این ترور نیست قتل است

نویسنده

» مقاله ای در گاردین به مناسبت ترور احمدی روشن

صبح روز 11 ژانویه، مصطفی احمدی روشن، مدیر یکی از بخش های تاسیسات اتمی نطنز، در راه محل کارش بود که ماشین اش توسط بمب مغناطیسی منفجر شد. او 32 ساله  و متاهل بود و یک پسر خردسال داشت.  مسلح نبود و نزدیک به منطقه جنگی هم نبود.

از سال 2010، سه کارشناس اتمی دیگر به همین روش کشته شده اند، بعلاوه داریوش رضائی نژاد، مهندس الکترونیک، 35 ساله که بیرون از مهدکودک دخترش در تهران به ضرب گلوله کشته شد. اما ما به جای اینکه آن را محکوم کنیم، به نوعی ابزار خوشحالی می ‌کنیم.

ریک سنتوروم، کاندیدای جمهوریخواه ریاست جمهوری آمریکا، گفت: “گفته می شود که دانشمندان سایت های اتمی ایران کشته می شوند. به نظر من این یک اتفاق شگفت انگیز است.” همان روزی که احمدی روشن کشته شد، ژنرال یواو مردخای، سخنگوی نظامی اسرائیل در صفحه فیسک بوک خود نوشت: “من نمی‌دانم چه کسی دانشمند ایرانی را ترور کرده؛ اما بابت این ترور ناراحت نخواهم شد.” میشل بورلی، مورخ، به دیلی تلگراف گفته است: “من نباید هر بار که این دانشمندان توسط موتور سواران کشته می شوند، اشک بریزم.”

این مردان موتور سوار را “تروریست” می نامند. اما تروریست واژه مودبانه برای “قاتل” است. چرا که این رخدادها ترور نیستند، بلکه کشتار هستند که دانشمندان اتمی ما در ایران، مردم عادی در وزیرستان، سیاستمداران غزه را  هدف گرفته اند.

هدف آنان نیز این است که به ما بگویند، این افراد که هدف قرار می‌گیرند، خارجی‌ها را در کشورهایشان به قتل می‌رساند. دیو گروسمن، افسر سابق ارتش آمریکا در کتاب خود، مکانیسم‌هایی را بررسی می‌کند که به وسیله آنها، ما نه تنها زشتی این کارها را نادیده می‌گیریم، بلکه آن را توجیه می‌کنیم: فاصله فرهنگی، فاصله عقیدتی و فاصله مکانیکی ( مثل بازی نینتندو، کشتن از طریق صفحه تلویزیون یا از هر راهی که بتوان برای این کشتار توجیه انسانی پیدا کرد).

همه لیبرال های غربی که برای محکومیت مجازات مرگ قاتلان دارای وکیل با وجود برگزاری دادگاه تجدید نظر، از هم پیشی می گیرند، در برابر اقدام دولت های خود که بدون ترس از مجازات، دانشمندان هسته ای و دشمنان مورد ادعا در سرزمین های دوردست را کشتار می کنند، به سکوت روی می آورند. لایو استافورد اسمیت، وکیل حقوق بشر که برای ممنوع کردن عملیات هواپیماهای بدون سرنشین فعالیت می کند، معتقد است که این اقدامات، همان مجازات مرگ است که بدون انجام روندهای قانونی عملی می شود.

 برای مثال، شکنجه یک مظنون به ترور، از دیدگاه اخلاقی همیشه نادرست است، اما کشتن یک آدم به شیوه بازی های ویدیویی با شلیک موشک از یک هواپیمای بدون سرنشین کنترل از راه دور، به لحاظ اخلاقی مشروع نمایانده می شود. هدف مجموعه این عملیات در غرب این است که با ایجاد فشار، احساس ترس و ناامنی بین شهروندان، دولت های ما ناحق خود را محق بدانند تا افرادی را که دشمن خارجی می دانند، به قتل برسانند.

ما در اینجا فقط از خارجی ها حرف نمی زنیم. بعنوان مثال، انور الوکیلی، یک اسلامگرای طرفدار القاعده که شهروند آمریکا است. روز 30 سپتامبر 2011، سازمان سیا، او و یک شهروند آمریکایی دیگر به نام سمیرخان را کشت. دو هفته بعد، پسر 21 ساله الوکیلی توسط سیا کشته شد. نه الوکیلی و نه پسرش به اقدامات تروریسیتی محکوم نشده بودند. هر دو شهروند آمریکا بودند که توسط دولت آمریکا کشته شدند.

رویترز در ماه اکتبر تحقیقاتی در مورد اینکه چطور شهروندان آمریکا در دولت اوباما توسط طرح مخفیانه مقامات ارشد دولتی به اقدامات تروریستی متهم و کشته یا دستگیر می شوند انجام داد. این گروه بعد از کشتن افراد رئیس جمهور را در جریان قراد دادند. هیچ سابقه ای در مورد این عملیات یا تصمیم گیری در مورد این طرح وجود ندارد.

اما اکنون باید پرسید که در یک دموکراسی لیبرال، باید وجود “طرح مخفیانه” یا “فهرست کشتار”  را تحمل کرد؟ بنیانگذاران آمریکا باید بگویند که آیا نظرشان این است که یکی بتوانند هم دستگیر و هم محاکمه و هم مجازات کند؟

 تصور کنید که کشورهایی مثل ایران یا کره شمالی بخواهند پاسخی به سیاستمداران ما یا کسانی که کشتار دانشمندان اتمی حمایت می کنند، بدهند. زمانی که کشتار ها مورد حمایت دولت قرار می گیرد، استاندارد های دوگانه خودی نشان می دهد. جورج اورول می گوید: “یک کار یا خوب است یا بد است، نه به خودی خود بلکه به کسی که این کار را انجام می دهد بستگی دارد. و غالبا این کار ها وقتی توسط “ما” صورت می گیرد آنقدر ها هم ناعادلانه نیست.”

اما تا چه اندازه ارزش‌های ما باید قربانی موضوعی به نام امنیت شوند؟ چه زمانی ما به حاکمانمان اجازه داده‌ایم که انسان‌ها را پنهانی به قتل برسانند، بدون اینکه پاسخگویی و مسئولیت پذیری در قبال آن داشته باشند؟ مسئله پیچیده یا ابهام آلود وجود ندارد. آیا ما بمب‌گذاری در یک ماشین غیرنظامی را تأیید می‌کنیم یا نه؟ آیا ما تروریسم دولتی را محکوم می ‌کنیم یا نه؛ این مهم نیست که در کجای جهان ترور شده و چه کسی دستور ترور را صادر می ‌کند؟ آیا ما باید شانه‌های خود را بالا بیندازیم و چشممان را روی این بربریسم بی ‌قانون ببندیم؟

گاردین، 16 ژانویه