وقتی شنیدم که یکی از مراجع درخصوص اهانت به امامان شیعه - بخوانید امام نقی (ع)- از طریق یک آهنگ رپ، حکم ارتداد صادر کرده است از خودم پرسیدم پس حکم دستمالی کردن دختربچه ها توسط یک دیپلمات مسلمان وشیعه و نماینده امالقرای اسلامی در برزیل از منظر حضرت آیت الله چه می توانست باشد؟ یا حکم افرادی که با وضو به آزار واذیت زندانیان می پردازند و براساس گزارش ها حتی در زندان ها به آزارجنسی وحتی تجاوز اقدام کرده اند؟ یا آنان که یازهراگویان از پنجره و پشت بام دانشجو به کف حیاط پرت می کردند در کوی دانشگاه؟
به هر حال حکم ارتداد صادر کردن برای اسم آوردن در یک آهنگ از امام نقی که به عنوان یک امام شیعیان جایگاه رفیعی درمنظرپیروانش دارد و به دلیل صدهاسال یادآوری اسم وتاریخچه و اصل ونسبش نمی توان خدشه ای در اعتبار ومنزلتش به وجود آورد، برای حفظ اسلام و مسلمانی ضرورت دارد، یا حکم صادر کردن در مورد فرد یا افرادی که نماینده همان اسلامی هستند که امام نقی پرچمدارش بود و زیر بیرق حکومت اسلامی کارهایی را می کنند که نه تنها موجب وهن اسلام و مسلمانان هستند، بلکه به صورت مستقیم نیز رحمانیت و عدالت و انسان دوستی دینی که امام نقی مروجش بود را زیر سئوال می برند؟
البته واکنش سریع مرجع عالیقدرنیز خودش قابل توجه بود. اینکه برخی از مراجع در برابر انواع و اقسام اقدامات و اعمالی که موجب بدنامی و بی آبرویی اسلام و حکومت اسلامی واکنشی نشان نمی دهند، اما به فاصله چند روز پس از انتشار یک آهنگ حکمی را می دهد که به صورت بالقوه می تواند به کشتن فرد منجر شود، سئوالات جدی را ایجاد می کند. چرا که یک مرجع عالم و فاضل می داند در واقع با فتوای ارتداد حکم قتل را صادر می کند (براساس متون دینی-مذهبی).
به همین جهت شتاب، سهل انگاری، بی دقتی و کوتاهی در تحقیق مستقل واثبات واحراز فعل می تواند به قیمت جان فردی تمام شود. آیا مرجع محترم خود آهنگ را گوش کرده است؟ یا برای او تعریف کرده اند؟ آیا شعرآن را روی کاغذ آورده اند؟ و اینکه نام امامی را در کنار برخی الفاظ آوردن چگونه می تواند عالم دینی را به یقین به این نکته برساند که خواننده - در این مثال- سب البنی کرده و برای او حکم ارتداد صادر کند؟
واقعا لازم نیست علم موشک هواکردن بلدباشیم. چهار نفر بعد از انتخابات سال ۸۸ - اگرنه بیشتر- درزندان جان باخته اند. در جایی مشخص، با سرپرستی افرادی مشخص، تحت نظارت دستگاه های قضایی مشخص و بعد از نزدیک به سه سال هنوز دستگاه عریض و طویل قضایی با حضور دهها و بلکه صدها قاضی عادل و متشرع و ریاست قوه ای که خود نیز برجایگاه مجتهدان پیشین نشسته، هنوز احراز نکرده که چه کسی مسوولیت کشتن آنها را به عهده داشته است؟ در برابر اتفاقی که جان چند مسلمان را قربانی کرده ، موجب بی آبرویی حکومت اسلامی در سطح جهانی شده است، دستگاه قضایی حکومت اسلامی با چنین دقت و وسواس و حوصله ای عمل می کند. آن وقت سئوال من شهروند درجه دوم یا سوم ـ- یا حالا هر چی-ـ این است که چگونه چنین حکمی برای یک خواننده صادر می شود وکسی هم نمی پرسد که چگونه به چنین سرعت و اطمینانی همه شرایط پیچیده مرتد بودن برای یک خواننده محرز می شود، آن هم در مقوله چالش وتفسیربرانگیزی مثل توهین؟
به علاوه اگر چنین یقین الهی و آسمانی نزد عالمان دینی وجود دارد، چرا از آن به صورت گزینشی و «نومن به بعض نکفر به بعض» استفاده می شود؟ آیا فقط گزاصفهان شیرین است؟ پشمک کاشان چطور؟ باقلوای یزد چطور؟ چیز دیگری شیرین نیست؟ آیا بندگان صالح خدا که فرزندان خود را ازدست می دهند، عزیزان خود را زیر تازیانه می بینند، به خاطر بی مسئولیتی برخی دیگر مسلمانان دوآتشه درفقر ونکبت زندگی می کنند وهر روز هزار بار آرزوی مرگ می کنند و در جامعه ای دست به گریبان با اعتیاد وفحشا وبی عدالتی دست و پنجه نرم می کنند استحقاق بهره مندی از چنین یقین و سرعت عملی را ندارند؟ تا بلکه به واسطه فتاوی دیگری برخی از ظلم ها متوقف شود و نام حکومت اسلامی به برخی اعمال غیرانسانی وغیراسلامی و غیرشرعی گره نخورد؟
به خودم گفتم که من نه متخصص اموردینی هستم و نه سر از مقولاتی همچون یقین و علم آسمانی در می آورم و بهتر است که کار را به اصلحش واگذار کنم که خوشبختانه واگذار شده است.
ولی بعد باز از خودم پرسیدم که نسبت چنین حکمی با قوانین جاری حکومت اسلامی چه می شود؟ بالاخره در راس حکومت ولی فقیهی حضور دارد که فصل الخطاب تفسیر و خوانش دین اسلام است. چنین مقامی قوه قضاییه دارد و قانون اساسی کشور که او را فصل الخطاب کرده، نوشته است که “اصل برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.” (اصل ۳۷) “اصل دیگری هم می گوید که حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.” (اصل ۳۷).
درست است که در اصل ۱۶۷ آمده که “قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدونیه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمی تواند به بهانه سکوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد”، اما از آنجا که “اصل بر برائت است” چگونه می توان حکمی صادر کرد که یک پیرو متعصب که خط به خط به فتاوی عمل می کند و چنین تصمیماتی برایش حجت عمل است قادر باشد براساس آن اقدامی کند که -حداقل طبق روایتی که از قانون اساسی داشتم- کاملا خلاف قانون نظامی است که براساس شرع است؟
اگر به واسطه چنین حکمی، قتلی صورت بگیرد مسئولیتش با چه کسی خواهد بود؟ حکم قاتل چیست؟ تکلیف قانون اساسی حکومت اسلامی چیست؟ چه اعتباری خواهد داشت سطوری که به آن اشاره کردم؟
به عنوان یک مسلمان معتقد شاید اگر من خواننده آهنگ “نقی” بودم هیچ گاه ازکلمات وعباراتی که او استفاده کرده بود استفاده نمی کردم. اگر واکنش ها هم به آن نبود شاید هیچ وقت هم به آن گوش نمی کردم. اما باخودم گفتم که خواندن این آهنگ برای من یک سئوال به وجود آورد، ولی این فتوا و جایزه صدهزاردلاری برای کشتن خواننده و لشکر داوطلبان صف کشیده برای ریختن خونش و سکوت مقامات حکومتی و….، دهها سئوال بی پاسخ و غم انگیز دیگر برایم ایجاد کرده درمورد جامعه ای که به آن تعلق دارم، هوای مذهبی که در تنفس کشیدم، آدمهایی که سرنوشت جان و مال وناموس مردم به دست آنهاست و خیلی چیزهای دیگر که این مختصر مجال آن نیست.
به تجربه برای ما مسلمانان خارج از کشور که اتفاقا از کشور نفت خیزی می آییم دو اتفاق می افتد که از پمپ بنزینی یا بقال و رستوران چی و شاگرد واستاد دانشگاه میخواهند سر از آن درآورند و سئوال کنند. یکی وقتی که قیمت نفت بالا و پایین می رود که می پرسند چرا؟ پنداری هر که از خاورمیانه یا ایران می آیدباید متخصص امورنفتی و کارشناس اوپک باشت، دوم اینکه وقتی موضوعی با محور مذهب و ترور و ترس و فتوا واین چیزها مطرح می شود. حقیقتش اینکه توضیح دادن، فتوای ارتداد، خشم جریحه دارشدگان، داوطلبان قتل و دیگرموارد وابسته به این موضوع کاربسیار دشواری است. دشوارتر این است که بگویی می تونی مسلمان باشی ولی به فتوا هم معتقد نباشی. بسیار دشوار.