دست خالی و تنگه هرمز

محمد رهبر
محمد رهبر

نمایندگانِ مجلس شورای اسلامی که یا در مرخصی اند و یا به تعطیلات و آن وقت هم که بر صندلی سبز می نشینند، به دنبال پولِ رهن خانه در تهران و زد و بند با وزیر و امام جمعه و سردار سپاه، طرحی تصویب کردند و تکبیری بعدش گفتند که در اِزای تحریم، تنگه هرمز را ببندیم و خلاص.

 حَرجی به کارگزارانِ شورای نگهبان و بر کرسی نشستگان نیست که نه منافع ملی بشناسند و نه ادبیات سیاسی بدانند، کار ایران سالهاست که به نوکیسگان افتاده اما از بد حادثه همین حرفهایِ بی ریشگان که در میان مردم بلا زده ی ایران خریداری ندارد، می تواند خساراتی جبران ناپذیر به تمامیت ارضی کشور وارد کند که به لطفِ خداوند هنوز بی تعرض مانده است.

طرح نمایندگان مجلس هرچند شعاری است ولی می تواند استنادی شود برای اعراب حاشیه ی خلیج فارس تا “ایران ترسی” را جار زنند و افکار عمومی دنیا را برای دلجویی بسیج کنند.

 معاونِ رییس دولت، محمدرضا رحیمی که نام نامی اش در هر اختلاس می درخشد هم چندی پیش بر اعتقادات یهودیان حمله ور شد و فرصتی به اسرائیل داد که دادخواهی کند و ایران ستیزی.

 در بین صد نفر نماینده ای که طرح بستنِ تنگه ی هرمز را دادند، مثقالی خِرد نبود وگرنه می دانستند که ایران، سالهاست استیلایی بر خلیج فارس ندارد چه رسد به حالا که چندین ناو هواپیمابر آمریکا با پشتیبانی مالی و امکاناتِ عربی، مقابل بوشهر و بندرعباس جولان می دهند. به تجربه بر سرداران جنگ دیده ی سپاه و ارتش و نه شادخوارانِ فربه بیت رهبری، در سال آخر جنگ ثابت شد که نیروی دریایی ایران که چند ناو سالخورده و مقادیری قایق تندرو دارد به راحتی مغلوب می شود و عرصه ی دریا وا می گذارد.

 رویارویی دریایی یک روزه ی ایران و آمریکا به غرقِ دو ناو شکن سهند و سبلان و نابودی سکوی نفتی سلمان انجامید و با آن همه شور و حماسه که رزمندگان ایرانی داشتند، تسلیحات برتر و منطق خشک نظامی، خونِ سربازان ایرانی را تباه کرد.

 بستن تنگه هرمز، به این معنا که نیروی دریایی ایران بتواند تمام نفتکش های عازم به کشورهای عربی را در منطقه ای به عرض ۱۸۰ کیلومتر بازرسی و توقیف کند و صدای کسی هم درنیاید به رویا هم شبیه نیست.

می ماند اینکه جمهوری اسلامی، دست به یک نوع راهزنی بزند و تنگه ی هرمز را نا امن کند؛ سال ۱۳۶۶ و با اوج گیری جنگِ نفتکش ها این راهکار هم آزموده شد و دو طرف جنگ سعی داشتند، خلیج فارس را نا امن کنند.

 عراقی ها نا امنی این شاهراه نفتی را به این دلیل دنبال می کردند که هم پای شیوخ عرب و هم دست آمریکا و غرب را در جنگ باز کنند تا نهایتا ایران آتش بس را بپذیرد.

 ایران هم که صادرات نفتی اش مختل شده بود، نا امنی منطقه را دامن می زد تا بلکه فشارهای جهانی گریبان صدام و حزب بعث را بگیرد و نفت کش های ایرانی مصون بمانند. مین گذاری خلیج فارس و استقرار موشک های کرم ابریشم چینی که حتی یکبار هم به سوی ناوگان آمریکا شلیک نشد، نصیب اش برای ایران این شد که پای قدرتهای جهانی مستقیما به جنگ باز شود و یکسال نشده، ایران آتش بس را در بدترین شرایط و بی هیچ غرامتی پذیرفت.

امروز وضعیت از آن سالها به مراتب بدتر است، فرو ریختگی کامل اقتصاد ایران، چهره جنگ طلب و منفورِ دولت احمدی نژاد در افکار عمومی جهان غرب و بی تفاوتی مزمنِ جامعه ایرانی، می تواند در صورت هر گونه ما جراجویی بار دیگر ننگ عقد ترکمنچای را بر ایران تحمیل کند.

 جزایر سه گانه ی ایرانی در خط مقدم خطرهستند. اهمیتِ تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی به دلیل موقعیت این سه جزیره است که اتفاقا ایران را مشرف بر تنگه هرمز می کند و در شرایط عادی و با گسترش دریای سرزمینی باعث می شود که حق حضانت از این آبراه جهانی برای ایران محفوظ باشد. این سه جزیره گرانقدر در صورت از دست رفتن، تسلط ایران بر تنگه هرمز را متزلزل می کند. متاسفانه باید گفت که شیوخ امارات متحده عربی برای دستیابی به خواست دیرینه شان گامی بزرگ برداشته اند، حمایت اوباما رییس جمهور آمریکا از خواسته ی شیوخ در مراجع بین المللی آن چیزی بود که عربها در تمام سی سال گذشته هیچ گاه به دست نیاورده بودند.

 دیر نیست که علاوه بر تحریمهای فلج کننده، جبهه ی دیگری علیه ایران گشوده شود و آن هم پرونده ی جزایر سه گانه در دادگاههای بین المللی و با حمایت غرب و آمریکا. اگر چنین شود با نیروی نظامی آمریکا و لابد حمایت قانونی سازمان ملل به نفع امارات، جزایر ایرانی از دست می رود. این عاقبت شوم را گفته های بی در و پیکر مسوولین جمهوری اسلامی از وکیل و رییس دولت و فرمانده تسریع می کند. گاهی وقت ها سفاهت، شبیه خیانت می شود، معلوم نیست وقتی دست ایران خالی است و فقط ابزار دیپلماسی و عقل ورزی چاره ساز است، چرا باید به دنبال تهدیدی پوشالی رفت.