دلواپسان بی عمه

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

سومین اجلاس “دلواپسان” به عنوان یک حرکت خودجوش مربوط به عمه مدعی در دانشگاه و تحت عنوان دلواپسان هسته ای برگزار شد که کلا این جمع قرار بود صد مهمان داشته باشد که پنج نفرشان هم سخنران بودند. صد صندلی هم پر نشد و سیاست های دوره احمدی نژاد یعنی سخنرانی برای صندلی های خالی تکرار شد. در همین رابطه که نه، ولی خیلی هم بی رابطه با این موضوع نبود که زیباکلام از احمد خاتمی در مورد سئوال او از وزارت ارشاد پرسید: “بودجه سازمانهای غیرارشاد پنج برابر ارشاد است، چرا از آنها سئوال نمی کنید؟” من که تقریبا مطمئنم که اگر یک سال بگذرد و بودجه های مفت و الکی موسسات تولید مزخرفات و اباطیل یا همان استراتژی تعطیل شود بخش اعظم این نشست ها تعطیل می شود. وقتی به آقای یوسف خان یا سلیمی به اندازه دستمزد یک کتاب پول می دهند تا در یک نشست دلواپسان تخمه آفتابگردان درباره رابطه تخمه آفتابگردان و خورشید ولایت ذرت پرت کند، هم یک اجلاس شلوغ و بدون محتوی تشکیل می شود و هم یک کتاب خوب نوشته نمی شود.

 

بهشت یا جهنم؟

اگر بخواهیم وسط دعوای احمد خاتمی، علم الهدی و حسن روحانی نرخ تعیین کنیم، بهتر است کمی هم به یاد مدیریت کشور بیافتیم. به زبان کلانتری، این که شما می خواهی مردم را با شلاق ببری بهشت یا با آمبولانس بفرستی جهنم، یک داستان است که لابد باید درباره اش بحث کرد که اصلا لازم است کسی که نمی خواهم بهشت برود، فرستاد آنجا که جای اضافی بگیرد، در حالی که همه رفقا دارند در جهنم حال و حول می کنند؟ اما قصه که اینها نیست، قصه این است که این ماشینی که با آن مسافر می برید، اولا لاستیگ زاپاس ندارد، ثانیا دیسک کلاجش خراب است، سوما آب روغن قاطی می کند چند ماه است، چهارما جلوبندی ضایع است می کشد به راست سنگین، پنجما صافی بنزینش دو سال است عوض نشده در سربالایی ریپ می زند، ششما راننده اش سه تا مسافر زده یکی از سرپاسداران، یکی از ته مطهری، یکی از پارک ملت، می خواهد همه را ببرد بهشت آن هم بهشت زهرا. ماشین هم که دزدی است و هیچ سند و مدرکی ندارد.

اینها را داشته باشید، برویم سر سابقه راننده. محضا لله در این سی و پنج سال یک سیاست در این مملکت نشان بدهید که به نتیجه رسیده باشد. از آن اول انقلاب که یک دانشجو که بر خلاف همه پاریسی ها مثل حزب الهی های امروز لباس می پوشید و با کراوات بیشتر از شاه مشکل داشت، به اسم بنی صدر رئیس جمهور کشور شد و در عرض یک سال سیستم بانکی و اقتصادی ایران را چنان به هم ریخت که تا صد سال دیگر درست نمی شود. یا از سیاست های انقلابی مثل تسخیر سفارت آمریکا، انقلاب فرهنگی و ایجاد مرکز جنبش های رهایی بخش در پادگان سپاه که هر کدام شان برای نابودی یک کشور به تنهایی کافی بود، جهاد سازندگی وقتی هشتاد درصد سازندگی در روستاها کرده بود که نود درصد مردم از روستا به شهر رفته بودند. محض رضای خدا یک سیاست توسط جمهوری اسلامی در پیش گرفته نشد که به هدفش برسد. بقول حمید جلایی پور، دکتر ولایتی شانزده پروژه سیاست خارجی داشت که تمام شان شکست خوردند. اصلا بیایید حساب کنیم ببینیم این رهروان جهنم را چه کسی تولید کرده؟ از چهار میلیون معتاد که محصولات چمهوری اسلامی هستند، تا هشت میلیون پرونده قضائی که باعث شده هر ایرانی حداقل یک بار زندان یا بازداشت برود.

چطور می شود فرزندی همان اول انقلاب  در خانواده روحانیت به دنیا بیاید، اسمش را روح الله بگذارند، دوازده سال در مدرسه اسلامی درس بخواند، از تلویزیون جمهوری اسلامی دائم درس هایی از قرآن ببیند، تابستان اردوی نظامی آموزشی بسیج برود، هر هفته نماز جمعه برود و حافظ قرآن باشد، بعد در اولین فرصت برود دوبی و ویزای آمریکا بگیرد و الآن در دانشگاههای فرنگ مشغول درس باشد؟ چطور می شود که ایران تنها کشور اسلامی جهان باشد که در آن حجاب اجباری است و در همین کشور بزرگترین جنبش های زنان و جنبش های فمینیستی وجود دارد؟ اگر می شد کسی با زور پسری را به بهشت بفرستد حتما این کار را محسن رضایی با پسر خودش می کرد. شرمنده ام که مجبورم این حرف را بزنم، ولی آقایان و خانم هایی که سی سال یا بیست سال یا ده سال تلاش کردند جامعه اسلامی درست کنند، یک دفعه خوردند به یک دیوار به اسم فرزند خودشان که نشان می داد کلا غلط است، حالا هی برو پای این را ببوس و دست آن را، هی مثل صلیب آویزان شو. البته که این مسیح بالاخره عده ای را به بهشت می برد، ولی عده ای هم قبلا به جهنم رفتند. فرض کنیم بهشت و جهنمی در کار باشد، و فرض کنیم معتقد باشیم غربزدگان ضد حکومت به جهنم می روند.

آیا آن آدمهای اصلی حکومت که با کودتای 88 میلیونها نفر را به هر چه اسلام و جمهوری اسلامی تا ابد بدبین کردند، با شلاق توانستند مردم را به بهشت ببرند؟ حالا فکر کنید آقای احمد خاتمی مستقیما با حمایتش از احمدی نژاد چند صد نفر را با شلاق به جهنم فرستاد. حالا کاری نداریم که بهشت و جهنمی در کار است یا نه. اگر بنا بود کسی با دیدن چهار تا فیلم سکسی یا سریال ماهواره ای به جهنم برود و توپوز و نیم سوز حواله اش کنند، الآن فروشگاه برگر ذغالی جهنم با گوشت حسن عباسی دائر بود. چون بعید می دانم در این پانزده سال غیر از این تصاویر چیزی دیده باشد. اطلاعات علمی اش که متعلق به بیست سال قبل است ولی اطلاعات تصویری اش مربوط به نیم ساعت قبل.

و البته یک بحران روانی خطرناک در حکومت وجود دارد که قبلا با ریاکاری پنهان می شد الآن کم کم همه دارند برای اینکه صفاسیتی را ملی کنند، قضیه را باز می کنند. آقای حمید رسائی برای نظارت بر جنبه های اخلاقی و جنسی فوتبال همراه تیم ملی عازم برزیل می شود. مطمئنم همین همراهی حداقل به اندازه گه زدن به روحیه تیم ملی موثر است. یکی نیست برای این افراد بلیط تایلند بگیرد بروند تحقیقات خودشان را اینقدر بکنند که دیگر نای تحقیق کردن را نداشته باشند. مارو مسخره کردی برادر؟

 

هپی های هنجارشکن

این هنجارهای جمهوری اسلامی هم مثل وضوی بعد از شام نذری است. یک رمان می نویسی که بیست هزار نفر می خوانند فورا هنجارها می شکنند، یک ساپورت قرمز می پوشی هنجارها تکه تکه می شوند. یک شلوار توی چکمه می رود هنجار در جا منفجر می شود، یک لب ورمی قلمبد، یک چت صورت می گیرد، یک روسری نازک می شود، هنجارهای کل نظام نابود می شود. معلوم نیست جنس این هنجارها خراب است. پوسیده، کهنه شده، مثل استخوان دایناسور پوک شده، چه خبری است که با هر اقدامی هنجارهای نظام می شکند. آقای صفار هرندی وزیر برکنارشده کابینه احمدی نژاد گفت: “حمایت رئیس جمهور از هپی های هنجارشکن ایران خوب نیست.” از اینها گذشته مسئولان امورات اخلاقی کشور که نمی دانم کدام شان بود، گفته است که “وضعیت حجاب در ایران هر سال بدتر و بدتر می شود.” علتش به نظر من کاملا معلوم است، شما جای کلمه “ حجاب” هر چیز دیگری مثل پول، اقتصاد، اخلاق، سواد، اعتیاد، اعتماد، اعتقاد یا هر چیز دیگری بگذارید جمله درست خواهد بود. فقط گاهی دیروزود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

 

نود درصد روحانیون

می دانم 124 هزار پیامبر داریم، ولی یادتان باشد که حداکثر اسم ده نفرشان را ممکن است یادتان بیاید. در ایران هم شاید صد هزار یا سیصد هزار روحانی داشته باشیم، ولی مطمئن باشید اگر بخواهیم آنها را که واقعا موجودات پلیدی هستند و به زندگی ما ضربه می زنند بنویسیم نهایتا اسم صد نفر را می توانیم بنویسیم. که اگر فرض کنیم 60 درصد قدرت جمهوری اسلامی دست آن روحانیون است، آن شصت درصد غالبا جزو همان پانصد تا هزار نفر می شدند. یعنی تعداد زیادی از روحانیون اصلا کاری به سیاست و حکومت ندارند. و البته همین جای شکرش را باقی می گذارد. معاون مسکن مرکز خدمات اجتماعی حوزه علمیه قم گفت: “نود درصد روحانیون در ایران مشکلات مالی دارند.” و اتفاقا ما هم با ده درصد روحانیون ایران مشکل داریم. البته افرادی مثل حسینیان و رسائی و خیلی افراد مشابه را می دانم که در موقعیت های میلیاردی زندگی می کنند.

 

سیاسی کاری در بازداشت ها

یعنی اصلا فکر می کردید روزی برسد که طرفداران احمدی نژاد که نه بخاطر دفاع از حق مردم، یا بخاطر کار برای مردم، یا برای دفاع از حقوق ملت، یا برای دفاع از حق ملت فلسطین، بلکه بخاطر پس ندادن ماشین، بالاکشیدن بیت المال، بازپس گیری اموال مردم، تخلف در واردات خودرو و خرید ملک، توزیع بنزین آلوده… دستگیر شوند. غلامحسین الهام سخنگوی سابق قوه قضائیه که سخنگوی سابق قوه مجریه شد و مدتی هم پژوی خراب احمدی نژاد را در دوران اول پوپولیسم هل می داد، با کنایه گفت: “خوب نیست قوه قضائیه در بازداشت ها سیاسی کاری کند.” انگار نه انگار در دو دوره هشت ساله احمدی نژاد پنج هزار نفر فقط بخاطر سیاسی کاری های قوه قضائیه و بخاطر دولت احمدی نژاد فقط زندانی شدند که بعضی از آنها هنوز در زندانند. از طرف دیگر به نظر می رسد بازداشت های اخیر در باند سارقین منحرف اثر کرده و برادر احمدی نژاد گفت: “برادرم بالاخره مشائی و بقایی را دک کرد.” شاید این یک حرکت چراغ خاموش برای کاهش فشار بر تیم احمدی نژاد باشد.

 

بازداشت رادان

بازداشت رادان تکذیب شد. یعنی راستش را بخواهید من هر وقت قیافه این آدم را با حالتی که انگار تازه از خواب بیدار شده می بینم، همه اش تصور می کنم در همان حال دستگیر شده باشد. از قضا و با یک ارتباط غیر مستقیم و در حقیقت ارتباط محتوایی رئیس اداره ثبت احوال فردوس گفت: “در سی سال آینده از عمه و خاله خبری نیست.” یعنی اینقدر تک فرزندی گسترده می شود که ما ایرانیان موقع فکر کردن به رادان یا مرتضوی یا احمدی نژاد باید به جای عمه به روح پدر و قبر و روح خودش فکر کنیم. البته فقط فکر کنیم.