد؛ ریشه تمدنی ایران و همچنین موقعیت ایران در جغرافیای منطقه، اگر با مشروعیت داخلی همراه شود می تواند از ایران هندوستان منطقه بسازد.
با این حال به نظر نمی رسد تمایل رهبری نظام ونظامیان سیاسی به تدبیر قدرت پایدار اما اصولی در منطقه جلب شده باشد. سیاست حکومت ایران خواسته وناخواسته به جنگ فرقه ای در منطقه یاری می رساند و به این ترتیب منابع حیاتی منطقه هم به باد می رود.
به همین خاطرست که نظامیان سیاسی و راست افراطی با تمایل رهبری برای یکه تازی در منطقه و در داخل ایران، مجلس آینده و ریاست جمهوری را در کنترل خود می خواهند.
باید دید جامعه ایران می تواند با تدبیر و هزینه کم مانع پیروزی نظامیان در این دو عرصه شود.