تبعیض جنسیتی، زنان و دانشگاه

آزاده دواچی
آزاده دواچی

پروژه‌‌‌ی تفکیک جنسیتی و بومی‌‌‌گزینی دانشگاه‌‌‌ها و همچنین تأکید بر اسلامیزه‌‌‌کردن محیط‌‌‌‌های آموزشی ــ به ویژه در یک سال اخیر ــ شدت بیشتری یافته است. طرح‌‌‌های متعدد و راهکارهای خلق‌‌‌الساعه برای اجرایی کردن این برنامه‌‌‌ها مدام از جانب دستگاه‌‌‌های مختلف دولتی ارائه می‌‌‌شوند و اغلب با مخالفت موجی از فعالان دانشجویی و فعالان جنبش زنان مواجه می‌‌‌شوند. با وجود تمامی این اعتراضات اما هنوز ایده تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌‌‌ها و در محیط‌‌‌های آموزشی (و همینطور طرح‌‌‌های جدید وزرات علوم مانند طرح بومی‌‌‌گزینی جنسیتی و ظرفیت دانشگاه‌‌‌ها) با شدت بیشتری به ویژه در یک سال اخیر دنبال شده‌‌‌اند. مسئله اما به همین جا ختم نمی‌‌‌شود بلکه فشار به دانشجویان دختر از طریق سخت‌‌‌گیری در حجاب و همین‌‌‌طور بازنشستگی اعضای هیئت علمی دانشگاه‌‌‌ها و اخراج بسیاری از استادان در دانشگاه‌‌‌های مطرح کشور نیز دنباله‌‌‌ی همین پروژه‌‌‌ی گسترده، است. شدت گرفتن بحث این طرح با بحث “لایحه حمایت از خانواده”، و نیز حضور متفاوت و پُر رنگ‌‌‌تر زنان در جنبش‌‌‌های دانشجویی و در جنبش دموکراتیک یک سال اخیر (جنبش سبز)، بی‌‌‌ارتباط نبوده است. با همه‌‌‌ی این موارد آن‌‌‌چه که تصمیم دارم در این مقاله به طور خاص به آن بپردازم طرح‌‌‌های “جداسازی جنسیتی” در دانشگاه‌‌‌ها و همین‌‌‌طور تأثیر ناگزیر و بازدارنده‌‌‌ی این طرح‌‌‌ها بر فرآیند رو به رشد جامعه‌‌‌ی مدرن و حضور انکارناپذیر زنان در این جامعه است که گویا در چند سال اخیر این روند نادیده گرفته شده است. چراکه برخی از مسئولان به جای توجه به علل فراروییدن جریان‌‌‌های مدرن امروزی و حضور گسترش‌‌‌یابنده و پرشور زنان، نعل را وارونه می‌‌‌زنند و مدام این طرح‌‌‌ها و موانع مصنوعی و اراده‌‌‌گرایانه را مطرح می کنند حال آن‌‌‌که تمامی این طرح‌‌‌ها با رشد زنان در تمامی عرصه‌‌‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و پیش‌‌‌رفت آنها در تضاد است. اسلامیزه کردن محیط‌‌‌های آموزشی ایده‌‌‌ی اسلامی کردن محیط‌‌‌های آموزشی باهدف ایستادگی در برابر غربی شدن دانشگاه‌‌‌ها، از اوایل انقلاب آغاز شد. مسئولان انقلابی نظام آموزشی ایران پس از پیروزی انقلاب، برای مبارزه با رفتارها و شیوه و سبک زندگی غرب و بازگشتن به آموزه‌‌‌های مذهبی، سیستم آموزشی کشور را به کلی تغییر دادند. این تغییر همراه با حجاب اجباری، تغییر محتوای کتاب‌‌‌های درسی، تغییر نوع جدید پوشش و نیز ارائه‌‌‌ی اصول و مبانی اسلامی ــ به عنوان پایه‌‌‌ی سیستم آموزشی ــ دنبال شد. محتوای کتاب‌‌‌های درسی نیز تغییر کرد به گونه‌‌‌ای که بعضی از رشته‌‌‌ها برای دختران و بعضی برای پسران طراحی شدند. از سوی دیگر دروس مذهبی وقت بیشتری را از سایر دروس در اجرای علمی مدارس می‌‌‌گیرند. برای مثال ساعت‌‌‌های بیشتری به تدریس دروس مذهبی اختصاص می یابد. همچنین از همان اوایل انقلاب مدارس دخترانه و پسرانه جدا می شوند و نوعی الگوی اسلامی و سیاسی (اسلام ایدئولوژیک) با هدف مبارزه با استعمار و غرب، بر تمامی نهادهای آموزشی سایه می افکند، طوری که سیستم آموزشی بیشتر از آنکه به آموزش های علمی و کاربردی در مدارس توجه کند وقت خود را به طرز اداره‌‌‌ی مدارس بر مبنای ارزش های مذهبی و قرائت ایدئولوژیک از دین و از فقه اسلامی، صرف می‌‌‌کند. از سوی دیگر با تغییر محتوای کتب درسی، نوع جدیدی از الگوی زن ایرانی به دختران از همان سال‌‌‌های ابتدایی تحصیل، آموزش داده می شود. حتی در تصاویر کتابها می توان این تفیکیک های جنسیتی را دید.(1) “در کتب درسی امروز ایران تفاوت میان زن و مرد و یا دختر و پسر یکی از نکات بسیار اساسی است که توجه هر پژوهش‌‌‌‌گری را به خود جلب می کند. در یک نگاه کلی جایگاه و تصویر زن در مطالب درسی از سه داده کلیدی تأثیر پذیرفته است: نخست آن که خانواده، و نه فرد، واحد اجتماعی اصلی در جامعه به شمار می رود. بنابراین نقش و جایگاه زن در فضای خانواده و همراه با دیگر اعضای خانواده (و نه مستقل) تعریف می شود. دوم، زن و مرد دو فرد اجتماعی برابر، به‌‌‌شمار نمی‌‌‌آیند، بلکه بیشتر به صورت مکمل یکدیگر تعریف می شوند. و سوم: این که زن به عنوان یک فرد اجتماعی مستقل به رسمیت شناخته نمی شود. این سه داده کلیدی بر بستر فرهنگ مردسالارانه‌‌‌ای عینیت یافته‌‌‌اندکه در آن مرد در، یک نظام پدرسالارانه، در حوزه های اصلی زندگی اجتماعی، از عرصه‌‌‌ی سیاست، تا حوزه های صنعتی، علمی، کاربردی، و فن‌‌‌آوری، خلاصه در همه‌‌‌جا حضوری مسلط و چیره دارد”.(سعید پیوندی) دکتر پیوندی بر این باور است که این تصاویر ارائه شده در تحلیل نهایی، سیستم مردسالاری را تقویت کرده و لاجرم باعث تقویت و تشدید این نظام سلطه‌‌‌گر در تمامی نهاد ها و از جمله در بافت و نسوج روابط خانواده نیز می شود به طوری که دختران و پسران از همان آغاز به تفاوت جنسیتی خود پی می برند. “به سخن دیگر، هدف کتاب های درسی آن است که به باورها و واقعیت های فرهنگی مردسالارانه مشروعیتی تازه بخشند و برخی از رفتارهایی را که آشکارا با جایگاه زن در جامعه امروزی همخوانی ندارد هنجاری و نهادی کنند. به این ترتیب است که در مطالب کتاب های درسی، با تکیه بر داده های مذهبی و از طریق طبیعی جلوه دادن تفاوت های جنسی، الگوی رفتاری خاصی به دختر و پسر پیشنهاد می شود.” پیدایش این تفاوت و القاء الگوی تفاوت‌‌‌های جنسیتی از همان ابتدا پایه‌‌‌های سیستم آموزشی مدارس در کشور ما را شکل می دهد یعنی از همان ابتدا این تفاوت‌‌‌ها، ویژگی های بیولوژیکی مردان را متفاوت از زنان تعریف می کنند، همه‌‌‌ی این تغییرات با هدف بنا کردن اصول شریعت به عنوان اصل اول آموزش است. به عبارت دیگر اسلامیزه‌‌‌کردن شرایط و فضاهای مختلف مدرسه ها و محیط‌‌‌های آموزشی ــ و به ویژه در دانشگاه‌‌‌ها ــ با شدت بیشتری دنبال می شود به طوری که بعضی از رشته‌‌‌ها فقط مردان را می پذیرند و بعضی دیگر تنها مخصوص زنان هستند. از دیگر موارد می توان به : عدم حضور آموزگاران زن در دبیرستان‌‌‌ها و مدارس راهنمایی پسرانه، و همین‌‌‌طور استفاده از معلمان مرد در مقاطع تحصیلی راهنمایی و دبستان دختران، اشاره کرد. الگوهای خاص پوشش برای زنان همچون استفاده از رنگ‌‌‌های تیره برای دختران و پوشش اجباری در تمامی مقاطع تحصیلی نیز از دیگر تغییرات در بافت و فضای آموزشی کشور بوده است. چشمگیرترین مورد از اسلامیزه‌‌‌کردن، مسئله‌‌‌ی “تفکیک جنسیتی” است که هنوز هم این مسئله به عنوان یکی از مسائل اصلی و جنجال‌‌‌آفرین آموزشی در کشور ما محسوب می‌‌‌شود.   جنسیت، زنان و تبعیض‌‌‌های جنسیتی جنسیت به پدیده‌‌‌ی پیچیده‌‌‌ای در جامعه‌‌‌ی امروزی مبدل گشته است. تعریف‌‌‌های متفاوت جنسیت در میان نظریه‌‌‌پردازان فمینیست (به خصوص فمینیست‌‌‌های پست‌‌‌مدرن) عرصه‌‌‌ی جدیدی را از تقابل جنسیت و مدرنیته گشوده است. برای مثال برایسون در کتاب “گفتمان فمینیسم”، جنسیت را پدیده‌‌‌ی مدرنیته می‌‌‌داند او می‌‌‌نویسد: “بسیاری از فمینیست‌‌‌های پست‌‌‌مدرن بر این باورند که نه تنها هویت جنسیتی از آنچه که تصور می شود روان‌‌‌تر است، بل‌‌‌که تفاوت جنسیتی نیز توجیه‌‌‌ناپذیر است. چراکه تفاوت‌‌‌های بیولوژیکی به خودی خود اهمیت ندارند مگر اینکه اجتماع تفاوت‌‌‌های آنها را پُررنگ سازد”(49). نقش اجتماع در تبدیل مسئله جنسیت و برداشت های تبعیض جنسیتی هنوز قابل بحث است. در اجتماع پیچیده‌‌‌ی امروزی به ویژه در غرب، مسئله‌‌‌ی تفاوت‌‌‌های جنستی کم‌‌‌تر مطرح می‌‌‌شوند همین مسئله لزوم برقراری برابری جنسیتی میان زن و مرد را روشن‌‌‌تر می‌‌‌سازد. اما در ایران وضع به گونه‌‌‌ی دیگری است، افرادی که این برداشت، یعنی “برابری جنسیتی” را داشته باشند عموماَ متهم به غرب‌‌‌زدگی می‌‌‌شوند. بنابراین برای مقابله با این غرب‌‌‌زدگی پیش‌‌‌فرض‌‌‌های برابری جنسیتی رد شده و الگوهای جنسیتی جدیدی که عموماَ برگرفته از مذهب هستند ارائه می شود، الگوهایی که از همان ابتدا با فرض تفاوت‌‌‌های جنسیتی دنبال می شود. روشن است که این تفاوت‌‌‌ها که در حوزه‌‌‌ی آموزه‌‌‌های فقهی و مذهبی لاجرم پُر رنگ‌‌‌تر می‌‌‌شوند به عنوان راهی برای حذف جنسیت زنان در جامعه عمل می‌‌‌کنند. این الگوها تنها جنسیت زنان را در بهترین حالت به صورت مکمل می پذیرند یعنی از نگاه مردسالارانه، جنسیت زنان زیر سایه‌‌‌ی مردان تعریف و معنی‌‌‌دار می‌‌‌شوند. اما چرا جنسیت مذکر مدام تقویت می شود؟ به چه دلیل جنسیت مردانه بی وقفه بازتولید و فربه می‌‌‌شود در صورتی که جنسیت زنانه مرتباَ از سوی نهادهای قدرت، سرکوب و به حاشیه و انزوا هدایت می شود؟ شاید نظر کاتراک تا حدودی جوابگوی این پیش فرض ما در جامعه‌‌‌ی کنونی باشد آن‌‌‌جا که می‌‌‌نویسد: “تحلیل آموزش به عنوان یکی از مجموعه ها در ابزارهای جنگی استعماری، نشان می دهد که سطح وسیعی از اعمال قدرت از طریق نهادهای همانند، خواهی نخواهی تاثیرات گوناگونش را بر زندگی شخصی جنس زن و بدن او اعمال می کند. “سیاست فمینیسیتی تن زنان” هم با کنترلی که می شود و هم مقاومتی که نسبت به این منبع قدرت (مثل سیستم آموزشی) شکل می‌‌‌گیرد نشان می دهد که توجه زیادی به موقعیت فردی زن دارد در عین حال، این قدرت را میان لایه‌‌‌ها و روابط قدرت (زبان، طبقه، نژاد، تحصیل) در جامعه مستقر می‌‌‌کند. این‌‌‌گونه تئوریزه کردن سیاست‌‌‌های تن در سیاست تن بزرگتری است که بعد از همه‌‌‌ی این‌‌‌ها رابطه‌‌‌ی میان سیستم قدرت را نگاه می دارد”. می توان گفت که رابطه‌‌‌ای پیچیده و چندلایه میان نقش‌‌های جنسیتی با نهادهای قدرت وجود دارد. این رابطه‌‌‌ی تاریخی و نهادمند بعد از انقلاب 57 و با روی‌‌‌کار آمدن تدریجی اقتدارگرایی مردسالار چه بسا پررنگ‌‌‌تر از گذشته شده و جان تازه‌‌‌ای گرفته است. یعنی رابطه‌‌‌ی بغرنج جنسیت و قدرت سیاسی در جامعه‌‌‌ی اسلامی مدام در تضاد و کشاکش با یکدیگر می‌‌‌باشند به طوری که هرچه قدر دایره‌‌‌ی قدرت سیاسی در نهادهای اجرایی و محیط‌‌‌های آموزشی بیشتر شود، شکاف میان روابط جنسیتی و اجتماعی نیز عمیق‌‌‌تر و گسترده‌‌‌تر می شود. بستر سنتی و قدرت سنتی جامعه مدام در حال تلاش برای تسخیر تن زنان و کنترل اراده آنها به عنوان اولین نماد مبارزه با غرب‌‌‌گرایی است. به عبارت دیگر بنیادها و انواع نهادهای مذهبی با به دست آوردن این کنترل و ایجاد شکاف‌‌‌های عمیق جنسیتی، تمامی روابط را نیز در سیطره‌‌‌ی خود در می‌‌‌آورند. حامدشهیدیان پیش از مرگ زودهنگام‌‌‌‌اش در تعریف این هویت جنسیتی و این که چرا زنان قربانیان این نگاه جنسیتی هستند می‌‌‌نویسد: “استعاره ساختن از ملت به عنوان زنان، ریشه در روابط مردسالاری دارد، در نتیجه بدن زنان نه تنها زمینه جنگی برای کشورها و دشمنان‌‌‌شان می شود بلکه برای رقابت در تعاریف هویت ملی نیز به کار گرفته می‌‌‌شود.”(194). دلیل دیگر حضور قوانین تبعیض‌‌‌آمیز، وجود نهادهای مذهبی و بنیادگرا است. مطالعات و پژوهش‌‌‌های تاریخی نشان می دهد که در گذشته بعضی از افراد مذهبی ـ از جمله برخی از روحانیون ـ با تحصیل زنان مخالف بوده‌‌‌اند. اتفاقی که برای مدارس زنانه در سالهای بعد از انقلاب مشروطه افتاد نشان می دهد که چگونه تحصیل برای زنان ننگ محسوب می شده است. این تفکر رفته رفته با حضور زنان در عرصه های مختلف آموزشی و پژوهشی و به ویژه با بالارفتن رشد فکری و فعالیت‌‌‌های مدنی آنها دنبال شد و در جریان انقلاب 57 به اوج خود رسید اما بعد از تقویت جریان‌‌‌های بنیادگرای مذهبی، حضور پرشور زنان برای کسب علم و آگاهی نادیده گرفته شد. بنیادگرایان مذهبی در همه جوامع تمایل دارند و بسیار سعی می کنند که با به دست گرفتن بخش‌‌‌های اصلی و حقیقی قدرت، بحث زنان را از جهان ارزش‌‌‌ها و مناسبات مدرنیت به دنیای سنت بازگردانند و این موازنه‌‌‌ی میان قدرت و مدرنیته خواهی نخواهی تأثیرش را برآموزش زنان نیز می‌‌گذارد. دلیل مخالفت بخش عمده نهادها و بنیادهای مذهبی با حضور فعال و کنشگر زنان ــ به عنوان اعضای مستقل جامعه و همپای مردان ــ مشخص است، چرا که با رشد تحصیل و کسب آگاهی، زنان می توانند ریشه‌‌‌ی عمیق و عمدتاَ پنهان ستم و تبعیض‌‌‌های جنسیتی را کشف کنند و آنها را به چالش بکشند.(2) ارائه طرح‌‌‌های تبعیض جنسیتی عمدتاَ از همین منشاء سرچشمه می‌‌‌گیرد، وقتی که زنان نه به عنوان نیروی فعال یک جامعه بلکه صرفاَ به عنوان مادران و همسرانی تعریف می شوند که تنها در حاشیه زندگی سنتی معنی پیدا می کنند. در کشور ما نیز این دیدگاه تأثیرش را برسیاست‌‌‌های دولت مبنی بر جداسازی‌‌‌های جنسیتی گذاشته و همچنان می‌‌‌گذارد. به دلیل همین تمایل برای به دست گرفتن کنترل بدن زنان به عنوان اصلی‌‌‌ترین سرمایه‌‌‌های جامعه‌‌‌ی مدنی است که درک حساسیت‌‌های جنسیتی نیز ممکن می شود. بستر سنتی جامعه به ویژه بعد از انقلاب در تلاش برای بازگرداندن زنان به خانه و فاصله دادن آنها از تمامی روابط مدرن اجتماعی است، روابطی که تابوی جامعه‌‌‌ی اسلامی محسوب می شود تا از یک‌‌‌سو کنترل بر بدن آنها آسان‌‌‌تر شود و از سوی دیگر از شکل‌‌‌گیری فضاهای مدرن در دانشگاه‌‌‌ها و به ویژه مراکز آموزش عالی جلوگیری شود. این مسئله به ویژه در یک سال اخیر که همکاری و اتحاد برابر به طور نسبی میان دانشجویان دختر و پسر شکل گرفته است با شدت فزاینده‌‌‌‌تری دنبال می‌‌‌شود. به خصوص زمانی که نیروی عظیم اعتراضات اجتماعی را زنان تشکیل داده‌‌اند. علاوه بر این، آموزش زنان و ارتقاء آنها به سطح و مرکز رفتارهای اجتماعی از طریق تحصیل، یک تابو در نگاه بنیادها و ایدئولوژی‌‌‌گرایان است “ایران بعد از انقلاب 57 ایرانی اسلامی، مدرن و جامعه‌‌‌ی انقلابی بوده است. واژه اسلامیزه Islamized ) ) برای تمایل میان جامعه‌‌‌ی عادی اسلامی به کار می‌‌‌رود که آخری به عنوان جامعه‌‌‌ی با جمعیت اکثریت مسلمان است و نیز مبیّن ارتباط میان باورها و دستورات اسلامی در زندگی روزمره و شخصی افراد جامعه است. اما تقویت و اجرای خشن قوانین برگرفته از شریعت در تمامی حوزه‌‌‌های زندگی و اعمال قوانین منبعث از قدرت‌‌‌های مذهبی و سیاسی، ایران اسلامیزه را از دیگر جوامع مسلمان جدا می کند. دستورات ایدئولوژیک شده‌‌‌ی اسلامی در ایران امروز باعث شده است که شاهدان خارجی، این کشور را به عنوان کشوری که سنت در آن غالب است، بدانند.” (مهران 272). از سوی دیگر قرائت ایدئولوژیک از اسلام، اولین تاثیرش را بر جنسیت زنان می گذارد زیرا با حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی مخالف است. بنابراین این نهادها به هر صورت ممکن در تلاشند تا میزان حضور زنان در بخش ها و حوزه های مختلف آموزشی، حرکت همتراز و پایا پای آنها با مردان جامعه، و توجه به نیازهای آنان به عنوان اعضای مستقل جامعه را نادیده بگیرند. طرح‌‌‌های متفاوت جنسیتی مانند بومی‌‌‌گزینی جنسیتی، تحصیل در رشته‌‌‌های خاص و جداسازی جنسیتی، و دیگر موارد تبعیض‌‌‌آمیز در حوزه‌‌‌ی آموزش زنان به همین نگاه و قرائت ایدئولوژیک از شریعت باز می گردد. عامل دیگر نقش‌‌‌هایی است که عموماَ در حوزه‌‌‌ی سنت و مذهب به زنان داده می شود. این نقش‌‌‌ها از کودکی و در کتاب‌‌های درسی و آموزشی مدارس به تصویر کشیده می شوند. برای مثال همیشه زنان هستند که در خانه می مانند و مردان نان‌‌‌آور خانه هستند. گستره‌‌‌ی این نقش‌‌‌های جنسیتی نیز به تصویرسازی از خانواده‌‌‌ای ایده‌‌‌آل می رسد. در اکثر جوامع جهان سوم و به ویژه در جوامع اسلامی زنان سازندگان اصلی و پاسداران نهاد خانواده معرفی می‌‌شوند. همیشه از زنان نه به عنوان عضوی مشخص بلکه به عنوان همسران و مادران یک ملت یاد می شود. کانون خانواده است که در مرکز توجه نهادها قدرت و اقتدار، قرار می گیرد.بنابراین تمامی تعاریف هم بر همین مبنا است “شهروند ایده‌‌‌آل زنی است که در همان زمانی که خودش را برای وضعیت اضطراری مدرنیسم و خواست‌‌های ایدئولوژی اسلامی حاضر می کند، تماماَ به خواست‌‌های جامعه‌‌‌ی مذهبی و سنتی هم پاسخ دهد. بنابراین یک زن مسلمان از نیروهای سنتی پیروی می کند با این فرض که نقش او و ظیفه‌‌‌اش به عنوان همسر و مادر عملی شود و به عنوان هسته ی اصلی خانه و عامل صلح و پایداری در خانه باشد.” (275). دکتر حامد شهیدیان نیز در خصوص روابط دو جنس در ایران می نویسد: “روابط میان دو جنس در ایران، به طور قابل ملاحظه‌‌‌ای تحت تاثیر فرضیه‌‌‌ی نقش‌‌‌های مکمل در خانواده‌‌‌ی از هر دو جنس قرار می گیرد. هر دو جنس کاملا متفاوت از یکدیگر خلق می شوند و مطابق با آن باید مسئولیت‌‌های متفاوت را درحوزه های فردی و اجتماعی بنیان نهند.”(19) باخارج شدن زنان از چرخه‌‌‌ی این رابطه و با حضور آنها در اجتماع، پایه‌‌‌های این چرخه سست و لرزان می شود و همین دلیل برای بازگرداندن زنان به جایگاهی است که خود بنیادگرایان تعریف کرده اند. این ترکیب از یک سو هویت مستقل زنان را زیر سوال می برد و از سوی دیگر تنها در سایه ی نهادهای قدرت و اقتدار، معنی‌‌‌دار می شوند یعنی این‌‌که جنسیت زنان هرگز به طور مستقل وجود ندارد بلکه ملغمه‌‌‌ای از تبعات و نتایج چرخه‌‌‌ی قدرت و سرکوب است. در واقع طرح جداسازی و تبعیض‌‌های جنسیتی به جای آن‌‌که به حضور زنان در محیط‌‌های مدرن و آکادمیک توجه داشته باشند؛ متاسفانه آنها را به عنوان نمادهای اصلی خانواده در نظر می‌‌گیرند و در نتیجه تمایل دارند آنها به سوی همین روابط تعریف شده‌‌‌ی جنسیتی رجعت کنند. با این حال و با جود تمایل فراوان از سوی مذهب و سنت و فرهنگ ایرانی برای حذف جنسیت زن از مرکز رفتارهای اجتماعی، تقاضای زنان برای حضور در محیط‌‌‌های آکادمیک بیشتر شده است. مقاومت در برابر این فرمان‌‌ها و دستورهای آمرانه‌‌‌ی جنسیتی و از سوی دیگر فشار مضاعف برای حذف جنسیت زن همچنان با کمک برنامه‌‌‌های آموزشی ادامه دارد. در واقع تقاضای زیاد زنان برای حضور در محیط‌‌‌های دانشگاهی نشان از علاقه و آگاهی زن ایرانی و رد نقش‌‌های جنسیتی دیکته شده، دارد. با همه این‌‌‌ها و با جود صرف انرژی عظیم زنان برا ی حضور در محیط‌‌‌های تحصیلی، اما پروژه هایی همچون: تفکیک جنسیتی، بومی‌‌‌گزینی و انتقال دانشجویان دختر به شهرهای خود (به بهانه‌‌‌ی تأمین امنیت آنها)، و درصد تفکیک بعضی از رشته‌‌‌ها به تناسب جنسیت و همین‌‌‌طور تعیین ظرفیت‌‌‌های جنسیتی در دانشگاه ها متاسفانه تلاش رنج‌‌‌خیز زنان ایران را زیر سوال می برد و غالباَ ناکام می گذارد تا شاید اقدامات برابری‌‌‌خواهانه‌‌‌ی آنان را از مشروعیت ساقط و مبارزات‌‌‌شان را با بن بست مواجه نماید. از سوی دیگر زنان نسل جوان که اکنون با آگاهی به توانایی‌‌‌های افتصادی و فرهنگی و پشتوانه‌‌‌ی علمی خود، ریشه اغلب تبعیض‌‌‌های جنسیتی را کشف کرده‌‌‌اند فشار بر آنها (با مستمسک قرار دادن تفکیک جنسیتی)، افزایش می‌‌‌یابد تا برای رسیدن به هدف، آنها را هر چه بیشتر با مشکل مواجه کند. تاثیر قوانین تبعیض‌‌‌آمیز تحصیلی بر زندگی زنان همان‌‌‌طور که پیش‌‌‌تر هم عرض کردم حضور قوانین تبعیض‌‌‌آمیز تنها به یک محدوده‌‌‌ی خاص جنسیتی محدود نمی‌‌‌شود ؛این تبعیض متاسفانه در همه جا گسترده و فعال است از جمله در مدرسه و با جدا کردن رشته های درسی دخترانه پسرانه نیز دنبال می شود. با وجود خیل عظیم و پُرتعداد زنان اما هنوز رفتارهای آموزشی تمایل به حذف جنسیت مستقل زنان و بردن آن به حاشیه‌‌‌ی روابط اجتماعی و سیاسی دارد. در نگاه اول ممکن است به نظر آید جداسازی و برنامه های جنسیتی برای زنان در اجتماع ضروری است چرا که امنیت آنها را تأمین می کند ولی مسئله این‌‌‌جاست که حضور این قوانین تبعیض‌‌‌آمیز در تحصیل، سایه سردی بر اعتماد به‌‌‌نفس و خودباوری در رفتار اجتماعی زنان می‌‌‌اندازد. تفکیک جنسیتی آن هم در محیط‌‌های آموزشی چون دانشگاه مسئله‌‌‌ی جنسیت را با بحران تازه‌‌‌ای مواجه می سازد : از یک سو زنان نسل جوان به واسطه‌‌‌ی پیشرفت علم و تکنولوژی و به واسطه‌‌‌ی حضور فعال و رو به گسترش زنان در عرصه های مختلف، آنان تمایل و کشش نیرومندتری به مشارکت در حوزه‌‌‌های مختلف دانشجویی و فعالیت‌‌های فرهنگی، علمی و سیاسی را دارند، از سوی دیگر نهادهای دولتی که از این پیشرفت و حضور زنان به ویژه در جنبش‌‌‌های دانشجویی و برابری‌‌‌خواهانه، که همراه با جنبش سبز خیل عظیم اعتراضی را شکل دادند، چندان دل خوشی ندارند پس برای کم‌‌‌رنگ کردن این فعالیت و خنثا کردن جذابیت‌‌‌های مبارزه، تمامی تلاش خود را به کار می برند. تجربه نشان داده است که مسئله‌‌‌ی جداسازی و بومی‌‌‌گزینی نه تنها امنیت زنان را تأمین نمی کند، بلکه رفتارهای جنسیتی را با بحران‌‌های متعددی از جمله: نتوانستن در برقراری ارتباط سالم با جنس مخالف، عدم اعتماد به نفس در مشارکت‌‌ فعال در کنش‌‌‌های اجتماعی و نیز عدم توازن در رفتارهای فردی و خانوادگی را ایجاد می کند. از سوی دیگر این نوع تفکیک ها فاصله دو جنس (زن و مرد) را در اکثر مواقع به مرز رقابت و تقابل با یکدیگر فرو می‌‌‌کاهد. و هر دو جنس به جای آنکه بیاموزند تا د رفعالیت‌‌‌های اجتماعی با هم تعامل و همکاری داشته باشند، به دور بودن از هم به عنوان دو ماهیت ــ یکی برتر از دیگری ــ عادت می کنند. گرچه باید گفت که همانگونه که در اعتراضات سال اخیر دیدیم گروه‌‌های مختلف زن و مرد از دانشجویان بدون در نظر گرفتن آموزش‌‌‌ها و رفتارهای تبعیض‌‌‌آمیز جنسیتی توانستند نیروی موثر دانشجویی و جنبش سبز را شکل دهند که ورای این تبعیض‌‌‌های جنسیتی و آموزش های رسمی در دانشگاه، عمل کرد. در واقع بی‌‌‌توجهی مسئولین نسبت به خواست‌‌های دانشجویان درمورد حذف تفکیک‌‌‌های جنسیتی و تصویب قانون‌‌‌هایی مثل بومی‌‌‌گزینی و انتقال زنان و دختران دانشجو به شهرهای محل سکونت‌‌‌شان تا حدودی تحت تاثیر این حضور قرار گرفته است و باعث شده تا بار دیگر مسئله‌‌‌ی سخت‌‌‌گیری‌‌های آموزشی و انتقاد به آن، به مرکز اصلی گفتمان اجتماعی کشورمان تبدیل شوند. تاثیر دیگر کاهش ظرفیت پذیرش دانشجویان دختر به دلیل حضور چشم‌‌‌گیر آنها در دانشگاه‌‌‌هاست. این طرح جنسیتی که تا هم اکنون با اعتراضات زیادی مواجه بوده است نه تنها تاثیر منفی بر آموزش زنان در دانشگاهها دارد بلکه تبعیضی که از طریق پذیرش اعمال می شود نه تنها در سطح جامعه بلکه به حیطه رفتارهای شخصی هم کشیده می شود. در بسیاری از موارد شاهد بوده‌‌‌ایم که دختران با وجود نمرات بسیار خوب و رتبه‌‌‌ی بالاتر اما در رشته‌‌‌ی مورد دلخواه‌‌‌شان به دلیل تغییر ظرفیت دانشگاه‌‌ها، پذیرفته نشده‌‌‌اند. این مسئله از سویی یک نوع تبعیض جنسیتی به زنان در کنار سایر تبعیض هاست و از سوی دیگر از انگیزه و علاقه بسیاری از زنان نسل جوان می کاهد. در اینجا هم جنسیت زن به عنوان یکی از اعضای مستقل جامعه و کسی که می تواند در کنار دیگران فعالیت کند نادیده گرفته می شود تا بار دیگر نشان دهند که جنسیت زنان تحت کنترل نهادهای قدرت و اقتدار مردسالار است. از موارد دیگر این تاثیرها، تأثیر بومی‌‌‌گزینی بر دانشجویان دختر است، دکتر شیوا دولت آبادی می نویسد: “از سوی دیگر در مطبوعات می‌خوانیم که طرح بومی‌‌‌گزینی دانشگاهی فقط برای دختران مطرح می شود و احتمال بخشنامه شدن ناگهانی آن بسیار بالا است. پس ۱۲ درصد پسران در راه دبیرستان جا می‌مانند، ولی دخترانی که با برتری ۱۴ درصدی مسیر دانشگاه را طی می‌کنند باید خود را در دانشگاه‌های با کیفیت پایین‌تر و صرفاَ نزدیک به محل سکونت اولیه‌‌‌شان، وفق بدهند”.(1) آیا نمی توان گفت که بومی‌‌‌گزینی جنسیتی راه را برای عدم استقلال زنان هموار می‌‌‌کند؟ به عبارت دیگر با باز گرداندن آنها به خانه های‌‌‌شان علاوه بر این‌‌که مانع پیشرفت‌‌‌های معرفتی و شخصیتی در آنها می شود نوعی تبعیض در حوزه‌‌‌ی جنسیت را نیز به همراه دارد. آیا با ایجاد این طرح‌‌‌ها به زنان فقط به عنوان جنس دومی که تنها در سایه رشد مردان و با بازگشتن به خانواده می توانند پیشرفت کنند و نباید در سطح اجتماع حضور یابند تلقی نمی شود؟ با این‌‌‌گونه تبعیض ها آیا هدف سیاست‌‌‌گزاران و برنامه‌‌‌ریزان جلوگیری از اتحاد و یکدلی دانشجویان زن و مرد در مشارکت‌‌‌های سیاسی و اجتماعی است؟ برای پاسخ به این سوالات باید گفت که دولت مهمان شدن دختران در دانشگاه‌‌‌های نزدیک به محل سکونت و همین‌‌‌طور طرح بومی‌‌‌کردن را یکی از راهکارها برای ایجاد امنیت بیشتر در حوزه‌‌‌ی عمومی و اجتماعی می داند اما متاسفانه در عمل، این طرح چیزی جز گرفتن استقلال از دختران در حوزه های اجتماعی، و حتی شخصی، نیست. با این طرح، بازگرداندن دختران به شهر محل سکونت و در کنار خانواده،گفتمان جنسیت و مردسالاری مدام تقویت می شود، این طرح هم که برگرفته از حوزه کنترل بدن زنان است، زنان را تنها در حاشیه سنتی خانه ها و پذیرفتن وظایف سنتی، ناگزیر می‌‌‌سازد. بخش قابل‌‌‌ملاحظه‌‌‌ای از استعداد، انرژی و توان دختران اتفاقاَ در همان مقطع از بین می رود و دخترانی که شاید با وارد شدن به صحنه های مختلف اجتماعی شانس برخورداری از گفتمان‌‌‌های مدنی و اجتماعی را دارند به طور اتوماتیک از این شانس محروم می شوند. در واقع باید گفت که اگر این طرح برای امنیت جامعه است چرا تنها محدود به دختران است؟ اعمال این محدودیت نیز در جهت و راستای محدودیت‌‌های اعمال شده برای تحصیل دختران است. از سوی دیگر این نوع تفاوت در تحصیل آن هم تنها برای دختران، مبیّن این عقیده است که زنان نمی‌‌‌توانند به صورت مستقل در جامعه و به دور از خانواده خود زندگی کنند. در نتیجه، نوعی احساس عدم امنیت و اعتماد به نقس را در دختران جوان، تقویت می کند، از آنها انسان‌‌‌هایی وابسته می‌‌‌سازد. اگر واقعا مسئله‌‌‌ی امنیت اجتماعی مطرح است دولت موظف است تا راهکارهای جدی‌‌‌تری را در این جهت فراهم آورد نه این‌‌که به بهانه‌‌‌ی تأمین امنیت، زنان را از متن و مرکز رفتارهای اجتماعی دور کند. این طرح در واقع فاصله و شکاف رفتارهای جنستی را در زنان بیشتر می‌‌کند تا آنها بیش از پیش به تفاوت خود با مردان پی ببرند! دانشجویان زن در چند سال گذشته و به ویژه در یک سال اخیر نشان داده‌‌‌اند که جدای از حضور در محیط‌‌‌های مختلف تحصیلی و حوزه‌‌‌های متفاوت، پتانسیل و ظرفیت حضور در جنبش های اجتماعی و در حوزه های مختلف سیاسی و فرهنگی را نیز دارند به ویژه که بسیاری از سازمان‌‌‌دهندگان جنبش دانشجویی و جنبش سبز در دانشگاه‌‌‌ها اغلب زنان بوده و هستند. وجود این طرح‌‌‌ها خواه ناخواه وسیله‌‌‌ای برای مانع شدن از این حضور مبارک است. در پایان می‌‌‌توان ادعا کرد که طرح‌‌‌های تبعیض جنسیتی در روند تحصیل، در بلندمدت پیامدهای مخرّب و ناگواری برای نسل‌‌‌های آینده سرزمین‌‌‌مان دارد بنابراین یکی از مواردی است که باید به آن توجه جدی شود. به خصوص که پیشرفت زنان در عرصه‌‌‌های علمی، همتایی و برابری‌‌‌شان با مردان جامعه، و حرکت پایا پای آنها در کنار یکدیگر در این طرح‌‌‌ها به کلی نادیده گرفته شده است، از این رو شاید هدف اصلی این طرح‌‌‌ها بسط آگاهانه‌‌‌ی نگاه سنتی و قیّم‌‌‌مدار نسبت به زن و گسترش این دیدگاه به حوزه‌‌‌ی مدرن تحصیلی است، حوزه‌‌‌ای که اکنون متاسفانه به یکی از بسترهای مناسب برای اعمال محدودیت بیشتر بر دختران و بسط تبعیض‌‌‌های جنستی فروکاسته شده است. اکنون با توجه به مجموعه‌‌‌ی مطالبی که در بالا ذکر شد می‌‌توان با اطمینان بیشتری گفت که وجود این تبعیض‌‌‌ها نه تنها متضمن امنیت زنان در جامعه نخواهد بود بلکه سرکوب جنسیت زن را به حوزه‌‌های علمی، آکادمیک و اجتماعی هم تسری خواهد داد تا بار دیگر، جنسیت زن را حتی در حوزه آموزشی هم، به حاشیه و انزوا، محکوم کند. منابع : Mehran, Golnar. “Comparative and International Education Society.” Comparative Education Review 47 3 (2003): 269-86. Shahidian, Hammed. Women in Iran: Gender Politics in the Islamic Republic. United States of America: Greenwood press 2002. Print. Katrak ,Ketu. The Politics of the Female Body: Postcolonial Women Writers of the Third World. London: Rutgers University Press, 2006. پیوندی، سعید. “واقعیتهای نظام آموزشی در ایران”. بنیاد مطالعات ایران: اینجا دولت آبادی، شیوا. “تبعیض جنسیتی در کسب دانایی”. تارنمای انجمن حمایت از کودکان : پانوشت :
 1- برگرفته از مقاله ی دکتر سعید پیوندی با نام واقعیتهای نظام آموزشی در ایران.
2- همان.   منبع: مدرسه فمینیستی

مسئله اما به همین جا ختم نمی‌‌‌شود بلکه فشار به دانشجویان دختر از طریق سخت‌‌‌گیری در حجاب و همین‌‌‌طور بازنشستگی اعضای هیئت علمی دانشگاه‌‌‌ها و اخراج بسیاری از استادان در دانشگاه‌‌‌های مطرح کشور نیز دنباله‌‌‌ی همین پروژه‌‌‌ی گسترده، است. شدت گرفتن بحث این طرح با بحث “لایحه حمایت از خانواده”، و نیز حضور متفاوت و پُر رنگ‌‌‌تر زنان در جنبش‌‌‌های دانشجویی و در جنبش دموکراتیک یک سال اخیر (جنبش سبز)، بی‌‌‌ارتباط نبوده است. با همه‌‌‌ی این موارد آن‌‌‌چه که تصمیم دارم در این مقاله به طور خاص به آن بپردازم طرح‌‌‌های “جداسازی جنسیتی” در دانشگاه‌‌‌ها و همین‌‌‌طور تأثیر ناگزیر و بازدارنده‌‌‌ی این طرح‌‌‌ها بر فرآیند رو به رشد جامعه‌‌‌ی مدرن و حضور انکارناپذیر زنان در این جامعه است که گویا در چند سال اخیر این روند نادیده گرفته شده است. چراکه برخی از مسئولان به جای توجه به علل فراروییدن جریان‌‌‌های مدرن امروزی و حضور گسترش‌‌‌یابنده و پرشور زنان، نعل را وارونه می‌‌‌زنند و مدام این طرح‌‌‌ها و موانع مصنوعی و اراده‌‌‌گرایانه را مطرح می کنند حال آن‌‌‌که تمامی این طرح‌‌‌ها با رشد زنان در تمامی عرصه‌‌‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و پیش‌‌‌رفت آنها در تضاد است.

اسلامیزه کردن محیط‌‌‌های آموزشی

از سوی دیگر با تغییر محتوای کتب درسی، نوع جدیدی از الگوی زن ایرانی به دختران از همان سال‌‌‌های ابتدایی تحصیل، آموزش داده می شود. حتی در تصاویر کتابها می توان این تفیکیک های جنسیتی را دید.(1) “در کتب درسی امروز ایران تفاوت میان زن و مرد و یا دختر و پسر یکی از نکات بسیار اساسی است که توجه هر پژوهش‌‌‌‌گری را به خود جلب می کند. در یک نگاه کلی جایگاه و تصویر زن در مطالب درسی از سه داده کلیدی تأثیر پذیرفته است:

دوم، زن و مرد دو فرد اجتماعی برابر، به‌‌‌شمار نمی‌‌‌آیند، بلکه بیشتر به صورت مکمل یکدیگر تعریف می شوند. و سوم: این که زن به عنوان یک فرد اجتماعی مستقل به رسمیت شناخته نمی شود.

پیدایش این تفاوت و القاء الگوی تفاوت‌‌‌های جنسیتی از همان ابتدا پایه‌‌‌های سیستم آموزشی مدارس در کشور ما را شکل می دهد یعنی از همان ابتدا این تفاوت‌‌‌ها، ویژگی های بیولوژیکی مردان را متفاوت از زنان تعریف می کنند، همه‌‌‌ی این تغییرات با هدف بنا کردن اصول شریعت به عنوان اصل اول آموزش است. به عبارت دیگر اسلامیزه‌‌‌کردن شرایط و فضاهای مختلف مدرسه ها و محیط‌‌‌های آموزشی ــ و به ویژه در دانشگاه‌‌‌ها ــ با شدت بیشتری دنبال می شود به طوری که بعضی از رشته‌‌‌ها فقط مردان را می پذیرند و بعضی دیگر تنها مخصوص زنان هستند. از دیگر موارد می توان به : عدم حضور آموزگاران زن در دبیرستان‌‌‌ها و مدارس راهنمایی پسرانه، و همین‌‌‌طور استفاده از معلمان مرد در مقاطع تحصیلی راهنمایی و دبستان دختران، اشاره کرد.

 

جنسیت به پدیده‌‌‌ی پیچیده‌‌‌ای در جامعه‌‌‌ی امروزی مبدل گشته است. تعریف‌‌‌های متفاوت جنسیت در میان نظریه‌‌‌پردازان فمینیست (به خصوص فمینیست‌‌‌های پست‌‌‌مدرن) عرصه‌‌‌ی جدیدی را از تقابل جنسیت و مدرنیته گشوده است. برای مثال برایسون در کتاب “گفتمان فمینیسم”، جنسیت را پدیده‌‌‌ی مدرنیته می‌‌‌داند او می‌‌‌نویسد: “بسیاری از فمینیست‌‌‌های پست‌‌‌مدرن بر این باورند که نه تنها هویت جنسیتی از آنچه که تصور می شود روان‌‌‌تر است، بل‌‌‌که تفاوت جنسیتی نیز توجیه‌‌‌ناپذیر است. چراکه تفاوت‌‌‌های بیولوژیکی به خودی خود اهمیت ندارند مگر اینکه اجتماع تفاوت‌‌‌های آنها را پُررنگ سازد”(49). نقش اجتماع در تبدیل مسئله جنسیت و برداشت های تبعیض جنسیتی هنوز قابل بحث است. در اجتماع پیچیده‌‌‌ی امروزی به ویژه در غرب، مسئله‌‌‌ی تفاوت‌‌‌های جنستی کم‌‌‌تر مطرح می‌‌‌شوند همین مسئله لزوم برقراری برابری جنسیتی میان زن و مرد را روشن‌‌‌تر می‌‌‌سازد. اما در ایران وضع به گونه‌‌‌ی دیگری است، افرادی که این برداشت، یعنی “برابری جنسیتی” را داشته باشند عموماَ متهم به غرب‌‌‌زدگی می‌‌‌شوند. بنابراین برای مقابله با این غرب‌‌‌زدگی پیش‌‌‌فرض‌‌‌های برابری جنسیتی رد شده و الگوهای جنسیتی جدیدی که عموماَ برگرفته از مذهب هستند ارائه می شود، الگوهایی که از همان ابتدا با فرض تفاوت‌‌‌های جنسیتی دنبال می شود.

حامدشهیدیان پیش از مرگ زودهنگام‌‌‌‌اش در تعریف این هویت جنسیتی و این که چرا زنان قربانیان این نگاه جنسیتی هستند می‌‌‌نویسد: “استعاره ساختن از ملت به عنوان زنان، ریشه در روابط مردسالاری دارد، در نتیجه بدن زنان نه تنها زمینه جنگی برای کشورها و دشمنان‌‌‌شان می شود بلکه برای رقابت در تعاریف هویت ملی نیز به کار گرفته می‌‌‌شود.”(194).

ارائه طرح‌‌‌های تبعیض جنسیتی عمدتاَ از همین منشاء سرچشمه می‌‌‌گیرد، وقتی که زنان نه به عنوان نیروی فعال یک جامعه بلکه صرفاَ به عنوان مادران و همسرانی تعریف می شوند که تنها در حاشیه زندگی سنتی معنی پیدا می کنند. در کشور ما نیز این دیدگاه تأثیرش را برسیاست‌‌‌های دولت مبنی بر جداسازی‌‌‌های جنسیتی گذاشته و همچنان می‌‌‌گذارد. به دلیل همین تمایل برای به دست گرفتن کنترل بدن زنان به عنوان اصلی‌‌‌ترین سرمایه‌‌‌های جامعه‌‌‌ی مدنی است که درک حساسیت‌‌های جنسیتی نیز ممکن می شود. بستر سنتی جامعه به ویژه بعد از انقلاب در تلاش برای بازگرداندن زنان به خانه و فاصله دادن آنها از تمامی روابط مدرن اجتماعی است، روابطی که تابوی جامعه‌‌‌ی اسلامی محسوب می شود تا از یک‌‌‌سو کنترل بر بدن آنها آسان‌‌‌تر شود و از سوی دیگر از شکل‌‌‌گیری فضاهای مدرن در دانشگاه‌‌‌ها و به ویژه مراکز آموزش عالی جلوگیری شود.

از سوی دیگر قرائت ایدئولوژیک از اسلام، اولین تاثیرش را بر جنسیت زنان می گذارد زیرا با حضور زنان در عرصه های مختلف اجتماعی مخالف است. بنابراین این نهادها به هر صورت ممکن در تلاشند تا میزان حضور زنان در بخش ها و حوزه های مختلف آموزشی، حرکت همتراز و پایا پای آنها با مردان جامعه، و توجه به نیازهای آنان به عنوان اعضای مستقل جامعه را نادیده بگیرند. طرح‌‌‌های متفاوت جنسیتی مانند بومی‌‌‌گزینی جنسیتی، تحصیل در رشته‌‌‌های خاص و جداسازی جنسیتی، و دیگر موارد تبعیض‌‌‌آمیز در حوزه‌‌‌ی آموزش زنان به همین نگاه و قرائت ایدئولوژیک از شریعت باز می گردد.

باخارج شدن زنان از چرخه‌‌‌ی این رابطه و با حضور آنها در اجتماع، پایه‌‌‌های این چرخه سست و لرزان می شود و همین دلیل برای بازگرداندن زنان به جایگاهی است که خود بنیادگرایان تعریف کرده اند. این ترکیب از یک سو هویت مستقل زنان را زیر سوال می برد و از سوی دیگر تنها در سایه ی نهادهای قدرت و اقتدار، معنی‌‌‌دار می شوند یعنی این‌‌که جنسیت زنان هرگز به طور مستقل وجود ندارد بلکه ملغمه‌‌‌ای از تبعات و نتایج چرخه‌‌‌ی قدرت و سرکوب است. در واقع طرح جداسازی و تبعیض‌‌های جنسیتی به جای آن‌‌که به حضور زنان در محیط‌‌های مدرن و آکادمیک توجه داشته باشند؛ متاسفانه آنها را به عنوان نمادهای اصلی خانواده در نظر می‌‌گیرند و در نتیجه تمایل دارند آنها به سوی همین روابط تعریف شده‌‌‌ی جنسیتی رجعت کنند. با این حال و با جود تمایل فراوان از سوی مذهب و سنت و فرهنگ ایرانی برای حذف جنسیت زن از مرکز رفتارهای اجتماعی، تقاضای زنان برای حضور در محیط‌‌‌های آکادمیک بیشتر شده است. مقاومت در برابر این فرمان‌‌ها و دستورهای آمرانه‌‌‌ی جنسیتی و از سوی دیگر فشار مضاعف برای حذف جنسیت زن همچنان با کمک برنامه‌‌‌های آموزشی ادامه دارد. در واقع تقاضای زیاد زنان برای حضور در محیط‌‌‌های دانشگاهی نشان از علاقه و آگاهی زن ایرانی و رد نقش‌‌های جنسیتی دیکته شده، دارد.

همان‌‌‌طور که پیش‌‌‌تر هم عرض کردم حضور قوانین تبعیض‌‌‌آمیز تنها به یک محدوده‌‌‌ی خاص جنسیتی محدود نمی‌‌‌شود ؛این تبعیض متاسفانه در همه جا گسترده و فعال است از جمله در مدرسه و با جدا کردن رشته های درسی دخترانه پسرانه نیز دنبال می شود. با وجود خیل عظیم و پُرتعداد زنان اما هنوز رفتارهای آموزشی تمایل به حذف جنسیت مستقل زنان و بردن آن به حاشیه‌‌‌ی روابط اجتماعی و سیاسی دارد. در نگاه اول ممکن است به نظر آید جداسازی و برنامه های جنسیتی برای زنان در اجتماع ضروری است چرا که امنیت آنها را تأمین می کند ولی مسئله این‌‌‌جاست که حضور این قوانین تبعیض‌‌‌آمیز در تحصیل، سایه سردی بر اعتماد به‌‌‌نفس و خودباوری در رفتار اجتماعی زنان می‌‌‌اندازد.

تاثیر دیگر کاهش ظرفیت پذیرش دانشجویان دختر به دلیل حضور چشم‌‌‌گیر آنها در دانشگاه‌‌‌هاست. این طرح جنسیتی که تا هم اکنون با اعتراضات زیادی مواجه بوده است نه تنها تاثیر منفی بر آموزش زنان در دانشگاهها دارد بلکه تبعیضی که از طریق پذیرش اعمال می شود نه تنها در سطح جامعه بلکه به حیطه رفتارهای شخصی هم کشیده می شود. در بسیاری از موارد شاهد بوده‌‌‌ایم که دختران با وجود نمرات بسیار خوب و رتبه‌‌‌ی بالاتر اما در رشته‌‌‌ی مورد دلخواه‌‌‌شان به دلیل تغییر ظرفیت دانشگاه‌‌ها، پذیرفته نشده‌‌‌اند. این مسئله از سویی یک نوع تبعیض جنسیتی به زنان در کنار سایر تبعیض هاست و از سوی دیگر از انگیزه و علاقه بسیاری از زنان نسل جوان می کاهد. در اینجا هم جنسیت زن به عنوان یکی از اعضای مستقل جامعه و کسی که می تواند در کنار دیگران فعالیت کند نادیده گرفته می شود تا بار دیگر نشان دهند که جنسیت زنان تحت کنترل نهادهای قدرت و اقتدار مردسالار است.

آیا نمی توان گفت که بومی‌‌‌گزینی جنسیتی راه را برای عدم استقلال زنان هموار می‌‌‌کند؟ به عبارت دیگر با باز گرداندن آنها به خانه های‌‌‌شان علاوه بر این‌‌که مانع پیشرفت‌‌‌های معرفتی و شخصیتی در آنها می شود نوعی تبعیض در حوزه‌‌‌ی جنسیت را نیز به همراه دارد. آیا با ایجاد این طرح‌‌‌ها به زنان فقط به عنوان جنس دومی که تنها در سایه رشد مردان و با بازگشتن به خانواده می توانند پیشرفت کنند و نباید در سطح اجتماع حضور یابند تلقی نمی شود؟ با این‌‌‌گونه تبعیض ها آیا هدف سیاست‌‌‌گزاران و برنامه‌‌‌ریزان جلوگیری از اتحاد و یکدلی دانشجویان زن و مرد در مشارکت‌‌‌های سیاسی و اجتماعی است؟ برای پاسخ به این سوالات باید گفت که دولت مهمان شدن دختران در دانشگاه‌‌‌های نزدیک به محل سکونت و همین‌‌‌طور طرح بومی‌‌‌کردن را یکی از راهکارها برای ایجاد امنیت بیشتر در حوزه‌‌‌ی عمومی و اجتماعی می داند اما متاسفانه در عمل، این طرح چیزی جز گرفتن استقلال از دختران در حوزه های اجتماعی، و حتی شخصی، نیست. با این طرح، بازگرداندن دختران به شهر محل سکونت و در کنار خانواده،گفتمان جنسیت و مردسالاری مدام تقویت می شود، این طرح هم که برگرفته از حوزه کنترل بدن زنان است، زنان را تنها در حاشیه سنتی خانه ها و پذیرفتن وظایف سنتی، ناگزیر می‌‌‌سازد. بخش قابل‌‌‌ملاحظه‌‌‌ای از استعداد، انرژی و توان دختران اتفاقاَ در همان مقطع از بین می رود و دخترانی که شاید با وارد شدن به صحنه های مختلف اجتماعی شانس برخورداری از گفتمان‌‌‌های مدنی و اجتماعی را دارند به طور اتوماتیک از این شانس محروم می شوند. در واقع باید گفت که اگر این طرح برای امنیت جامعه است چرا تنها محدود به دختران است؟ اعمال این محدودیت نیز در جهت و راستای محدودیت‌‌های اعمال شده برای تحصیل دختران است. از سوی دیگر این نوع تفاوت در تحصیل آن هم تنها برای دختران، مبیّن این عقیده است که زنان نمی‌‌‌توانند به صورت مستقل در جامعه و به دور از خانواده خود زندگی کنند. در نتیجه، نوعی احساس عدم امنیت و اعتماد به نقس را در دختران جوان، تقویت می کند، از آنها انسان‌‌‌هایی وابسته می‌‌‌سازد. اگر واقعا مسئله‌‌‌ی امنیت اجتماعی مطرح است دولت موظف است تا راهکارهای جدی‌‌‌تری را در این جهت فراهم آورد نه این‌‌که به بهانه‌‌‌ی تأمین امنیت، زنان را از متن و مرکز رفتارهای اجتماعی دور کند. این طرح در واقع فاصله و شکاف رفتارهای جنستی را در زنان بیشتر می‌‌کند تا آنها بیش از پیش به تفاوت خود با مردان پی ببرند!

در پایان می‌‌‌توان ادعا کرد که طرح‌‌‌های تبعیض جنسیتی در روند تحصیل، در بلندمدت پیامدهای مخرّب و ناگواری برای نسل‌‌‌های آینده سرزمین‌‌‌مان دارد بنابراین یکی از مواردی است که باید به آن توجه جدی شود. به خصوص که پیشرفت زنان در عرصه‌‌‌های علمی، همتایی و برابری‌‌‌شان با مردان جامعه، و حرکت پایا پای آنها در کنار یکدیگر در این طرح‌‌‌ها به کلی نادیده گرفته شده است، از این رو شاید هدف اصلی این طرح‌‌‌ها بسط آگاهانه‌‌‌ی نگاه سنتی و قیّم‌‌‌مدار نسبت به زن و گسترش این دیدگاه به حوزه‌‌‌ی مدرن تحصیلی است، حوزه‌‌‌ای که اکنون متاسفانه به یکی از بسترهای مناسب برای اعمال محدودیت بیشتر بر دختران و بسط تبعیض‌‌‌های جنستی فروکاسته شده است. اکنون با توجه به مجموعه‌‌‌ی مطالبی که در بالا ذکر شد می‌‌توان با اطمینان بیشتری گفت که وجود این تبعیض‌‌‌ها نه تنها متضمن امنیت زنان در جامعه نخواهد بود بلکه سرکوب جنسیت زن را به حوزه‌‌های علمی، آکادمیک و اجتماعی هم تسری خواهد داد تا بار دیگر، جنسیت زن را حتی در حوزه آموزشی هم، به حاشیه و انزوا، محکوم کند.

منابع :

Shahidian, Hammed. Women in Iran: Gender Politics in the Islamic Republic. United States of America: Greenwood press 2002. Print.

پیوندی، سعید. “واقعیتهای نظام آموزشی در ایران”. بنیاد مطالعات ایران: