۱ـ در کشورهایی که سیستم حکومتی آنها به دیکتاتوری تمایل دارند و یا آنکه اساسا سیستم سیاسی آنها را میتوان در دسته توتالیترها تقسیمبندی کرد٬ انتخابات به عنوان فرصتی برای خودنمایی نیروهای اصلاحطلب و تحولخواه٬ فرصتی یگانه است.
چنین رژیمهایی از آنجا که نیاز به نمایش مشروعیت دارند٬ در زمان انتخابات٬ فضا را برای مخالفان خود کمی باز میکنند و امکان طرح مطالبات را به آنها میدهند. از سوی دیگر٬ چنین سیستم حکومتی٬ از هر انتخابات به عنوان رفراندومی نام میبرد که حضور هر چه بیشتر مردم٬ نشاندهنده رای اعتماد آنها به سیستم حکومتی موجود است. یعنی فارغ از فردی که به وی رای داده میشود٬همه این آرا به حساب حاکمیت واریز خواهد شد.
در بسیاری از موارد٬ نیروهایی که به عنوان کاندیدا وارد صحنه میشوند نیز همگی از افرادی هستند که خود بخشی از همین سیستم محسوب میشوند؛ گرچه شاید زاویه دید و نگاه متفاوتی نسبت به دیگران داشته باشند.
در سیستمی اینگونه٬ تحولخواهان تلاش میکنند تا با سنگر گرفتن پشت چنین نیروهایی٬ امکانی برای تنفس سیاسی فراهم کنند و از سوی دیگر گامهایی٬ هر چند کوچک و بطئی٬ برای بهبود اوضاع بردارند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که بسیاری از آنان به مشروعیت رژیم حاکم نیز اعتقادی ندارند٬ اما توافقی نانوشته میان آنان و حاکمیت بر سر حتی میزان سرکوب نیز وجود دارد٬ گویا سهمیهای برای سرکوب “غیرخودی”ها نیز وجود دارد.
۲ـ آنچه در سالهای گذشته در ایران رخ داده است٬ شباهت تام و تمامی به چنین سناریویی داشته. کم نبودهاند افرادی که نه به مشروعیت سیستم جمهوری اسلامی معتقد بودند و نه نیروهای خواهان تحول را به عنوان نیروهایی که خواستار تغییرات اساسی در سیستم هستند٬ میشناختند. نکته اما این بود که با وجود نقض مکرر و متعدد حقوقبشر توسط جمهوریاسلامی و با وجود سرکوبهای گسترده نیروهای سیاسی و مطبوعات٬ همواره روزنههایی هر چند کوچک و امیدهایی برای تغییرات وجود داشته است.
اتفاقی که بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ رخ داد را به نوعی میتوان اعتراضی به همین قضیه دانست. مردم معترض٬ اتفاق رخ داده را بسته شدن روزنههای هر چند کوچکی دانستند که میشد از نیروهای طالبتغییر انتظار داشت. درواقع با آنچه که در ۲۲ خرداد رخ داد٬ پروسه اخراج اصلاحطلبان از حاکمیت به مرحله نهایی خود رسید و حاکمیت گام دیگری در یکدست شدن خود برداشت. این همان اتفاقی بود که در دهه ۶۰ برای بسیاری ازاحزاب سیاسی ـ اعم از چپ٬ چپ مذهبی٬ راست مذهبی و… ـ افتاده بود.
از سوی دیگر٬ در عصر رسانه و اینترنت٬ خشونت به کار گرفته شده از سوی حاکمیت٬ باقی مانده مشروعیت آن را نیز از افکار جهانیان و بسیاری نیروهای سیاسی زدود. بازداشت٬ شکنجه٬ اعدام٬ تجاوز در زندانها و… حتی علیه نیروهایی که تا روز انتخابات٬ “خودی” محسوب میشدند٬ نشان از عزم حاکمیت برای سد تمامی راههای تغییر٬ ولو جزیی٬ داشت.
۳ـ اگر بزنگاههای مختلف در تاریخ جمهوری اسلامی را بتوان سرآغاز فصلی نو دانست٬ آنچه بعد از ۲۲ خرداد رخ داده٬ تحولی است که بلاشک قشر عظیمی از نیروهای سابقا خودی را در بر میگیرد کهدر دهه اول انقلاب٬ تلاش بسیاری برای حفظ و تثبیت جمهوریاسلامی داشتهاند. تغییر در نوع نگاه این افراد به حاکمیت٬ و لرزش پایههای مشروعیت از دید آنان٬ در کنار ناامیدی/خشم/استیصال مردم از آنچه که رخ داده٬ زمانی بسیار مناسب است برای تغییر در استراتژی و تاکتیک مبارزات سیاسی.
در سیستمی چون جمهوریاسلامی٬ بلاشک فرصت انتخابات٬ زمانی مغتنم است برای امتیاز گرفتن از حکومت و یا حداقل طرح مطالبات از سیستم. اگر پیش از این دو طیف اصلاحطلبان و تحولخواهان در داخل بر دوگانه شرکت/عدم شرکت تاکید داشتند و این عدم شرکت از سوی نیروهای خارج از کشور نیز تبلیغ میشد٬ اکنون زمان آن است که طرحی نو درانداخت و با تاکتیکی جدید وارد میدان مبارزه شد.
در شرایط امروز ایران٬ دوگانه شرکت/عدم شرکت اساسا موضوعیت خود را از دست داده است. با فرض حفظ شرایط فعلی تا زمان انتخابات٬ کمتر نیروی سیاسی خواهان تغییر است که حاضر به ورود به این بازی باخت ـ باخت شود. دو سال تاکید مداوم بر بحث تقلب در انتخابات٬ به وقوع پیوستن تخلفهای گسترده در سطح هیاتهای اجرایی و نظارت بر انتخابات و… همگی با شرکت در انتخاباتی که همان سیستم برگزار میکند٬ رنگ خواهد باخت. این مساله از سویی نشانه باطل بودن تمامی ادعاهای گذشته و از سوی دیگر نشانه پذیرفتن مشروعیت سیستم فعلی خواهد بود.
۴ـ اگر بپذیریم که مقوله انتخابات٬ مقولهای تحمیلی بر جمهوریاسلامی است و کم نیستند افرادی در داخل سیستم که به برچیده شدن آن معتقدند٬ از این فرصت نباید چشمپوشی کرد. اما باید توجه کرد که حاکمیت پیش از این تمامی تلاش خود را کرده است که انتخابات را تبدیل به یک بازی دو سر بُرد برای خود کند.
این بدان معناست که هم در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ که بحث عدم شرکت ـ و نه تحریم ـ در انتخابات از سوی تحولخواهان مطرح شد و با استقبال نسبتا خوبی نیز همراه شد و هم در انتخابات سال ۸۸ که تقریبا تمامی نیروهای فعال در عرصه سیاسی کشور٬ وارد انتخابات شدند٬ برنده اول بازی حاکمیت بوده است.
اکنون برای به هم زدن این بازی٬ باید زمین بازی را عوض کرد. این بدان معناست که پیشفرض برگزاری انتخابات به هر شکل و بدون مشکل و سپس بحث و تصمیمگیری درباره شرکت/ عدم شرکت در آن را باید به کناری نهاد و نگاه سیاسی را به یک فاز عقبتر برد.
مشکل بحثهای فعلی آن است که با گذاشتن پیششرطهایی برای حاکمیت٬ در واقع به قواعد بازی در همین سیستم تن در میهیم. با فرض پذیرفتن پیششرطها از سوی حاکمیت ـ فرض محال٬ محال نیست ـ باز هم برگزاری انتخابات و نحوه چیدمان مجریان و ناظران آن٬ بر عهده رهبر جمهوریاسلامی و دولت فعلی خواهد بود. یعنی همان افرادی که دو سال پیش٬ دست به تقلبی گسترده در انتخابات زده و نشان دادهاند که به هیچ شکل نمیتوان به آنها اعتماد کرد. فراموش نکنیم که جمهوریاسلامی همواره بر این افتخار تاکید داشت که هر سال یک انتخابات برگزار کرده است٬ اما پس از اعتراضات رخ داده٬ انتخابات شوراها را به زمانی دیگر موکول کرد و میان انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات مجلس نهم٬ عملا فاصلهای قریب به دو سال وجود دارد.
برای این منظور لازم است که استراتژیای طراحی شود که نفس برگزاری انتخابات را برای حاکمیت مشکلساز کند. برگزاری هر انتخاباتی توسط حاکمیت٬ بدون هیچگونه مشکلی٬ در واقع نشاندهنده آن خواهد بود که درصدی از مردم٬ هیچ اعتقادی به بحث تقلب/ تخلف/کودتا در انتخابات ندارند و دیگران نیز خواسته یا ناخواسته٬ این شرایط را پذیرفتهاند.
از طرفی با توجه به عدم وجود رسانههای اصلاحطلب در داخل و مشکلات عدیده بر سر برقراری ارتباط با اقشار مختلف مردم٬ و همچنین ساختار انتخابات مجلس در کشور٬ امکان در پیش گرفتن تاکتیکی چون تحریم فعال انتخابات که منجر به مشروعیتزدایی قابل توجه از حاکمیت شود٬ دشوار به نظر میرسد.
۵ـ در چنین شرایطی نیاز اصلی آن است که با فعال کردن شبکههای اجتماعی در داخل٬ و در پیش گرفتن تاکتیکی مناسب٬ در پی احیا کردن بدنه جنبش سبز بود. حضور گسترده نیروهای اجتماعی در صحنه٬ و در دست گرفتن ابتکار عمل٬ تنها راهی است که در شرایط فعلی میتواند حاکمیت را با مشکل مواجه کند.
اگر تلاش شود که اتفاقی مشابه هشت ماه نخست جنبش سبز رخ دهد و بدنه جنبش٬ حضور و بروز فعالی در عرصه جامعه داشته باشند٬ میتوان ابتکار عمل را از حاکمیت گرفت. وجود این نیروها و تاکید آنان بر عدم مشروعیت این انتخابات٬ راهی است که میتوان از آن به عنوان راهکاری برای در دست گرفتن ابتکار عمل یاد کرد.
این راهکار البته پیش از این نیز حداقل یک بار مطرح و یک بار نیز اجرایی شده است. در زمان برگزاری انتخابات مجلس هفتم٬ سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی بحث تعویق انتخابات را مطرح کردند و سال گذشته نیز این مساله برای انتخابات شوراها اتفاق افتاد.
حضور این نیروهای اجتماعی در صحنه میتواند حتی شرایط را برای چانهزنی رهبران و معتمدان جنبش سبز با سران حاکمیت مهیا کند. اجبار حاکمیت به حضور بر سر میز مذاکره با مخالفان٬ سراشیبی سقوطی است که افتادن در ورطه آن میتواند باعث پیروزی جنبش سبز شود.
انتخابات پیشرو تنها در صورتی میتواند به عنوان کاتالیزوری برای رسیدن به دموکراسی و در خدمت جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان باشد که زمین بازی از طرف معترضان تعیین شود و آنان قادر باشند اراده خود را بر حاکمیت تحمیل کنند.
برگزاری انتخابات بدون هیچ دردسری٬ در شرایط فعلی برای حاکمیت یک پیروزی بسیار بزرگ است؛ بردی که راه اقتدارگرایان را برای در پیش گرفتن مسیر سرکوبهای بیشتر در آینده٬ هموارتر خواهد کرد.
پینوشت:
۱ـ تیتر یادداشت برگرفته از نام یک مطلب قدیمی از سعید حجاریان است٬ با عنوان اصلاحات مُرد٬ زندهباد اصلاحات! تقریری متفاوت از این مقاله را میتوانید در این لینک ببینید
۲ـ برای بحثی بیشتر پیرامون در پیش گرفتن تاکتیکی متفاوت در انتخابات٬ نگاه کنید به بیانیه ۴ عضو سازمان ادوار تحکیم (عبدالله مومنی٬ حسن اسدیزیدآبادی٬ علی جمالی و علی ملیحی) در این لینک
۳ـ درباره نگاه اسطورهای برخی نیروهای سیاسی به صندوق رای نگاه کنید به یادداشت سعید حجاریان با عنوان بتوارگی صندوق رای در این لینک