اتاق بازرگانی و دانشگاه آزاد

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

تا قبل از دوم خرداد، هر کس می خواست نشان دهد که هیات موتلفه اسلامی بیش از آن که یک نهادمدنی و یا حزبی باشد باشگاه قدرت، چیزی همانند فراماسونری است مثال می آورد رابطه آن جمعیت را با کمیته امداد امام و رابطه سازمان اقتصاد اسلامی را با آن ها، و در عین حال با نشان دادن حضور چهارده ساله دکترولایتی در راس وزارت خارجه و حضور شانزده هفده ساله علینقی خاموشی و عبدالله جاسبی در راس اتاق بازرگانی و دانشگاه آزاد ثابت می کرد که این گروه به هر جا دست یافت دیگر رها کردنی نیست.

نوشته اند عبدالحسین میرزا فرمانفرما در دوران قاجار هر لقب و هر سمت که به دست آورد، دیگر از ید قدرت وی خارج نشد که نشد. همچنان که لقب فرمانفرما، که تا قبل از عبدالحسین میرزا گردشی بود اما با او ماند تا لقب برافتاد و شد نام خانوادگی اش. همین طور القاب دیگر مانند نصرت الدوله و سالار لشکر که از وی به پسرانش رسید و باز از خانواده وی خارج نشد. قدرت محلی هم همین طور بود. وی در هر چا حکومت [استانداری] می گرفت چندان زمین و ده می خرید که نفوذش در آن جا تمام شدنی نبود هر کس می خواهد حاکم باشد. و این همان خصلت های هیات موتلفه اسلامی است و مخصوص جوامع دموکراتیک نیست.

حالا در آستانه سومین دهه انقلاب به نظر می رسد جامعه ای که هاشمی رفسنجانی را با همه عملگرائی اش نپذیرفت به طور طبیعی نمی پذیرد که بگوئیم هیچ کس برای اتاق بازرگانی و یا دانشگاه آزاد به جز همین دو بزرگوار وجود ندارد در کشور. گرچه می توان گفت کاری که کارگزاران و اصلاح طلبان نتوانستند کرد نسل تازه نومحافظه کاران موفق به انجامش شدند. و بالاخره کسانی را که تصور می رفت ریاست اتاق بازرگانی و دانشگاه آزاد را تبدیل به سمتی مادام العمر کرده اند به عقب راندند. اما سوی دیگر کاری است که از این پس باید به عهده گرفت.

به باور من خوب است که در ابتدای سال نو در اندیشه تشریفاتی باشیم که از دکتر جاسبی و علینقی خاموشی تجلیل شود و با قدردانی از زحمات آن ها – که نمی توانش نادیده گرفت – نشان دهیم که فاصله ما با جامعه مدنی کم شده است. این که افراد در شغل هائی که به دست می آورند چندان بپایةند که برای برکندن آن ها ا روش های کودتائی لازم آیةد، پسندیده مردم قرن بیست و یکم نیست. انتشار شعارهائی مانند این که بدون دکتر [یا مهندس این تشکیلات می خوابد] از تراشه های فرهنگ استبدادی است که جز همین خصلت نمی شناسد. این همان حالی است که کسانی با نخست وزیری داشتند و جز مهندس موسوی کس دیگری را نمی توانستند تچسم کنند، در سال 76 هم همین حال را با هاشمی رفسنجانی داشتند و سرانجام خواستار آن بودند که دست کم چهار سال دیگر مهلت داده شود. اما اهل عمل می دانستند که کار بدان جا پایان نمی گیرد. حتی در پایان دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی هم تمایلات شدیدی برای نگاه داشتن وی بود، آن هم کسی که دست کم سه سال آخر را برای پایان کار دقیقه شماری می کرد.

با این مقدمه باید به ماجرای اتاق بازرگانی پرداخت که چند روز دیگر انتخابات اتاق تهران در آن است . چند ماه دیگر موقع برگزاری انتخاب ایران خواهد رسید. ماه گذشته به پیروی از نظارت استصوابی که توسط محسن کوهکن در اتاق سابقه پیدا کرد[و آن زمانی بود که در انتخابات مجلس ششم آقای کوهکن به طور طبیعی رای نیاورد و با وساطت خاموشی و عسگراولادی، کوهکن به اتاق بازرگانی رفت، او نیز کاری که می دانست انجام داد] و همه رقیبان قدر مهندس را رد صلاحیت کرد. با این گمان که مانند دوره های گذشته ماجرا به پشت پرده می رود و در آن جا با نقل قول مبهمی درباره نظر رهبری همه چیز فیصله می یابد، به خصوص که فرد معنون و محترمی مانند آقای میرمحمد صادقی هم با سکوت هم به گسترش این شایعه میدان دهد. اما این بار چنین نشد. تضاد شدید بین دولت و مدیران بخش خصوصی، روابط تازه و گروه های تازه تری در داخل اتاق سامان داده است. از میان این تضاد تناقص هائی ظاهر شد. که بر خلاف زمان دولت اصلاحات مهندس خاموشی پیروزمند آن از کار در نیامد. از جهتی درست شبیه آن چه بر دانشگاه آزاد رفت.

به باور من اگر قرار باشد رفتاری مدنی و الگو در پیش گرفته شود نباید دانشگاه آزاد بدون دکتر جاسبی، نشانه ضعف هیات موتلفه و حتی شخص وی تلقی و تحلیل شود، چنان که اتاق بدون مهندس خاموشی. برای چنین کاری قبل از آن که موقع رای گیری شود باید مدیران و ستون های کار در صدد مراسم تجلیلی باشند و عیبی ندارد که رقیبان و جانشینان در بزرگداشت اسلاف خود سخن برانند.

این کاری است که روزگاری ما با تمام تاریخ خود خواهیم کرد. چنین نیست که هر کس را که نمی پسندیم پاک کنیم مانند نام شاهان از کتاب های درسی یا بناهای بزرگ که اگر پاسارگاد را بتوان به نام استاندار سابق فارس نوشت، بنای یادبود شهیاد را همی توان نامی دیگر نهاد. در حالی که آنان بخش هائی از تاریخ اند. چنان که آیندگان تاریخچه اتاق بازرگانی – بزرگ ترین نهادمدنی بخش خصوصی - را بدون اشاره به نقش علی وکیلی، مهندس طاهر ضبائی، بنکدارپور و مهندس خاموشی نخواهند نوشت. دانشگاه ازاد را هم بدون تاکید بر بنیادگذارش که دکتر جاسبی باشد. چنان که انرژی اتمی را بدون دکتر اکبر اعتماد، صدا و سیما را بدون یاد کردن از رضا قطبی؛ هواپیمای ملی [هما] را بدون نام تیمسار خادمی، سازمان آب تهران را بدون مهندس بازرگان و مهندس میکده و مهندس روحانی، برق و راه آهن را بدون نام حاج امین الضرب مهدوی. وقتی از رابطه دولت و بخش خصوصی سخن رفت نمی توان به نقش بزرگی که دکتر علینقی عالیخانی در این راه به دوش گرفت اشاره نکرد. وزارت دارائی بدون نام بردن از نصرت الدوله و علی اکبر خان داور و دادگستری بدون اشاره به مشیرالدوله و مصدق ممکن نیست. از همین منظر نمی توان کار محلوجی وزیر صنایع و معادن بعد از جنگ را ندید. در صنایع ، نمی توان هزاران موافقت اصولی و کارخانه برپا شده در دوران جنگ و بعد از جنگ را دید و فراموش کرد که محمد رضا نعمت زاده در آن جا و بیژن زنگنه در نفت چه کردند. از تاسیس وزارت خانه ای که ابتدا اطلاعات و جهانگردی بود و بعد فرهنگ و ارشاد اسلامی شد چهل سال می گذرد، در این مدت ده وزیر در دوران پادشاهی و نه وزیر در جمهوری اسلامی در راس این وزارت خانه قرار گرفتند. سه تن نام از خود نهادند که هر سه حرفه اصلی شان روزنامه نگاری بود نصرت الله معینیان، داریوش همایون و عطالله مهاجرانی. بی هیچ شباهتی به هم. اما از این ها اثری مانده است. به هر موسسه و نهادی برویم همین است. آنها که اثر گذاشته و نامشان مانده الزاما کسانی نیستند که زمانی طولانی بر این کار مانده اند. بلکه گاه در چند ماه کسانی اثری نهاده اند که دیگری در چند سال بر جا نگذاشته است.

آن عکس ها که به ابتکار امیرعباس هویدا از پیشینیان در اتاق ویران و روسای موسسات بزرگ نهاده شد تا معلوم دارد که گذشتگان که بوده و هر سازمان و نهادی را چه کسانی پاسداری کرده اند، نگاهی مدنی به انسان است که تفاوت عمده اش با دیگر جانداران آن است که تاریخ دارد و پدربزرگ خود می شناسد. و عمده تر آن که قدر می شناسد. به همان نشانی که تفاوت عمده جوامع مدنی مردم سالار با جوامع دیکتاتوری در آن است که در اولی همه شغل ها در گردش است و نو شونده و پویا. اما جوامع استبدادی برعکس اند می مانند و می پوسند. که گفته اند آب ساکن زود می گندد. مرد ساکن زودتر.