افتاده از دو سوی بام

ساسان آقایی
ساسان آقایی

‏”تناسب” به یکی از مفاهیم شیرین ریاضی گویند که کاربردهایی بنیادین در دانش‌های دیگری هم دارد؛ در ‏فیزیک، شیمی یا علم پزشکی. شاید این کاربردها به شکلی فیزیک با یک‌دیگر تفاوت کنند اما همگی بر فرض ‏اساسی تناسب استوار هستند که به زبانی ساده، “برقراری ارتباطی منطقی” میان همه‌ی اجزای یک پروژه است. ‏این پروژه می‌تواند معادله‌ای ریاضی باشد یا مداری فیزیکی، فرمولی شیمی و یا روشی پزشکی. دامنه‌ی تناسب ‏البته به دانش‌های تجربی و انسانی نیز کشیده شده و برای نمونه “تناسب میان جرم و مجازات” یکی از مهم‌ترین ‏چالش‌ها در دانش حقوق است که بخش بزرگی از هر کتاب حقوق و جزایی را از آن خود می کند. در دانش سیاسی ‏نیز “تناسب رفتار” یکی از مولفه‌های برجسته‌ی سنجش است که در موارد بسیاری از رفتار سیاست‌مداران تا ‏کنش‌های دیپلماتیک و بسته رفتارهای داخلی یک سیستم دامنه پیدا می‌کند‎.‎

این اساس کلی تناسب در بازی‌های سیاسی شاید گه‌گاه نادیده گرفته شود اما اگر در جایی تناسب برقرار نباشد که ‏آخرین پناه‌گاه مردم و خانه‌ی عدالت است، آن‌گاه باید به شدت نگران شد و واکنش نشان داد. “دستگاه قضایی” در ‏هر سیستم و کشوری باید مستقل‌ترین، باوجدان‌ترین، قانون‌مندترین و قدرترین نهاد باشد(به این ترین‌ها توجه کنید) ‏تا هنگامی که کسی از ستم فردی و همگانی، حقیقی و حقوقی شکایت به دادگاه برد، خیالی آسوده از برقراری ‏عدالت و استیفای حق خویش داشته باشد. در نهادی با چنین اهمیت و مسوولیت، با هیچ بهانه و توجیهی نمی‌توان ‏بنیان‌های کلی و پذیرفته شده‌ی انسانی را ندیده گرفت و از روی سلیقه، اراده و یا فشار دیگران رای داد به ویژه که ‏در دانش قضایی نیز به شدت بر تناسب رفتار و تناسب جرم و مجازات تاکید شده و نه تنها در ایران که در تمام ‏دنیا این قیاس یکی از ملاک‌های بارز حقوق‌بشری و شهروندی است‏‎.‎

در دستگاه قضایی ایران اما متاسفانه موارد بسیاری وجود دارد که تناسبی میان جرم و مجازات برقرار نیست. ‏منتقدان، روزنامه‌نگاران، وبلاگرها و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی به اتهام‌هایی تاریک و روشن و دوپهلو با ‏زندان‌های بلند مدت و محرومیت‌های اجتماعی چندساله روبه‌رو می‌شوند و اما هنگامی این “بی‌تناسبی” نمود پیدا ‏می‌کند که دستگاه قضایی از آن سوی بوم نیز می‌افتد. در سال‌های اخیر این تنها منتقدان نبودند که به نبود تناسب ‏میان جرم و مجازات اشاره کرده اند. اعضای مجلس بارها اشاره داشتند که کیفر مفسدان اقتصادی هیچ تناسبی ‏ندارد با اخلال و زیانی که به اقتصاد کشور وارد می‌کنند. سران نیروی انتظامی و چهره‌های بانفوذی چون ‏مدیرمسوول آن روزنامه‌ی پیش‌ترها عصر نیز در هیاهوی طرح موسوم به “امنیت اجتماعی” برخورد دستگاه ‏قضایی را نکوهیدند. به گفته‌ی ایشان، قاچاق‌چیان، چماق‌داران و گردانندگان باندها مافیایی گاه پس از چند روز ‏بازداشت، آزاد می‌شوند‎!‎

بازخوانی نمونه‌ای از این دست پرونده‌ها شاید تلنگری باشد تا دستگاه قضایی تدبیری نو دراندازد. “اسماعیل ‏افتخاری” مشهور به “اسمال تیغ زن، رییس گروه ضربت کمیته‌ی منطقه 12 و دارای سمت‌هایی در نهادهای ‏دیگری چون بنیاد مستضعفان، شرکت دخانیات، دادگاه انقلاب، سپاه پاسداران، شهرداری و…”(1) بود! وی “پیش ‏از انقلاب درمیان اراذل و اوباش مشهور منطقه‌ی جمشید(شهرنو) جای داشت که باج‌گیری از فواحش روزگار ‏می‌گذارند”(2) و به دلیل همین شهرت منفی از “سازمان صنایع‌ پشتیبانی‌ و هلی‌کوپترسازی‌ کشور اخراج شد”(3) ‏افتخاری اما در پس مبارزه‌ی انقلابی مردم ایران رنگ عوض می‌کند و با سواستفاده از فضای پرآشوب آن‌روزها ‏و ربودن پرونده‌ها می‌تواند که در چند نهاد و دستگاه نفوذ کند. پس از بیست سال! سرانجام این تبه‌کار بزرگ و ‏شیاد که رسانه‌ها به او لقب “مرد هزار چهره” را دادند، به دام قانون افتاد. شرح دادگاه‌های پر از سوز و گداز ‏اسماعیل افتخاری در این مقال نگنجد اما اتهام‌های وی به راستی سنگین، مختلف و قابل توجه بود. “چهار فقره ‏قتل”، “آزار و اذیت و باج‌گیری”، “تجاوز جنسی”، “قاچاق اشیای عتیقه”، “قاچاق مواد مخدر”، “جاسوسی برای ‏بیگانگان” و “جعل سند و عنوان” مواردی بودند که در دو سری دادگاه وی به مطرح شد؛ بسیاری به اثبات رسید ‏و برخی نیز از سوی دادگاه پذیرفته نشد. در یکی از این پرونده‌ها وی با “نام مستعار تیمسار احمدی دختر 16 ‏ساله‌ای را از میدان هفت تیر ربود و پس از تجاوز، خانواده‌ی دختر را تحت فشار قرار می‌دهد تا از شکایت ‏بپرهیزند”.(4) یلدا در شکایت خود به دادگاه آورد: “در سال‌های‌ اوایل‌ انقلاب‌ یک‌ روز ظهر داشتم‌ در میدان‌ ‏هفت‌تیر می‌رفتم‌ که‌ ناگهان‌ این‌ مرد، اسماعیل‌ افتخاری‌ از ماشین‌ کمیته‌ پیاده‌ شد و با عنوان‌ این که‌ من‌ با ضدانقلاب‌ ‏در ارتباط‌ هستم‌ به‌ زور من‌ را سوار ماشین‌ کرد و به‌ خانه‌ای‌ برد. در آن جا او و هم‌دستانش‌ به‌ من‌ تعرض‌ و ‏زندانی‌ام‌ کردند. پس از چند روز هم‌ مرا از خانه‌ بیرون‌ آوردند و در خیابان‌ رهایم‌ کردند. این‌ مرد تهدیدم‌ کرده‌ بود ‏که‌ اگر حرفی‌ به‌ دیگران‌ بزنم‌، می‌آیند و مرا می‌کشند. من‌ از او به شدت‌ می‌ترسم‌ و حاضر نیستم‌ دوباره‌ در ‏برابرش‌ قرار گیرم”.(5) در پرونده‌ی مشابه دیگری نیز اسماعیل افتخاری “دختر 25 ساله‌ای را به زور با خود ‏برد و پس از تجاوز، دختر جوان‌ را به‌ عنوان‌ همسرش‌ معرفی‌ کرد و دختر از ترس‌ و وحشت‌ ناچار تن‌ به‌ ‏خواسته‌های‌ او می‌داد”.(6) این تبه‌کار هم‌چنین در “5 پرونده‌ی قتل نقش داشت”(7) که در یکی از آن‌ها “با آتش ‏زدن خانه‌ای در نواب، سبب سقط جنین یک زن باردار شد”(8) و در دیگری “پیرزنی را با ماشین زیر می‌گیرد و ‏می‌کشد”(9) در یک مورد شایان توجه هم “وی به قتل‌ صاحب‌ یک‌ چلوکبابی‌ در منطقه‌ کاروان‌سرا سنگی‌ متهم شد. ‏اسماعیل‌ افتخاری‌ پس از مقاومت‌ صاحب‌ رستوران‌ در تحویل‌ دادن‌ ملک‌ خود به‌ او، این‌ مرد کافه‌چی‌ را با هم‌دستی‌ ‏عواملش‌ شکنجه‌ کرد‌ و با وصل‌ کردن‌ جریان‌ برق‌ به‌ بدنش‌ او را کشت‌”(10) و در میان یکی دیگر از پرونده‌ها ‏نیز اسمال تیغ‌زن “با استفاده‌ از نفوذ خود ده‌ سال‌ مغازه‌دار بی‌گناهی‌ در گیشا را به‌ زندان‌ انداخت‌ و سرانجام‌ سبب ‌ ‏مرگ‌ وی‌ شد”(11) این پرونده‌های حقیقی در کنار میلیاردها تومان اخاذی، باج‌گیری و کلاه‌برداری تنها بخشی از ‏کیفرخواست اسماعیل افتخاری را تشکیل داده است. او به اتهام‌های سنگین‌تری نیز که جنبه‌ای ملی-امنیتی دارند، ‏محاکمه شد که شاید کوچک‌ترین آن‌ها “سرقت اشیای عتیقه‌ی بسیار نفیس”(12) باشد. وزارت‌ اطلاعات‌ یکی‌ از ‏شاکیان‌ عمده‌ی اسماعیل افتخاری بود که “جاسوسی و قاچاق مواد مخدر”(13) نیز در پرونده‌اش ثبت شده ‏است.سرانجام این که اسماعیل افتخاری دارای “4 شناسنامه و عناوین و اسامی جعلی بسیاری”(14) بود‎.‎

اسماعیل افتخاری با چنین کیفرخواست سنگینی که حتا اگر یک کدام آن‌ها به اثبات رسیده باشد، در قوانین جزایی ‏ایران با مجازات‌های سنگینی چون زندان بلندمدت و اعدام روبه‌روست، در نهایت به هشت سال زندان! محکوم ‏شد. بگذریم از این که در زندان اسمال تیغ‌زن، شغل شریف تیغ‌زنی را تدوام بخشید و با تشکیل باندی، مستمر جان ‏زندانیان سیاسی و مطبوعاتی را با خطر روبه‌رو ساخته بود و باز بگذریم از این که وی پس از هفت سال و یک ‏سال مانده به پایان زندان خود، به “مرخصی” آمده، آن هم در روزگاری که تیغ‌خوردگان او در دریغ یک روز ‏مرخصی مانده‌اند. در این پرونده‌ی دنباله‌دار هیچ نشانی از تناسب جرم و مجازات دیده نمی‌شود و هنگامی که این ‏آسان‌گیری بی‌شائبه‌ی دستگاه قضایی در قبال یک تبه‌کار با پیشنه‌ای دراز قیاس بشود با سخت‌گیری مجدانه‌ی همین ‏دستگاه در برابر منتقدان، روشن‌فکران و روزنامه‌نگاران آن‌گاه بر پاشنه‌ی آشیل عدالت‌خانه‌ی ایرانی نور می‌تابد؛ ‏‏”نبود تناسب رفتار”.‏

این البته تنها چالش دستگاه قضایی ایران نیست که نبود تناسب رفتار در بسیاری از دیگر دستگاه‌های دولتی-‏حاکمیتی رسوخ دارد و چنان ریشه دوانده که حتا در فرهنگ و امور زندگی مردم نیز دیده می‌شود اما تناسب رفتار ‏برای دستگاه قضایی به دلیل فلسفه‌ی وجود آن که برقراری عدالت باشد، بیش از هر جای دیگری لازم است. ‏برقراری عدالت جز به برابری و مساوات میان همه‌ی شمول جامعه و یک‌سان دیدن تک تک مردم در برابر قانون ‏شدنی نیست و از برای همین دستگاه قضایی بیش از هر چیز دیگری باید به پالایش رفتار خود و شکل‌دهی تناسب ‏میان آرا و احکام بکوشد. آن ترازویی که بر سر در دادگستری کشور نشسته، نمی‌تواند یک کفه‌اش سنگین‌تر از ‏کفه‌ی دیگر باشد‏‎.‎

‎ ‎پی‌نوشت‎: ‎

‎1‎‏ و 2 و 3 و 6 و 9 و 12: روزنامه‌ی اعتماد، 17 بهمن ماه 1384‏

‎4‎‏: روزنامه‌ی ایران، 12 آبان 1378‏

‎5‎‏ و 8 و 10 و 13: روزنامه‌ی اعتماد، 13 بهمن 1384‏

‎7‎‏: روزنامه‌ی ایران، 23 مهر 1382‏

‎11‎‏ و 14: روزنامه‌ی اعتماد، 22 مهر 1382‏