عکس ماه و عکس اختر بر قرار...

سیدعطاءالله مهاجرانی
سیدعطاءالله مهاجرانی

در گذار عمر خاطره هایی بر جای می مانند. اصلا حاصل عمر همین یا همان خاطره هاست. خاطره هایی که برای همیشه به زندگی ما معنا و جهت می دهند.

بیش از چهل سال پیش، برای دعای ندبه به منزل دوستی رفتم. که دوستی مان همچنان بر جاست و بر ژرفای آن دوستی افزوده شده است. در خانه شان- ان خانه اکنون توسط همان دوست   با خانه های مجاور کوبیده شد و به دبیرستان نمونه تبدیل شد. ساختمانی باشکوه- برای نخستین بار دکتر سروش را دیدم. موهایش کوتاه بود. گفتند ایشان آقای دکتر سروش هستند.  اکنون در خدمت سربازی هستند! دوستم  زنده یاد احمد عطاری- نماینده دوره اول اراک- از سروش تعریف کرد. دکتر سروش بر حسب رسم جلسه برایمان صحبت کرد. قرآن کوچکی را ورق زد و آیه امانت را خواند: انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض فابین ان یحملنها و حملها الانسان انه کان ظلوما کفورا
غزل حافظ را هم از بر خواند. تا:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
آن صحبت برایم از هر نظر تازگی داشت. احمد به شوخی گفت: مست شدی!
از ان خاطره بیش از چهل سال می گذرد. اخیرا دگتر سروش در لندن بود. چند جلسه در باره قرآن و مولوی سخن گفت. همان طعم همان سال ها در کلامش بود…
اکنون که قرار است این نوشته به مناسبت  شست و پنجمین سالگرد تولد ایشان منتشر شود. با خود می گویم:
کار عمر دکتر سروش  کدام است. بی شک انبوهی از کار و کتاب از ایشان در پیش روی ماست. اما کدام یک کار عمرند؟ کاری که در گذار سال ها بماند و بر درخشش اش افزوده شود.
به گمانم قران و یا مثنوی، هر کدام این ظرفیت را دارند که برای بازمانده عمر دکتر سروش مائده ای آسمانی باشند. خلوتی پیدا کند و در آن خلوت کار عمر ایشان- که هنوز نوشته نشده است- نوشته شود.
غزالی در ۵۵ سالگی در گذشت و جلال الدین مولوی در ۶۸ سالگی. از هر دو کار عمرشان بر جای مانده است…شاید شصت و پنج سالگی پله ای یا پایگاهی باشد که سروش به افق بلند تری نگاه کند. افق یک کار   ماندگار