آیا می توان مانع جنگ شد؟

نویسنده

» تحلیل ال پائیس از روابط ایران و غرب

روبرتو توسکانو

جهان ناباورانه در برابر امکان وقوع جنگ جدیدی در خاورمیانه قرار گرفته: حمله نظامی به ایران با پیامدهایی غیرقابل پیش بینی ولی بسیار جدی. به نظر می رسد که هیچ کس در غرب نمی تواند از آنچه در عراق و افغانستان اتفاق افتاده نتیجه گیری درستی کند. درس نگرفتن از رویدادهای گذشته می تواند در دوراندیشی های آینده مشکل ایجاد نماید. آیا اکنون وقت آن نرسیده که قدری واقع گرایی سیاسی به خرج دهیم و مسؤولیت پذیرتر باشیم؟ آیا اکنون وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم پیامدهای حمله علیه ایران چه خواهد بود؟

پاسخ های متداول به این سؤالات مانع انجام اقدامات تلافی جویانه علیه کشورهای خلیج فارس و پایگاه های آمریکا در منطقه نخواهد شد. این درحالی است که هر نوع موشک ایرانی امکان رسیدن به اسراییل را خواهد داشت و “جنگ نامتقارن”ی را رقم خواهد زد: حمله حزب الله به شهرهای اسراییل. گفته می شود که این جنبش شیعه لبنانی در آخرین رویارویی خود با اسراییل از تمامی ذخایر موشکی خود استفاده نکرده است. امیدواریم که کسی لااقل به پیامدهای این جنگ احتمالی بر بازار نفتی اندیشیده باشد، چرا که از همین الان قیمت ها به دنبال تشدید تنش ها در منطقه افزایش یافته است. آیا می توانیم شیوه ای اتخاذ نماییم که براساس آن اقتصادی را که چنین متحمل بحران شده ترمیم کنیم؟

چه کسی به تهران حمله خواهد کرد؟ اخیراً بازی خطرناکی به شکل تهدید و بلوف به راه افتاده تا در دل رقیب رعب و وحشت ایجاد کند، ولی عاقلانه این است که این تهدیدها جدی گرفته شوند. برای پاسخ به این سؤال باید ابتدا به سؤال دیگری پاسخ دهیم: چه کسی به دنبال یک مداخله نظامی است؟ بعبارت دیگر، چه کسی به چنین مداخله ای نیاز دارد؟ اسراییل، ایالات متحده یا ایران. به نظر می رسد که دولت یهود موافق چنین حمله ای است. نتانیاهو و دولت اش به ایالات متحده فشار آوردند که “اگر ایران را از پیشروی به سوی توانایی هسته ای نظامی بازنمی دارید، ما خود وارد عمل خواهیم شد”. در اورشلیم سؤال این است که آیا می توان به دنبال این تهدیدها که می تواند منجر به وقوع نسل کشی جدیدی شود، جان سالم به در برد؟ در همین راستا، سخنان محمود احمدی نژاد مبنی بر خواست ایران بر “حذف اسراییل از نقشه جهان” و همچنین افسانه خواندن هولوکاست در ذهن تداعی می شود. بی شک می توان سیاست نتانیاهو را به صورت کلاسیک بدین شکل تفسیر کرد: اشاره به تهدید و خطر کشور و بقای مردم که به واقع فرمولی برای خاموش کردن انتقادات و تلاطم های اجتماعی است که می تواند همچنین مرهمی بر تنش های فزاینده میان اصولگرایان یهودی و اسراییلی های لائیک باشد.

ازطرف دیگر نمی توان گفت که نگرانی ها تصنعی اند: ازیک طرف هراس تاریخی از هولوکاست که نمی توان آن را کمتر از حد واقعی برآورد کرد و ازطرف دیگر، خصومت سیستماتیک مسلمانان نسبت به اسراییل که غیرقابل انکار است. ولی حتی جدا از درک و توجیه نگرانی های اسراییلی ها، نیاز داریم تا تحلیل صحیحی از این وضعیت انجام دهیم. ابتدا باید برداشتی را که از ایران به عنوان حکومت متعصبان مذهبی داریم که بزرگ ترین دغدغه شان ظهور امام دوازدهم در شرایط آخرالازمانی است رد کنیم. با اینکه اسلام شیعه به ریشه های ایدئولوژیک منجی گری به عنوان آرمان اصلی می نگرد، ولی این حکومت درواقع می خواهد بر سر کار باقی بماند و بی شک نمی خواهد با حمله به اسراییل موجبات نابودی خود را فراهم سازد. به همین دلیل می توان افراط گرایی ضداسراییلی حکومت ایران، به ویژه اظهارات اخیر محمود احمدی نژاد را، با متمایز ساختن مواضع ضدصهیونیست و مواضع ضدیهودی مشخص کرد. الزاماً نمی توان گفت که حکومت جممهوری اسلامی یهودستیز است، زیرا بیش از ۲۰ هزار یهودی ایرانی در این کشور زندگی می کنند و مواضع یهودستیزی یک کشور ابتدا از یهودیان داخل همان کشور آغاز می شود. جمهوری اسلامی با اتخاذ مواضع افراط گرایانه علیه دولت یهود می خواهد دیگر کشورهای مسلمان فراموش کنند که پارس ها به مانند اعراب نیستند و شیعه ها به مانند سنی ها فکر نمی کنند.

درعین حال، دولت اوباما به دنبال ایجاد بحران با ایران نیست و در این شرایط سخت اقتصادی و کمپین انتخاباتی، درگیری در جنگ دیگری در خاورمیانه دور از منطق است. با اینکه ظن و تردیدها نسبت به حکومت جمهوری اسلامی قابل توجه بود، ولی اوباما دوره صدارت خود را با سیاست پرهیز از رویارویی و مصالحه با تهران آغاز کرد. ولی درنهایت چه اتفاقی افتاد؟ ازیک طرف شاهد نقش مهم کنگره در طرفداری از اسراییل بودیم. به علاوه، عدم توانایی اوباما در تبدیل نیات خود به اقدامات سیاسی زمانی مشخص شد که حمایت خود از پیشنهاد ترکیه و برزیل برای توافق با ایران درخصوص غنی سازی اورانیوم را در آخرین دقیقه قطع کرد. واشنگتن تکذیب نکرد [البته نه به صورت رسمی] که این گزینه رد شده. ازطرف دیگر شورای امنیت سازمان ملل در آن زمان در شرف تصویب تحریم های دیگری بود که دولت آمریکا به عنوان تنها گزینه برای پرهیز از مداخله نظامی می دانست. البته تحریم ها دو نوع هستند. یک سری از تحریم ها به هدف متقاعد کردن طرف مقابل به تغییر مواضع و تحریم های دیگر صرفاً به هدف تسلیم کردن طرف مقابل اعمال می شوند.

بخشی از مشکلات مربوط به درک صحیح از شرایط فعلی به انشقاقی مربوط می شود که در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی به وجود آمده و اجازه نمی دهد مخاطب قابل اطمینانی برای مذاکره یافت شود. همچنین مسلم است که تاکنون نه ایالات متحده و نه کشورهای اروپایی از خواست خود دایر بر توقف فعالیت های غنی سازی ایران رویگردان نشده اند.

به هرحال نکته مسلم این است که باید از وقوع جنگ پرهیز کرد. جلوگیری از وقوع جنگ به نفع ما [استراتژیکی، سیاسی، اقتصادی] و به نفع مردم ایران است که به واقع سزاوار حکومتی آزادیخواه در کشوری هستند که زمینه های فرهنگی و منابع اقتصادی آن بسیار غنی است. زیرا درست به مانند تهاجم صدام حسین در سال ۱۹۸۰، اکنون نیز حمله به ایران بار دیگر به سران حکومتی این امکان را می دهد که حس ملی گرایی مردم ایران را نسبت به یک تهاجم خارجی دیگر تحریک کنند و فروپاشی احتمالی خود را برای چندین سال دیگر به تعویق بیندازند.

منبع: ال پائیس، ۲۰ فوریه