حشمت الله طبرزی به ۸ سال زندان محکوم شده. ۳ سال را در بندهای ۲۰۹، ۲۴۰ و ۳۵۰ زندان های اوین و رجایی شهر سپری کرده و اکنون یک سال است که در مرخصی به سر می برد. او یک سال پیش با شرط سکوت، عدم مصاحبه و فعالیت به مرخصی آمد و حالا در مصاحبه با “روز” می گوید که وقتی پس از سه سال از زندان بیرون آمده فضای بیرون از زندان آن چیزی نبوده که او انتظار داشته.
آقای طبرزدی، دبیرکل جبهه دموکراتیک ایران است و ۴ سال دیگر از حکم زندان اش باقی مانده. او عاشورای ۸۸ بازداشت شد، هرچند پیش از ۸۸ هم تجربه سالها زندان را داشته اما می گوید که زندان دوره ۸۸ بسیار سخت بوده.
او از ناکامی های جنبش سبز، دستاوردها و تجربیات زندان بعد از سال ۸۸ و چشم انداز آتی فضای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران در این مصاحبه سخن می گوید.
مصاحبه “روز” با حشمت الله طبرزدی در پی می آید.
وضعیت شما به چه صورتی است؟
من از ۸ سال محکومیتی که در پرونده اخیر داشتم سه سال را زندان بودم و حدود یکسال است که بیرون و در مرخصی هستم. البته مرخصی که به من دادند به شرط سکوت و عدم فعالیت بود. حدود یک سال اخیر هم من هیچ صحبتی و مصاحبه ای نداشتم البته گاهی مطالبی می نوشتم ولی صحبتی نداشتم تا اخیرا که با توجه به تغییر شرایطی که به وجود آمده، سکوت ام را شکستم و یک مقداری فعال شدم؛ البته نه به معنای کار تشکیلاتی و کارهایی که قبلا می کردم ولی بالاخره می توانم ۴ خطی بنویسم و حرفی بزنم. الان هم ۴ سال از حبس ام باقی مانده.
اشاره کردید که تغییر شرایطی که به وجود آمده منظورتان بعد از انتخاب آقای روحانی است؟
بله.
این شرایط را چطور می بینید؟ چه تغییری صورت گرفته؟
من خودم هیچ انتظاری نداشتم که با آمدن آقای روحانی اتفاق مهمی بیفتد چون می دانیم ساختار سیاسی و ساختار حاکم بر ایران و قدرت های اصلی که اختیارات و امکانات را دارند علی الاصول در دست دولت نیست. این قابل پیش بینی بود اما به نظر من یک مقداری تغییر کرده؛ یعنی وضع نسبت به دوران احمدی نژاد خیلی بهتر شده و قابل مقایسه نیست که وضعیت بسیار خفقان و خفه کننده و امنیتی بود. ولی نسبت به خواسته هایی که حتی طرفداران آقای روحانی داشتند، به ویژه آزادی زندانیان سیاسی، آزادی حصرشدگان، برداشته شدن فضای امنیتی، شرایط بهتر برای روزنامه نگاران مستقل و احزاب و آزادی بیان و مطالبات دیگری که مطرح بوده، از این بابت کار مثبتی صورت نگرفته. پس حتی نسبت به شعارهایی که داده شده و انتظارات طرفداران آقای روحانی هنوز خیلی فاصله داریم. نسبت به خواسته های اساسی که نیروهای مخالف انتظار دارند، از جمله خود من که در انتخابات هم شرکت نکردم، فاصله خیلی زیاد است اما نسبت به شرایط بسیار سخت و خفقان و امنیتی دوران احمدی نژاد وضع خیلی بهتر شده.
شما از زندانیان انتخابات ۸۸ هستید و در اوج اعتراضات بازداشت شدید. وقتی از زندان به مرخصی آمدید فضای بیرون از زندان را چطور دیدید؟
همانطور که اشاره کردید ما به واسطه جنبش سبز و شرایط بسیار فعال پس از آن و انتخاباتی که متاسفانه به خاطر تقلب، نتیجه اش به آن صورت درآمد، بازداشت شدیم. خود من از بازداشت شدگان عاشورا هستم. عاشورای ۸۸ مقطع مهمی بود در آن دوره و بازداشتی های بسیار زیادی هم داشت و به همین دلیل در زندان گفته می شد بازداشتی های عاشورا یا بازداشتی های خرداد و… آن زمان خیلی تفاوت داشت مثلا ما وقتی زندانی شدیم حدود ۳ – ۴ ماه اول را در ۲۴۰ و ۲۰۹ در انفرادی بودم و از بیرون خبری نداشتم. اما انتظارهای زیادی داشتم. فکر می کردم خیلی خبرها است و خیلی مسائل است. بعد که آمدیم بند عمومی به مرور متوجه شدم گویا آن انتظاری که ما داشتیم نیست. طی این ۳ سال که در زندان بودیم و در رجایی شهربا مسعود باستانی، عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی و احمد زیدآبادی و داوود سلیمانی و بقیه دوستانی که جنبش سبزی بودند به مرور عادت کردیم که شرایط تفاوت کرده. ولی وقتی آمدم بیرون اصلا انتظار نداشتم و واقعیت اینکه خیلی توی ذوقم خورد. دیدم خیلی از کسانی که فعال بودند دیگر حضور ندارند، خیلی از دوستان مجبور شده بودند از ایران بروند و خیلی ها سکوت کرده بودند. به نظر من سکوت مرگباری حاکم بود یعنی یکسال پیش که من از زندان به مرخصی آمدم خیلی بد بود. اما بعد از انتخاباتی که اتفاق افتاد طی ماههای گذشته، اگر بخواهیم واقع بینانه برخورد کنیم و ایده آلیستی و بد بینانه برخورد نکنیم طی ۳-۴ ماهه گذشته شرایط بهتر شده و از آن فضای امنیتی شدید فاصله گرفته ایم. من آدمی هستم که وقتی از زندان می آیم خیلی توجهی به شرط و شروط و این چیزها ندارم، ولی وقتی مرخصی آمدم، دیدم اصلا امکان حرف زدن وجود ندارد و فضا به شدت بسته است. برای همین یکسال حرفی نزدم و سکوت کردم بخاطر همین فضای موجود. البته یک مقدار هم اعتراض داشتم به این وضع موجود. من مصاحبه مسعود باستانی با شما را خواندم و تحلیل مسعود را خیلی قبول دارم. خیلی قشنگ شرایط را تحلیل کرده بود. شرایط خیلی بد بود اما خب الان نمی توانم بگویم شرایط مثل ۴ یا ۵ ماه پیش است. کمی بهتر شده و من کمی امیدوار شده ام.
گفتید وقتی به بندعمومی منتقل و خبرها را متوجه شدید، خلاف انتظار شما بود و به مرخصی هم که آمدید همین طور. انتظار شما چه بود؟ انتظار داشتید با چه چیزی در جامعه مواجه شوید ؟
در واقع ما در یک فضایی بازداشت شدیم که جامعه بسیار فعال بود. بخش زیادی از جامعه به میدان آمده بودند، بخش متوسط و روشنفکرها، نخبه ها، جنبش دانشجویی، زنان، اقوام و همه کسانی که سالها در جامعه فعالیت می کردند و بسیار فعال بودند. اما درست است که در زندان به مرور دیدیم آن حرکت ها دیگر نیست ـ به ویژه بعد از ۲۵ بهمن سال ۸۹ که آخرین حرکتی بود که آقای موسوی و آقای کروبی بودند ـ اما در زندان شما ناخواسته شما تحت تاثیر قرار می گیرید و می گویید درست است که جنبش فعال نیست اما خیلی خبرها هست و همه فعال هستند، درست است که بخش زیادی بازداشت شده اند و.. اما وقتی من آمدم بیرون و با واقعیت عینی روبرو شدم دیدم اصلا از این ها خبری نیست.برخلاف تحلیل هایی که ما در زندان داشتیم و مسعود باستانی هم در مصاحبه با شما اشاره کرده، ما در زندان با دوستان مختلف جلسات زیادی داشتیم و تحلیل که می کردیم انتظارات دیگری داشتیم. فکر می کردیم جامعه هم مثل ما فکر می کند. وقتی من آمدم دیدم هیچ کدام از اینها نیست و جامعه سیاسی ما به لحاظ فعالیت رسیده به زیر صفر. هیچ چیزی نمی دیدید یعنی هیچ گروهی، هیچ فردی حرف نمی زد، هیچ گروهی جلسه ای تشکیل نمی داد، هیچ مطبوعه ای. خود شما دوره اصلاحات در مطبوعات فعال بودید و دیده اید، ما نمی گوییم مثل آن زمان اما حداقل هم نبود. متاسفانه یکسال پیش که من بیرون آمدم نه تنها هیچ فعالیتی نبود بلکه همه فعالیت ها را جریان امنیتی حاکم به صفر رسانده بود. و خب واقعا توی ذوق من خورد.
فکر می کنید چه دلایلی باعث چنین فضایی شده بود؟
این تحلیل مفصلی دارد. در مجموع چند نکته را می توانم بگویم. یکی اینکه حرکت مردم یعنی بخشی از جامعه که به میدان آمدند، توده ای نشد. من در آخرین مصاحبه ای که قبل از بازداشت در روز عاشورا با صدای امریکا داشتم گفتم اگر جنبش بتواند توده ای شود و طبقات پایین که مطالبات شان اقتصادی است به جنبش وصل شوند امید پیروزی است. اما متاسفانه جنبش نتوانست توده ای شود؛ یعنی مطالبات همه طبقات اجتماعی را در بر بگیرد و به یک جنبش ملی تبدیل شود. دوم اینکه همان بخش از جامعه یعنی طبقه متوسط و نخبه ها و گروههای دانشجویی و بقیه که فعال بودند در برخی حرکت ها مثل روز عاشورا تند شدند. یعنی هیچ کسی تایید نمی کرد که جنبش در خیابان که به حرکت در می آید برخورد مقابله به مثل با نیروهای انتظامی بکند. حالا نیروی سرکوبگر خیلی شدید رفتار می کرد اما قرار نبود شیشه ای شکسته شود و برخورد متقابلی شود. یک مقدار رادیکال شدن ضربه زد. عامل سوم سرکوب بسیار بسیار شدید بود. متاسفانه کار به جایی رسید که افرادی را زیر ماشین کشتند و.. مساله چهارم این بود که رهبری جنبش برنامه جامعی نداشت. یعنی ما اگر برای جنبش سبز بگوییم رهبری با آقای موسوی، آقای کروبی و آقای خاتمی اما غیر از آنها به هر حال اصلاح طلب ها بودند که به نحوه بارزی رهبری جنبش را برعهده داشتند. روحانیون مبارز، حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و بخشی از روحانیون خط امام بودند که در رهبری نقش داشتند اما برنامه مدونی نداشتند غیر از آقای موسوی که ۱۷ – ۱۸ بیانیه داد. به نظر من این بخش از رهبری، به ویژه قسمتی که مربوط به تشکل ها و روحانیون مبارز و اصلاح طلبانی که بیرون از زندان بودند، برنامه ای نداشتند. نه آنها که زندان بودند، ما دیگر نمی توانستیم از حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب انتظاری داشته باشیم به دلیل همین زندان اما از روحانیون مبارز خیلی انتظار وجود داشت. از روحانیتی که در قم بودند و با آقای موسوی و آقای کروبی هماهنگ بودند خیلی انتظار وجود داشت. متاسفانه این بخش از رهبری که می توانست نقش داشته باشد کلا کنار کشید. به نظر من اینها خیلی نقش داشتند در ناکامی ها. مجموعه این عوامل و بازداشت کادرهای موثر در جنبش تاثیر خود را گذاشت. من یادم است به ویژه در روز بعد از عاشورا ۶۰ – ۷۰ نفر را دستگیر کردند که بعضی از انها مثل آقای ابراهیم یزدی یا آقای شمس الواعظین فعال هم نبودند خیلی. اما حاکمیت به این نتیجه رسید و تمام نیروهایی را که می توانستند دوباره جنبش را فعال کنند بازداشت کردند. در عاشورا و ۱۶ آذر مثلا من یادم است ما با-۶ حزب صحبت کردیم مثل جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب ملت و جبهه دموکراتیک ایران و گروهایی که اصلاح طلب نبودند و اپوزیسیون بودند اما آمدند از جنبش سبز حمایت کردند، در ۱۶ آذر دعوت کردند، در روز عاشورا حمایت کردند و.. اما همه را گرفتند. من فکر می کنم سرکوب شدید، ضعف رهبری، تند شدن حرکت، توده ای نشدن حرکت، همه دست به دست هم داد و متاسفانه زمانی که آقای موسوی و آقای کروبی را به حصر بردند زمانی بود که حاکمیت دیگر مطمئن شده بود این جنبش کادرهای خودش را از دست داده و اگر موسوی و کروبی هم هم زندان بیفتند دیگر حرکت مهمی اتفاق نخواهد افتاد. در واقع می توانیم بگوییم با این اتفاق جنبش سبزی که در سال ۸۸ آنچنان فعال بود از حرکت جدی خودش دست برداشت و دیگر آن چیزی که در سال ۸۸ داشتیم نداریم.
عده ای معتقدند نتیجه انتخابات ۹۲، محصول ایستادگی جنبش سبز است. تحلیل شما چیست؟
به طور کامل با این تحلیل موافق نیستم. البته این را هم اشاره کنم که اصلا اینکه پدیده ای به اسم حسن روحانی که با او در انتخابات اخیر روبرو شدیم، بخصوص در نتیجه انتخابات که با اختلاف ۲۶۰ هزار رای رفت بالای ۵۰ درصد، در شرایط گذشته امکان نداشت نیروهای برگزار کننده به این شرایط تن بدهند و حتی خودشان اشاره کردند که به واسطه تدبیر رهبری بود که آقای روحانی در همان دور اول رای آوردند. اشاره شان به این بود که خب ۲۶۰ هزار رای را خواندند. این نشان میدهد که شرایط به حاکمیت تحمیل شد و حاکمیت در شرایط عادی و پیش از جنبش سبز بعید بود با این آرایش رای و کاندیداها به این شکل موافق باشد. همه ما انتظار داشتیم دوباره نیروهای نظامی بسیج و.. به صورت تشکیلاتی کار کنند و آقای جلیلی رای بیاورد. اما فکر میکنم عقب نشینی حاکمیت و تن دادن به وضع موجود، بخش زیادی به خاطر مساله تحریم ها بود. حاکمیت می خواست کسی را بیاورد که بتواند یک مقدار با دنیا صحبت و تحریم ها را کمتر کند. این تدبیر حاکمیت بود به اصطلاح. یعنی همان که می گویند تدبیر رهبری. یک بخشی از آن هم مرهون همین مسائل جنبش سبز بود به خاطر سرکوبی که صورت گرفت و خودشان هم گفتند که جنبش سبز باعث شد آبروی نظام در دنیا برود.اینها می خواستند به نوعی این را اعاده بکنند. اما همه توان جنبش سبز و مطالبات و حتی تحریمی هایی مثل ما که در جنبش سبز وارد شدیم و به عنوان بخش سکولار جنبش سبز شناخته شدیم، عامل اصلی نبود. اما بخشی از توان جنبش سبز بعلاوه مجموعه شرایطی مثل تحریم ها و آبرورفتن از نظام، نتیجه اش این بود. آقای رفسنجانی آمد و رد صلاحیت شد. مردمی که به آقای روحانی رای دادند بخش زیادی به همین دلیل بود. چون رفسنجانی به نحوی حمایت کرد از آقای روحانی. آقای خاتمی حمایت کرد. بنابراین من جمع بندی بکنم روی کار آمدن روحانی نه مساوی با همه توان جنبش سبز بود و نه اینکه جنبش سبز بی تاثیر بود. تاثیر داشت و بخشی از نیروهای جنبش سبز آمدند و این شرایط جدید به وجود آمد.
شما قبل از ۸۸ هم بارها زندانی شده بودید. این بار چه تفاوتی با زندان های قبل از ۸۸ داشت و تجربه شما چه بود؟
بله من ۷ سال محکومیت دوره قبل را تمام کرده و ۴ خرداد ۸۷ آزاد شده بودم. حدود یک سال و نیم هم، در ۶ دی ۸۸ یعنی عاشورا، بازداشت شدم. این دوره جدید نکات خیلی زیادی است. اول اینکه تعداد بازداشتی ها بسیار زیاد بود. وقتی من را به۲۴۰ و ۲۰۹ بردند اینقدر از این دختر و پسرها گرفته بودند و همه جوان بودند و راهروها پر بود که من هم بسیار متاسف می شدم که این جوانان را اینجوری به حالت تحقیر در انفرادی ها این طرف و آن طرف می کشاندند. خوشحال هم می شدم که به هر حال این نشانگر فعالیت جوان ها بود. جالب تر اینکه تعداد دخترها بسیار زیاد بود.می توانم بگویم برای اولین بار بعد از انقلاب چنین بود. چون این جنبش، جنبش مسالمت آمیز بود درست است که در دهه ۶۰ چندین هزار دختر و پسر بازداشت و زندانی و شکنجه و اعدام شدند اما آنها وابسته به مجاهدین و چریک ها بودند که الگوی آنها مبارزه مسلحانه بود اما مبارزه اخیر، مبارزه مسالمت آمیز بود. حتی در ۱۸ تیر که من زندان بودم و بعد بچه ها را آوردند و خیلی ها را گرفته بودند ـ از دختر و پسر ـ قابل مقایسه با بعد از ۸۸ نبود. بعد از ۸۸ اینقدر تعداد دخترها زیاد بود که مجبور شدند ۵ بند ۲۰۹ را که قبلا دو بند آن مال خانم ها بود به دختران بدهند. ۲۴۰ هم پر بود از دخترها و این یکی از ویژگی های بعد از ۸۸ بود. وقتی ما را به ۳۵۰ بردند ـ بعد از حدود ۴ ماه ما را بردند بند عمومی و یک ماه بیشتر نگذاشتند آنجا بمانیم و ما را به رجایی شهر منتقل کردند ـ من آنجا بیش از ۲۰۰ – ۳۰۰ نفر از افراد مختلف را آنجا دیدم. از اصلاح طلب ها، چپ ها، مجاهدین، کارگرها، معلم ها و کمونیست ها و هر طبقه و گروه و دسته ای که نام ببرید آنجا یعنی در بند ۳۵۰ اوین بودند. متاسفانه بعد از ۸۸ شرایط زندان خیلی بدتر شد، تلفن ها را قطع کردند، ملاقات های حضوری را قطع کردند و شرایط را به قبل از ۷۸ برگرداندند. من ۷۸ زندان بودم و حتی قبل از آن یعنی ۷۵ هم مرتضوی افتخارش این بود که مرا زندانی کرد به عنوان اولین روزنامه نگار. آن موقع به این وضع نبود. تلفن و ملاقات حضوری داشتیم. متاسفانه این دوره شرایط بدی حاکم کردند در زندان ها و تلفن ها و ملاقات های حضوری را قطع کردند و تلفن ها هنوز هم وصل نشده.کلا شرایط سختی بود. ما هم که رجایی شهربودیم و شرایط بدتری داشت. اما در همان رجایی شهر ۸- ۹ نفر ما زندانیان جنبش سبز بودیم، حدود ۲۰ نفر بچه های بهایی بودند و از کردها و از گروههای مختلف بودند، از مجاهدین و گروه های دیگر بودند که همه در بند ۱۲ رجایی شهرکه به عنوان زندان سیاسی تثبیت شد. آن دو سه سال تجربه ای که ما داشتیم تجربه بسیار زیبایی بود برای اینکه با وجود این تنوع و تکثر که در گروهها و دیدگاههای متفاوت وجود داشت یک زیست بسیار مسالمت آمیز، دوستانه و همدلانه ای بین ما به وجود آمد و بچه ها به راحتی توانستند شورای بند را از گروههای مختلف تشکیل دهند و در انتخاب شورای بند، و در جلساتی که داشتند واقعا نشان دادند که ظرفیت تحمل دیگری در بین نیروهای زندانی از هر دسته ای در بیرون بسیار بیشتر است. و این تجربه خیلی خوبی بود که گروههای مختلف حقوق بشری، سیاسی، عقیدتی، مذهبی و همه نیروهایی که جامعه را تشکیل می دهند با هم تعامل بسیار مثبت داشتند.من هیچ وقت نمی دیدم مثلا یک اصلاح طلب مذهبی با یک نیروی بهایی مشکلی داشته باشد. بین بقیه طیف ها هم همین طور بود. من وقتی بیرون آمدم امکان دید و بازدید نداشتم به دلیل شرطی که برای مرخصی گذاشته بودند و نمی توانستم دوستانم را ببینم اما جسته و گریخته متوجه شدم که این روحیه مثبت و این حس همگرایی در همه وجود دارد. فکر می کنم به دلیل ضرورت های تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است که با آن روبرو هستیم و جامعه به این نتیجه رسیده که باید یک همگرایی، همدلی و همفکری را با پذیرش تکثر و پذیرش اختلافات در پیش بگیرد برای عبور از بحران ها. و این تجربه بسیار خوبی بود که من و سایر دوستان مان از این دوره از زندان کسب کردیم.
اکنون فکر می کنید فضای سیاسی و جامعه به چه سمتی می رود؟ با توجه به شرایط فعلی، وضعیت زندانیان سیاسی و کسانی که در حصر هستند به چه صورتی رقم خواهد خورد؟
درباره زندانیان سیاسی و دوستانی که در حصر هستند انتظار ما این بود که آقای روحانی جدیت بیشتری می کرد بخصوص اینکه انتظارات بالایی ایجاد شد. حالا نمی دانم این رفتار حاکمیت، که می توانم اسم اش را لجاجت بگذارم به چه دلیل است؛یک عده ای از زندانیان را در حصر نگاه داشته اند. حاکمیت با لجاجتی که می کند چه نتیجه ای می خواهد بگیرد، من که متوجه نمی شوم. چون یک عده از کسانی که زندانی هستند ما هستیم که بیرون هستیم و اگر قرار بود مثلا اتفاقی بیفتد باید می افتاد چون ما آدم هایی هستیم که در سالیان گذشته همیشه فعال بوده ایم. الان هم همین مقدار که حرف می زنیم و یا می نویسیم اتفاق خاصی نمی افتد بقیه هم که بیرون باشند همین طور است. من شخصا بسیار ناراحت ام از حصر آقای موسوی، آقای کروبی و خانم رهنورد که باید آزاد می شدند و همچنین کسانی که در زندان هستند. بسیاری از کسانی که الان زندان هستند الان بچه های اصلاح طلب هستند. شاید گفتن این حرف در مصاحبه زیاد جالب نباشد اما آدم فکر می کند آنها را گروگان گرفته اند. مثلا آقای موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی را وادار کنند که توبه کنند، اما آنها توبه نخواهند کرد چون کار خلافی نکرده اند که از آن توبه کنند. نگاه داشتن آنها در زندان برای ما خیلی تلخ است. از گروههای دیگر، از بهایی ها، کارگران، معلمان و از گروههای دیگر و.. این یکی از مسائلی است که من متوجه نمی شوم چرا حاکمیت لجاجت می کند و آنها را آزاد نمی کند. در رابطه با مسائل اقتصادی جامعه ما الان در بدترین وضعیت ممکن است. این گرانی، تورم و بیکاری به قدری مردم را آشفته کرده که ما فقط نگران هستیم مبادا اتفاقی بیفتد که کنترل جامعه از دست خارج شود. در رابطه با مسائل کلان جامعه من خیلی خوش بین نیستم. وضع موجود نسبت به دوره احمدی نژاد ـ که آدمی بود که هیچ چارچوب درستی نداشت و اصلا آدمی نبود که در حد و اندازه ریاست جمهوری حتی خود جمهوری اسلامی باشد حالا نه اصلا جمهوری آزاد دموکراتیک ـ بهتر شده اما من آینده روشنی رانمی بینم. شما ببینید در همان توافقی که در ژنو صورت گرفته ـ البته من آن را توافق نامه ندانستم و تسلیم نامه دانستم برای اینکه خود اینها آن زمانی که آقای خاتمی رئیس جمهور و آقای روحانی مسئول مذاکرات بود به توافقی رسیدند و با دستور رهبری و بعد هم با آمدن احمدی نژاد آن توافق به هم خورد ـ تا الان این همه هزینه کردند حالا در ژنو توافق شد که همه را تعلیق کنید! فقط چیزی که نگفتند این بود که کل غنی سازی را تعلیق کنیم. بنابراین از دیدگاه من به عنوان یک نیروی مخالف آقای روحانی آمد که به این وسیله بتواند جلوی تحریم بیشتر و جلوی گرانی بیشتر را بگیرد. اما در همین کاری هم که انجام دادند نتیجه مذاکرات هنوز مبهم است. اگر ما بخواهیم در چارچوب تصمیمات حاکمیت موجود تحلیل کنیم من هیچ امیدی به آینده نمی بینم که وضع بهتر شود مثلا ۶ ماه دیگر وضع اقتصاد بهتر شود، وضع سیاسی بهتر شود و.. اصلا روز به روز دارد بدتر می شود متاسفانه. اما در کنار این نیروی حاکم رسمی، نیروهایی که معتقدند برای دموکراسی و آزادی مبارز می کنند و در سایه منافع ملی حرکت می کنند به یک نوع همگرایی می رسند. من به این بخش از جامعه امیدوارم. یعنی بیشتر امید دارم که نیروهای اپوزیسیون اختلافات را کنار بگذارند و نیرویی ملی به وجود آورند تا بخشی از حاکمیت هم که می خواهد برای منافع ملی کار بکند بتواند از این نیروها کمک بگیرد و راهی باز شود. برخلاف نیروهای افراطی حاکمیت که فقط به منافع خودشان فکر میکنند و وضع جامعه را به آن شرایط بحرانی رساندند.