تصویرجمهوری اسلامی در سه قاب

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

‎”‎تصویر” نظام “جمهوری اسلامی ایران” را می توان در سه “قاب” تماشا کرد: تصویری که مسؤلان جمهوری ‏اسلامی ارائه می دهند، تصویری که مخالفان و اپوزیسیون برانداز نظام به نمایش می گذارند و تصویری که ‏منتقدان و یا اپوزیسیون قانونی و یا بخشی از مردم ایران عرضه می کنند. اگر از این منظر به تصاویر ایران، ‏بویژه در خارج از کشور، نگاه کنیم، این تصاویر چندان با هم متفاوت و گاه متعارض اند که شباهت زیادی با هم ‏ندارند و حتی گاه چنین می نماید که تصویر کنندگان ایران و حکومت جمهوری اسلامی از سه کشور و یا سه ‏حکومت متفاوت سخن می گویند. در این گفتار می کوشم که نمایی، هرچند به دلیل ضیق مجال مبهم، از این ‏تصاویر ارائه دهم.‏

ایرانی که حاکمان ایران و بویژه جناح اقتدارگرای نظام جمهوری اسلامی تصویر می کنند، ایرانی است که در پناه ‏‏”نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران”، آباد است و همراه با بهبود روز افزون وضعیت مادی و رفاهی مردم و ‏حداقل شتابان به سوی آبادانی و تأسیس تمدن اسلامی، آزاد است و تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری دینی در ‏بیشترین حد آن به گونه ای که آزادی در ایران اسلامی به مراتب از همه جای دنیا بیشتر است، دارای امنیت کامل ‏در تمام وجوه زندگی ( اقصادی، سیاسی، قضایی، فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و…. ) است، داری اخلاق و ‏معنویت بی نظیر و یا کم نظیردر جهان است، دین مداری متعالی و ناب برآن حاکم است و الگوی یک حکومت و ‏جامعه اسلامی در جهان اسلام و پیشتاز جنبشهای اسلامی در مبارزه با استکبار جهانی است. در این تصویر یا ‏کاستی اساسا وجود ندارد و یا در قیاس با دیگر کشورها این کاستی ها کمتر است و در عین حال مسؤلیت اصلی ‏ناکامیها نیز بر عهده مخالفان داخلی و یا مستکبران جهان است که با وجود جمهوری اسلامی منافع خود را در ‏خطر می بینند و نمی گذارند مسؤلان ایران به خدمتگذاری برای مستضعفان ایران و جهان اهتمام کنند. در ‏گفتارهای مکرر مسؤلان بلند پایه و دون پایه نظام “دشمن”، که اسم جمع مجموعه ای از مخالفان داخلی و خارجی ‏نظام است، همواره در اندیشه براندازی ( از هر نوع سخت و نرم ) نظام است و این دشمن و دشمنان مانع ‏پیروزی و استقرار نظام عدل اسلامی است. آنچه گفته شد جملگی و در واقع جمله جمله آن مستند است به دعاوی ‏مسؤلان عالی و دانی نظام جمهوری اسلامی. البته انصاف آن است که اشاره کنم که در گفتارهای آقای احمدی ‏نژاد بیشترین نمونه دیده می شود.‏

در تصویر دوم ایرانی که مخالفان بر انداز و اپوزیسیون تمام عیار ( اپوزیسیونی که جز به سقوط جمهوری ‏اسلامی راضی نمی شود و تمام هم و غم شان سرنگونی رژیم است ) نشان می دهد، ایرانی است عقب نگهداشته ‏شده بوسیله نظام دینی حاکم، استبدادی مطلق که هرکسی را به صرف دگر اندیشی زندان می کنند و یا می کشند، ‏حاکمیتی است اصلاح ناپذیر به گونه ای که رهایی ملت و تحقق آزادی و دموکراسی و حقوق بشر جز با سرنگونی ‏نظام ممکن نیست، مظاهر و آدابی مانند انتخابات و مجلس و ریاست جمهوری و مطبوعات و اختلافات سیاسی ‏جناحها بازی است و نامی جز جنگ قدرت ندارد، فقر و فساد و بی عدالتی و انحطاط اخلاقی در سراسر کشور ‏بیداد می کند و… ‏

در این تحلیل و در نتیجه تصویر، تئوری شناخته شده “ملت خوب و دولت بد” حاکم است و تمام بدیها از حکومت ‏مذهبی است و مردم ایران، جز چند درصد وابستگان به حاکمیت، مخالف و در پی سرنگونی جمهوری اسلامی اند. ‏بقای نظام تا کنون صرفا با سرکوبی و خشونت ممکن شده است.‏
‏ ‏
چنان که ملاحظه می شود تصویرپردازان دو تصویر، که کوشش کردم درست و دقیق گزارش کنم، در دو نقطه ‏مقابل قرار دارند، اما در تحلیل و تصویر نظام سیاسی حاکم و کشور ایران از یک روش استفاده می کنند و آن ‏روش “صفر و صد” و یا “سیاه و سفید” است: اولی همه چیز مربوط به خودش و حامیان و پیروانش را خوب و ‏موفق و در مسیر درست و حتی آرمانی می بیند و تفسیر می کند و آن یوتوپیا را به تمام مردم و “ملت شهید پرور ‏ایران” تسّری می دهد و تمام کاستی ها و عقب ماندگی ها و فسادها “که البته کمتر به آن اعتراف می شود” را به ‏‏”دشمن” خارجی و ایادی شان در داخل نسبت می دهد و به طورکلی مخالفانش را منحرف و وابسته به دشمن و ‏استکبار جهانی می شمارد، و دومی همه افکار و آرمانهای خود را به “ملت قهرمان ایران” نسبت می دهد و در ‏نتیجه خود و مردم را خوب و دنبال آزادی و عدالت و حقوق بشر و دموکراسی تعریف می کند و تمام بدیها را به ‏جمهوری اسلامی نسبت می دهد و ایران تحت امارت ملّایان را یکسره “سیاه” می نمایاند. به هرحال هردو ( ‏پوزیسیون و اپوزیسیون) از منطق یگانه ای پیروی می کنند و آن منطق “دیو فرشته” و یا “دیو و دلبر” است؛ ‏منطقی که در تاریخ ایران از روزگاران کهن شناخته شده است و هنوز همگان را در اشکال گوناگون تحت تأثیر ‏قرار داده و می دهد. “اهورا” و “اهریمن” هویت بخش ما در تمام امور است و به هر حال “ما” اهورایی هستیم و ‏پیروز و “دیگری” اهریمنی است و شایسته ملامت و حتی نابودی.‏

در این میان بخش عمده ای از مردم ایران و شمار قابل توجهی از روشنفکران و هنر مندان و سیاستمداران و ‏استادان و نوسیندگان ایرانی در داخل و خارج از کشور هستند که در قاب ذهن و در زبان قلم و رفتار شان تصویر ‏متفاوتی از نظام جمهوری اسلامی و مجموعه واقعیتهای جاری در ایران دارند. اینان که بخش بزگترش در داخل ‏زندگی می کنند و کم وبیش سی سال است که با جمهوری اسلامی زیست دارند، وقعیتها را سیاه و سفید نمی بینند و ‏حداقل تا آنجا که به آگاهی و اختیار مربوط می شود، می کوشند واقعیتها را همان گونه که واقعا هستند ببینند تا ‏بتوانند تصمیم درست بگیرند و در سرنوشت خود نقش آفرین باشند. اینان به خوبی می دانند و سخنگویانشان بارها ‏به آن اشاره کرده اند که نه ایران جمهوری اسلامی لزوما بدترین جامعه در کره زمین است و نه مردم ایران از ‏بسیاری از آفات اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی مبرا هستند ونه مخالفان و اپوزیسیون برانداز و غیر برانداز نظام ‏لزوما در تمام موارد نادرست می گویند. این جریان طیف گسترده ای از مردم با دیدگاههای گوناگون و در پاره ای ‏موارد متضاد را در می گیرد. بخشی مردم عادی کوچه و بازارند و بخشی دیگر از فرهیختاگان و درس خوانده ها ‏و به طور کلی از طبقه متوسط و بالا تر از متوسط جامعه کنونی ایران است. نمود سیاسی این جریان را در طیف ‏وسیع اصلاح طلبی می توان دید که با همه تنوع و دیدگاه های رنگارنگ و گاه متباین در اصل اصلاح تدریجی و ‏به راه آوردن حاکمیت در مسیر قانون و آزادی و عدالت و حقوق بشر باور دارند و در این زمینه با استفاده از هر ‏امکانی تلاش می کنند.‏

سخنان و مواضع و رفتار این سه جریان چهره پرداز را می توان در تمام امور ازجمله در کنشهای سیاسی و ‏اجتماعی متعدد دید اما از باب نمونه می توان به سه مورد اشاره کرد: ماجرای غزه و رخداد فاجعه آمیز نابودی ‏بخش از فلسطین، ماجرای اخیر سخنرانی احمدی نژاد در کنفرانس ضد تبیض نژادی در ژنو و امر انتخابات ‏ادواری ایران. در رخداد غزه حاکمیت در مدت طولانی با استفاده از تمام امکانات تبلیغاتی ضمن انعکاس درست ‏بخش سانسور شده حوادث غزه در بسیاری از رسنه های جهان، یک طرفه هر چه خواست گفت و ادعا کرد و با ‏سانسور بخشهای مهم دیگری از حقایق، مردم ایران و چه بسا دیگر مردم خاورمیانه را در جهل نگهداشت و در ‏نهایت خود و همفکرانش را برنده و پیروز جنگ معرفی کرد. در مقابل مخالفان حاکمیت که گویا قسم خورده اند با ‏هر آنچه حاکمیت می گوید و می کند مخالفت کنند، از لج جمهوری اسلامی به گونه ای دیگر دست به سانسور و ‏قلب واقعیت و فاجعه زدند و حتی مستقیم و غیر مستقیم از فاجعه آفرینان جانبداری کرده و به توجیه فاجعه ‏پرداختند. در جنجال سخنان رئیس دولت ایران در ژنو نیز دقیقا همین گونه اتفاق افتاد. احمدی نژاد و یارانش در ‏تهران جشن گرفته و از “فتح الفتوح” خود سخن می گویند و مخالفان آشتی نا پذیرنیز( عمدتا در خارج از کشور) ‏یکسره بر وی می تازند و چشم خود را برحقایق دیگر بسته اند و عملا به توجیه آنچه در اسرائیل و جهان می گذرد ‏می پردازند. آنچه در این میان فراموش شده است، برخی سخنان احتمالا درست احمدی نژاد و یا رفتار نادرست ‏دیگران است. ماجرای انتخابات ادواری ایران نیز روشن است و دیدگاهها برهمه آشکار است. از نظر جمهوری ‏اسلامی ایران دموکراتیک ترین انتخابات در ایران برگزار می شود و بر همه شرعا واجب است که به هرشکل و ‏در هرحالت شرکت کنند و رأی بدهند و از نظر مخالفان نیز درست برعکس انتخابات اساسا بلا موضوع است و ‏مردم در هر حال نباید شرکت کنند و معمولا چنین استدلال می شود که این انتخابات ربطی به مردم و ملت ندارد و ‏فقط مربوط به حاکمیت است.‏

از نظر اینان هرچه که بر عمر جمهوری اسلامی بیفزاید تحریم است. اما چگونه و تا کی باید صبر کرد تا عمر ‏جمهوری اسلامی تمام شود، هیچ کس نمی داند!‏

اگر رسانه های وابسته به دو طیف متخاصم را در نظر بگیریم و سخنانشان را بشنویم، دیدگاههای دو طرف و ذهن ‏و زبان آن دو را در قیاس با هم به خوبی ملاحظه می کنیم. مثلا صدا و سیمای جمهوری اسلامی و مطبوعات ‏حکومتی را با رسانه های مخالفان در خارج کشور مقایسه کنید. تفاوت اخبار و اطلاعات ارائه شده در مورد ‏ایران و حتی جهان چندان متفاوت و غالبا متضاد است که به سادگی نمی توان فهمید که این دو طیف رسانه از یک ‏کشور و از یک مردم سخن می گویند.‏

واپسین کلام این است که برای رفع هر گونه سوء تفاهم بگویم که در این گفتار نه قصد داوری در مورد حاکمان ‏ایران و اپوزیسیون آن در کار است و نه اثبات و نفی هیچ چیز و هیچ کس و یا گروهی، فقط می خواستم به یک ‏آسیب مهم اجتماعی در ایران اشاره کنم و آن افراط و تفریط در کارها و یا سیاه و سفید دیدن همه چیز ازجمله امر ‏سیاست و داوری در باره “خود” و “دیگری” است که به گمان من تا کنون از این آسیب بسیاز زیان دیده و خواهیم ‏دید. اگر در بر همین پاشنه بچرخد، سوگمدانه باید گفت: “این قافله تا به حشر لنگ است”! ‏