دلیل تغییر دین

نویسنده
سها سیفی

‏”آینده آبی” ان‌قلتی به نظریات مکارم شیرازی در باره علل رویکرد برخی ایرانیان به تغییر دین وارد کرده است:‏

بسیاری از افرادی که تغییر دین می‌دهند نه غرض سیاسی دارند و نه به دنبال بی‌بند و باری هستند. بلکه عملکرد ‏نظام اسلامی‌آنان را به سوی تغییر دین سوق داده است. خستگی از سخت‌گیری‌های بی‌رویه، دخالت در امور و ‏احوال شخصیه، حضور در همه ارکان زندگی خصوصی، ریا و تظاهر و دروغ‌گویی فراوان و اپیدمی‌شده، تردید ‏در راست‌گویی بزرگان، نیاز به رها شدن از نظارت‌های همیشگی و مداوم نمایندگان خداوند… و بی‌عدالتی مشهود ‏در زندگی جاری و روزمره و دور شدن از شعارهای زیبای ساختن جامعه‌ای امن می‌تواند از مجموعه عوامل و ‏دلایل مهمی‌باشد که به تغییر دین برخی از افراد انجامیده است.‏

‎ ‎بگذارید دخترها هم زندگی مستقل را بیاموزند‎ ‎

‏”زن و جامعه” پذیرفته شدن دختران در دانشگاه های شهرهای دیگری جز محل سکونت خانواده شان را موقعیتی ‏برای مستقل شدن آنان می‌داند و با طرح بومی‌گزینی مخالف است:‏

دیروز یکی از تیترهای روزنامه اعتماد خبر می‌داد که از این پس دختران در شهرهای خودشان به دانشگاه ‏می‌روند و محتوا هم مدعی بود که این خواست خود دختران و خانواده هایشان است!‏

تمام مدتی که از پنجره تاکسی مسیر همیشگی را نگاه می‌کردم با خودم فکر میکردم درست هشت سال پیش اگر ‏دانشگاه نبود و اگر امکان انتخاب نداشتم چطور می‌توانستم در هفده سالگی اعلام استقلال کنم و روی پای خودم ‏بایستم و چیزهایی را تجربه کنم که می‌دانم هیچ دختر و پسری در زیر چتر حمایتی خانواده نمی‌توانند تجربه شان ‏کنند؟! ‏

نمی‌گویم آسان است. سختی ها و مخاطرات خودش را دارد اما انگار داریم عادت می‌کنیم به پاک کردن صورت ‏مساله. خوابگاه کم است پس دختران نیایند! محیط آلوده است باز هم دختران نیایند! کلاسها مملو از دختران شده ‏خوب باز دختران نیایند! و… تا کی دختران نیایند؟ و اصلا مگر مساله دوری از خانواده به فرض اینکه بپذیریم ‏مساله است فقط مختص دختران است؟! مساله این است که اثر این نوع نگاه، نه فقط تبعیض علیه دختران که ‏طوری مغفول گذاشتن مساله پسران است. مسکوت گذاشتن مساله ای به نام تربیت و حواله دادن همه چیز به ‏جنسیت و ذات است و انگار آمارهای عجیب و غریب اعتیاد پسران و خودکشی های دانشجویی و… اصلا به چشم ‏نمی‌آیند. فعلا باز هم دیواری کوتاه تر از دیوار دختران پیدا نشده است! فرصت مستقل شدن و تجربه زیستن چیزی ‏است که برای یک دختر به این آسانی ها فراهم نمی‌شود و من از این بابت نگرانم.‏

‎ ‎پنجاه و سه پله فاسدتر شدیم!‏‎ ‎

‏”دال” مستند به گزارش اخیر یک سازمان جهانی، چنین پستی نوشته است:‏

اخیرا‍ً گزارش امسال سازمان شفافیت بین‌المللی در باره‌ی فساد در جهان منتشر شده است. بخشی از گزارش‌های ‏سالانه‌ی فساد، به رتبه بندی کشورها از نظر میزان فساد مالی و اداری می‌پردازد. گزارش امسال نشان می‌دهد که ‏رتبه‌ی ایران در میان کشورهای جهان از هشتادوهشت در سال هشتادوچهار به صدوچهل و یک در سال ‏هشتادوهفت رسیده است. یعنی که ایران پنجاه و سه پله پله بیشتر درفساد سقوط کرده است. در فاصله‌ی این ‏سال‌ها، شاخص فساد در ایران بیست درصد بدتر شده، یعنی از دو ممیز نه دهم به دو ممیز سه رسیده است.‏

جنبه‌ی درس‌آموز گزارش‌های فساد این است که از زمان اندازه‌گیری شاخص فساد، کشور‌های غیردموکراتیک ‏پیوسته در انتهای فهرست فاسد‌ترین کشورها قرار گرفته‌اند و کشورهای با دموکراسی بیشتر در رده‌های بالای ‏سلامت مالی و اداری قرار داشته‌اند. به علاوه مردم اغلب کشورهای بالای این رتبه‌بندی از نظر شاخص‌های ‏برابری‌ اقتصادی در وضعیت بهتری قرار دارند؛ یعنی که از عدالت بیشتری بهره‌مندند.‏

‎ ‎ازبیخ با حکومت مشکل دارند ولی…‏‎ ‎

‏”حاجی واشنگتن” از مهمانی افطاری رئیس جمهور ایران در نیویورک نوشته است:‏

دیشب مهمانی افطاری آقای احمدی نژاد در نیویورک بود. خیلی از ایرانی ها به این مهمانی دعوت شده بودن. ‏خیلی هاشون رفتن. مخصوصا اونایی که بدجوری با حکومت مشکل دارن. آدم هایی رو شنیدم رفتن که از نظر ‏ایدئولوژیک از بیخ با نظام مشکل دارن. ولی رفتن. به کسی هم ربط نداره البته. هر کسی مختاره تصمیم بگیره ‏کجا می‌خواد بره، کجا نمی‌خواد بره. اتفاقا رفتن به این افطاری جذابیت های خودش رو داره. من هم دعوت شده ‏بودم. تصمیم گرفتم نرم. دلیل اخلاقی خودم رو داشتم. من از تهران، از زمانی که احمدی نژاد شهردار بود ازش ‏انتقاد کردم. کلی هم ازش تو این وبلاگ انتقاد کردم. گاهی هم طنزش کردم. درست نبود سر سفره اش می‌رفتم.‏

‎ ‎حضور کروبی لازم است اما…‏‎ ‎

‏”جمهور” از رویکرد اخیر سردبیر شهروند امروز در مورد انتخابات آینده ناراضی ست:‏

نوشته های این روزهای محمد قوچانی بر خلاف گذشته نه آنچنان پایه و مایه محکمی‌دارد نه دیگر خوش آهنگ ‏است. آخرین مقاله او در شهروند گرچه به ظاهر در پی دل جویی از شیخ اصلاحات است اما در واقع تحقیر اندک ‏اعتباری است که مدعیان رفرم به آن می‌بالند.حضور کروبی و همه نیروهایی که تغییر شرایط را خواستارند در ‏جبهه اصلاح طلبان لازم و واجب است اما به روش و راه عقلایی. نه با توسل به تاریخ سازی و تخفیف برخی ‏وقایع کلیدی و بزرگ نمایی برخی عملکردها.‏

از یک سو متهم نمودن خاتمی‌به سکوت و مدارا با جریان مطلق گرا و از سوی دیگر تمجید از آنان که با همین ‏قدرت مطلقه لاس سیاسی می‌زدند و همچنان نیز می‌زنند جای سوال بسیار دارد. خاتمی‌نه عمامه بر زمین کوبید، ‏نه نامه سر گشاده نوشت و نه در طلب قدرت، همراهان دیروزش را بی اعتبار و متهم نمود. و این مشی اعتدال و ‏تغییر خواه خاتمی‌است که در این وا نفسای بی تدبیری به کار می‌آید. آری! اصلاحات سر ندارد اما سودایی نیز ‏وجود ندارد که در آن سر بیفتد و راه را از بیراه بنمایاند. سودای قدرت نیز به تنهایی کارگر نیست. استراتژی ‏بدون استراتژی محصول همین آشفتگی ها و عدم تحلیل واقعی شرایط است.‏

‎ ‎باهنر دسته‌چک را گذاشته بود روی میز‎ ‎

‏”سکوت صدا” از برخی روابط پشت پرده در مورد مطرح شدن استیضاح های اخیر در مجلس هشتم نوشته است:‏

از اواخر مجلس هفتم و در همین مجلس هشتم امضای طرح ها بخصوص طرح های استیضاح وزرا شده محل ‏کسب و کاری برای نماینده ها.چهل پنجاه نماینده جمع می‌شوند طرح استیضاح یک وزیر رو امضا می‌کنند بعد ‏درجلسات لابی و رایزنی با وزرا به توافق می‌رسند و در مقابل امتیازاتی که می‌گیرند امضاشون رو پس می‌گیرند. ‏مثلا سر همین استیضاح وزیر آموزش پرورش که قرار بود هفته گذشته مطرح بشه اما نماینده ها در آخرین روز ‏امضا هارو پس گرفتند و از هشتادوهشت امضا فقط هشت امضا پای طرح استیضاح باقی ماند. شنیدم خیلی ها ‏امتیاز تاسیس مدرسه غیر انتفاعی و تغییر مدیرکل استان و استخدام دوست و آشنا و…. گرفتند!‏

دیروز در مجلس به همکاران خبرنگارم گفتم طرح استیضاح شده وسیله زد و بند و امتیازگیری نماینده ها ما هم با ‏انعکاس اخبارش شدیم وسیله آقایون؛ پیشنهاد کردم اگه موظف هستیم خبرها رو پوشش بدیم و مجبوریم مثلا ‏بنویسیم طرح استیضاح فلان وزیر با این قدر امضا تهیه شده بعدش پیگیری کنیم و بنویسیم چه کسانی امضاها رو ‏پس گرفتند و چه امتیازاتی رد و بدل شد. وزرای دولت نهم هم که پای استیضاح به میان کشیده می‌شه همه جور ‏امتیازی می‌دهند تا کار به جای باریک نکشه.‏

در مجلس هفتم یک بار یکی از نماینده ها برام تعریف می‌کرد وقتی استیضاح یکی از وزرا مطرح بود و برخی از ‏نماینده ها پا فشاری می‌کردند باهنر دسته چکش رو گذاشته بوده رو میز و به نماینده ها گفته چقدر بنویسم راضی ‏بشید؟!‏

‎ ‎چرا لاری کینگ هم گیر نداد؟!‏‎ ‎

‏”کالاتاکسی” کوشیده به این پرسش پاسخ بدهد که چرا رسانه های امریکایی از گفتگو با احمدی نژاد استقبال ‏می‌کنند اما پاپیچ او نمی‌شوند:‏

جوابی که من می‌توانم بدهم و البته هیچ گونه ادله ای برایش ندارم و صرفا حسی می‌گویم، این است که مصاحبه ‏کننده ها(یا شبکه های تلویزیونی) از اینگونه پیش بردن مصاحبه ها منافع خاصی دارند. مثلا بیننده هایی را از ‏میان اعراب و مسلمانان که تعدادشان هم کم نیست، جذب می‌کنند، یا حتی اینکه طیف بینندگان این شبکه ها کسانی ‏هستند که چنین سخنانی را ترجیح می‌دهند، بنابراین بنگاه هم برای بیشینه کردن سود خود به سمت تولید چنین ‏مصاحبه هایی می‌رود. یا چیزهایی شبیه به این. فکر نمی‌کنم بجز آوردن پای مباحث اقتصادی به میان بتوان این ‏رفتار را توضیح داد چرا که مطمئنا منافع سیاسی و … این شبکه ها در بزرگ شدن احمدی نژاد نیست. ‏نمی‌دانم….‏

‎ ‎ریاکاریم چون در این موقعیت جغرافیایی قرار داریم!‏‎ ‎

‏”مدارا” معتقد است ریاکاری گسترده در جامعه ایرانی ناشی از موقعیت ژئوپلتیک ایران است:‏

با تدقیق در تاریخ سیاسی / اجتماعی ایران متوجه می‌شویم که وضعیت خاص جغرافیایی این کشور خصلتی را به ‏ایرانیان بخشیده که در آن برخی ضد ارزشهای اخلاقی در طول مسیر قبح زدایی گردیده و به خصیصه‌ای عادی ‏تبدیل شده‌اند. وضعیت خاص ژئوپلیتیک ایران و زیست مدام بحرانی مردمان این سرزمین درسایه‌ی جنگ با ‏بیگانگان و یا فراز و فرود خونین سلسله‌های پادشاهی، که تمامی مصیبتها و آلام آن بر سرمردم ایران آورده ‏می‌شده؛ به ناچار ایرانیان را مجبور ‌کرده آنی را نشان دهند که بیگانه‌ی مسلط و یا قوم حاکم طالب آن بوده است. ‏

در نتیجه‌ی استمرار این وضعیت، خصلتِ عدم نمایش چهره‌ی واقعی به خصیصه‌ای تبدیل شده تا “منِ ایرانی” با ‏انتخاب آن از فشار و هزینه‌های مترتب بر خویش بکاهد. “کارل گوستاویانگ” به این مکانیسم عنوان “پرسونا” ‏‏(ماسک) داد. پرسونا، کمک می‌کند از قباحت رفتار آدمی کاسته شود و چهره‌ی مقبولی از فرد نشان داده شود. ریا، ‏پرسونای تاریخی جهان سومی‌هاست. “ریا” گرچه فعل و رفتاری مذموم شمرده می‌شود اما در واقع در کردار و ‏گفتار ما چنان ریشه دوانیده که “مدلول” آن بار ارزشی دارد و هر کس تلاش می‌کند با این رویکرد به وضعیت ‏فردی خود سر و سامان دهد و یا از هزینه‌ برخورد با خود و یا گروه خویش بکاهد ولی “دال” آن فاقد ارزش ویا ‏حتی ضد ارزش و مذموم شمرده می شود. ‏

تقویت این خصلت البته تماماً‌‌‌‌‌‌‌‌ شامل حکومت وحاکمان نبوده که جامعه نیز به این گفتمان دامن زد‌ه‌اند. سرک کشیدن ‏در حوزه‌ی خصوصی دیگران و فشار اجتماعی بر همسایه و یا هم محله‌ای و یا همخانه در ایران به گونه‌ای است ‏که وضعیت “اتمیستی” به جای “فردیت” حاکم شده است و در نتیجه هر کس در هر وضعیت و هر مکانی تلاش ‏می‌نماید آنی را نشان دهد که خود نیست.‏