نگاه ما

نویسنده

گفت و گوی ابراهیم مهتری با عارف فرمان:

رمان افغانی: الهام از رویداد ها ی واقعی

 

رمان افغانی روایت مهاجرت یک شهروند افغانستان درکشور همسایه،ایران است. این رمان نزدیک به یک دهه از زندگی افغان‌ها در ایران را روایت می‌کند. رمان با روی کار آمدن ببرک کارمل شروع می‌شود و تا روی کارآمدن دکتر نجیب‌الله به قدرت، ادامه می‌یابد. از بارزترین نقدهایی که به این کتاب وارد شده‌است میانه بودن سبک آن بین دو سبک سفرنامه و رمان بوده‌است.

عارف فرمان نویسنده این رمان بعد از اتمام دوره دبیرستان از افغانستان به ایران مهاجرت کرده و به مدت ۵ سال در شهرهای مشهد و شیراز زندگی کرده است. وی هم اکنون ساکن سوئد است.

برای شروع بهتر است که خوانندگان ما بیشتر با شما آشنا شوند؛ مختصری از زندگی شما در افغانستان ایران و سپس در اروپا به اشنایی خوانندگان ما کمک می کند.

بعد از دوره دبیرستان از افغانستان مهاجر شدم که تا امروز ادامه دارد. این مهاجرت مرا از خاک پاکستان به ایران گذر داد. مدت تقریبا پنج سال را در شهرهای مشهد و شیراز گذراندم. تجارب تلخ و سختی را در ایران به یادگار دارم. البته این تجارب از ان دسته تجاربی بودند که زندگی را به من می آموختند و من بعد از ان دسته تجارب احساس کردم که زندگی دانشگاه و درس نیست بلکه باید چیزی دیگری را از کوره ها آموخت. بعد از آن عازم هندوستان شدم. اکنون بیش از بیست سال سال است که در سویدن زندگی می کنم. در سویدن نیز تجارب جدید تری را یاد گرفتم که خود زمینه ساز این شد تا آنچه مرا با همه نزدیک تر می سازد نوشتن است و از این طریق خواستم گلایه وار رمانی را بنویسم تا شاید این رمان خود زمینه ای خوبی برای نزدیک شدن و وصل شدن این دو ملتی که از هم اند و با هم اند و در یک نگاه مثل بچه های عموی هم دیگرند باشد.

 

شما این تعریف را قبول دارید که ادبیات مهاجران افغان در ایران به دو بخش رسمی و ادبیات نادیده گرفته قابل تقسیم است؟

ادبیات رسمی و ادبیات نادیده گرفته شده اصطلاحات خاصی هستند که در مورد ادبیات مهاجرین افغان در ایران مصداق ندارند. مهاجرین ما در ایران تنها همان ادبیات رسمی را دارند و بس. در میان مهاجرین افغان مقیم ایران ادبیات نادیده گرفته شده اصلاً وجود ندارد. ادبیات نادیده گرفته شده، ادبیاتی باید باشد که جمهوری اسلامی ایران را به چالش بکشد. در میان نویسنده های ایران چنین ادبیاتی وجود دارد. آنانی که از طرف حلقه های مذهبی حمایت نمی شوند، ادبیات خودشان را دارند و آثار شان هم چاپ و نشر می شود، اما از طرف رسانه ها، نهادهای رسمی که جوایز را توزیع میکنند و منتقدین رسمی نادیده گرفته می شوند. به خاطری که نویسنده این آثار یا مخالف حکومت جمهوری اسلامی است و یا از جمع اصحاب نیست.

کتاب افغانی هیچ رابطه ای با ادبیات مهاجرین افغان در ایران ندارد. تنها موضوع اثر، مهاجرین افغان در ایران است.

 

این تقسیم بندی از کجا امده است و شما جزو کدام گروه هستید؟

افغانی رمانیست که در چارچوب سفرنامه نوشته شده است. تاریخ ادبیات شاهد صدها رمان زیبا در این ساختار است. یادداشتهای روزانه، نامه ها و سفرنامه از قدیمی ترین و مشهورترین چارچوبهای رمان اند.

 

این کتاب سفرنامه ای است که در شکل رمان نوشه شده است اما همه جا به ساختار رمان وفادار نمی ماند. چرا؟
 

من به رمان افغانی خودم به گونه ای یک رمان نگاه می کنم. شخص اول نوشته شده و بگونه ای نگاشته شده که گویا خوانند احساس میکند این باید خاطرات کسی باشد  و این می تواند یکی از علت ها  باشد که سفر نامه خوانده شود. هر چند سفرنامه بودن رمان هم هیچ نقص نیست اما انچه نگاشته شده ریشه در خاطرات اصلی نگارنده ندارد اما ریشه در خاطرات مردم مهاجر افغان مقیم ایران بیشتر دارد و این است که گاهی نویسنده برای زنده ساختن و زنده نگهداشتن خاطرات تلخ داستان را بگونه ای مطرح میکند که برای خواننده قابل لمس باشد. و این نتیجه ای کار میشود که خاطرات و یا سفر نامه میخوانندش. خوشحال ام که دوستان این را سفر نامه خوانده اند چون سفر نامه باید نزدیک تر به واقعیت ها باشد تا یک رمان و از این رو میدانم که دوستانی که این رمان را سفر نامه میخوانند بیشتر به بخش واقع بینی های این رمان فکر کرده اند. و اما نوع نگارش هم زبان خاطرات است و این ساده ترین زبانی است که غمهای یک ملت را می تواند باز گو کند و فکر میکنم که در این ارتباط رمان افغانی رمان موفقی بوده که توانسته در بین مردم افغان و ایرانی خوب مطرح شود.

 

این کتاب روایت مستقیم دیده های نویسنده است یا بخش مهمی از ان به تخیل بر میگردد؟

رمان افغانی از رویداد ها و حوادث واقعی الهام گرفته است. علی و دیگر شخصیت های رمان زاده تخیل اند، اما حوادثی که در رمان افغانی شرح داده شده است، حوادثی هستند که از طرف نویسنده دست چین شده و در ساختار رمان کنجانیده شده اند.

 

چرا نویسنده در تمام رمان قصد دارد احساس انسانی شرم را به مخاطب تحمیل کند؟

احساس انسانی شرم را تلاش نویسنده نیست که به مخاطب تحمیل کند بلکه مخاطب خود اگر شرمی را احساس میکند به علت حضور مخاطب در مواردی است که نویسنده از ان تعریف میکند. در جواب این سوال باید من سوال کنم که چرا یک مخاطب افغان و یا سویدنی این شرم را احساس نمیکند اما یک مخاطب ایرانی این شرم را احساس میکند؟

 

مستندات شما در باره مراسم با نام افغانی کشی در شیراز برگزار می شود چیست ایا این در فانتزی راوی متولد شده؟

من عبارت “افغانی کشی” را بار اول است می شنوم. اما آنچه در رمان افغانی انعکاس یافته است، اشاره به حوادثی است که بنام “پنج شنبه سیاه” در میان مهاجرین افغانی مشهور است و واقعیات دردناکی است که مثل شلاق بر گرده این مردم خورده و این ملت تا بحال اگر پیرامون آن ننوشته اند بیشتر کمبود خودشان بوده. پنج شنبه سیاه نه تنها در شیراز و اصفهان که در مشهد و تهران هم اتفاق افتاده. و کسانیکه علاقمند این رویداد های تاریخی بیگانه ستیزی در ایران هستند می توانند از مردمی که در این دوره در ایران زندگی کرده اند و خود شاهد این ماجرا ها بوده اند تحقیق کنند. این قصه ها سینه به سینه نقل شده و هنوز هم در میان افغانهای مهاجر زخم زنده است.

 

بسیاری از منتقدین اثر شما معتقد هستند که در شرح حوادث رعایت انصاف نشده است و همه ایرانیانی که در کتاب شما حضور دارند بجز مریم دارای چهره ای خشن و غیر انسانی هستند.ایا این روایت با حقیقت سازگاری دارد؟آیا همه مردم ایران چنان که در کتاب شما امده است نژادپرست هستند؟

از دوستان منتقد رمان افغانی باید یک بار دیگر تقاضا کنم که باز هم بخوانند چون هنوز شاید متوجه نشده اند که بیژن یکی از چهره های بسیار انسانی که در ارزشهای خودش در سرتاسر کتاب موجود بی نظیر است منحیث انسان خوب ایرانی معرفی شده است. همزمان مریم و مادر مریم به عنوان چهره های زن در رمان افغانی به وضاحت نشان داده اند که بعد از شناخت علی قهرمان داستان می شود به ان باور و اطمینان کرد… همزمان چهره بسیار زشت ایران دایی مریم است که خود نیز یکی از کسانی است که سر انجام اعدام می شود… و این باز به معنی این است که خوب و بد ایرانی در تمام صحنه ها به نمایش گذاشته شده است… اما حرف اصلی کتاب روی نحوه برخورد جمعی است که انهم متاثر از دیدگاه جمهوری اسلامی و بیگانه ستیزی ان است. در تمام رمان افغانی تلاش بر این شده که هیچ گاه ملتی در کل به یک قضاوت کلی کشانده نشود و برای همین چهره های متفاوت خوب بد و خنثی در میان ایرانیان در این کتاب دیده میشود. اما نا دیده نباید گرفت که دوستان ایرانی که شرم را همزمان با خود حمل می کنند خواه نا خواه به این باور و اندیشه خواهند رسید که نویسنده تلاش دارد تمام جامعه را بد نشان دهد و این قضاوت را من غیر منصفانه در ارتباط با رمان افغانی میدانم.

 

نقش زن ایرانی مثلا مادر مریم در رمان افغانی به روایت شما چقدر با حقیقت جامعه ایران سازگار است ؟

دید من در مورد زن ایرانی و بلاخص مادر مریم بگونه ای دیگریست. زن ایرانی برخورد دیگری نسبت به مرد ایران در قبال مسایلی چون بیگانه ستیزی و نژاد پرستی دارد… خواه نا خواه باید به این باور بود که بیگانه ستیزی چیزی جدیدی در میان انسانها نیست. حتی سوری هایی که در زمان عیسی مسیح هم از سوریه به اسراییل پناهنده میشدند با همین مشکلات امروز مهاجرین افغان در ایران روبرو بودند. نژاد پرستی را من واژه مردانه می دانم. این واژه اصلا باید ساخت طرز تفکر مرد باشد… نه تنها در انسانها که در حیوانات هم از سوی جنس نر بیگانه سازی وجود دارد… اگر شیری در محله خودش شیر دیگری را ببیند خواه نا خواه عکس العمل نشان میدهد و گویا انرا بیگانه تلقی میکند و از ماده خود هم تقاضای کمک میکند تا با ان شیر بیگانه در افتد…

 

چرا نویسنده وقایع و حوادث را طوری تعریف میکند که علی قهرمان داستان را یک موجود خنثی و بی حرکت جلوه میدهد؟

 علی قهرمان داستان در حقیقت مشغول بازیابی شخصیت خود است که در طول دوره مهاجرت اش با ضربه های توهین و تحقیر از سوی مقامات و مردم درهم شکسته است. این شخصیت او را از خلاقیت باز داشته و در تمام صحنه ها انچنان که برایش تعیین میکنند زندگی میکند. هر چند در تلاش یافتن راه حل برای هر مشکل خود است اما این کافی نیست و مجبور است تعیین کردن دیگران را به عنوان سرنوشت قبول نماید. شما در سرتاسر افغانهای مقیم ایران نحوه برخورد علی را با مسایل ماحول خودش می توانید به خوبی مشاهده کنید. این خلاقیت زمانی در علی و امثال علی بازخواهد گشت که علی دیگر مهاجر دست دومی در جامعه تلقی نشود و این معضل مشکل بزرگی در جامعه امروزی ایران با در نظر داشت فرهنگ سازی غلط جمهوری اسلامی خواهد بود.

 

چراعلی قهرمان داستان شما نه در جستجوی عشق که در پی ازدواج است؟

در رابطه با عشق مریم و علی باید گفت که تنها راه رسیدن به معشوق در جامعه اسلامی ایران و افغانستان از راه ازدواج عبور میکند. اینکه دو جوان خام و نورس که هنوز در گیر و دار مشکلات اولیه زندگی خود هستند نمی توانند عمیق تر به عشق هایی بپردازند که مولانایی باشد. خواه ناخواه راه رسیدن این دو دلداده را از مسیر ازدواج میتوان بیشتر منطقی یافت تا عشق افلاطونی که امروز بیشتر مورد مسخره نویسندگان و هنرمندان قرار میگیرد.

 

ایا شما هویت حاکمیت سرکوبگر ایران را با مردم ایران یکی نگرفته اید؟

در رمان افغانی و در تمام سخنرانی ها و مصاحبه هایی که من تا بحال داشته ام چندین بار این مسله را مطرح کردم که در یک جامعه طبقات متفاوت زندگی میکند و در این طبقات متفاوت ما با انواع اندیشه های متفاوت بر می خوریم. در ایران مردم از چه طبقاتی هستند. یک طبقه که روشن فکر و صاحب اندیشه اند که در مجموع قلم بدستان هنرمندان و سیاست مداران مخالف رژیم است که من از سوی این نوع انسان ها هیچ گاه نه در رمان افغانی و نه در هیچ جای دیگر گلایه نداشته ام. ما اگر شکیبایی را این گونه تعریف کنیم که شکیبایی ناراحتی بدون جنگ و دعوا است. حتی همین شکیبایی را در میان مردم عوام نمی بینیم. هفته های اخیر و اطلاعات جدید در مورد شهر های یزد و استان فارس شاهد بر این ادعاست که مردم حتی در نداشتن شکیبایی ظاهری هم قادر نیستند. و دولت هم از این حس ناسیونالیستی مردم استفاده سو میکند. مردم در همه جوامع بشری بیگناه اند ولی این بیگناهی را باید به گردن جهالت و عقب ماندگی فرهنگی هم انداخت.

 

چرا روایت شما در مواردی ناقص گنگ و نا تمام است مثلا ماجرای قهرمان کتاب از مهاجرتش ایران به غرب؟

در ارتباط با سوال اخر باید به عرض برسانم که ما قهرمان داستان نداریم که به غرب رسیده باشد و خواننده در تلاش است تا از علی کسی که نیست بسازد. علی جوانی است که سرنوشت اش در فرار از ایران خاتمه می یابد و چرا علی باید به غرب بیاید پرداخته ذهن خواننده است نه نویسنده. علی کسی است که در حقیقت نمایندگی از تمام زحمتکشان افغان در ایران میکند و برای همین تا زمانی که در ایران زندگی میکند برای خواننده من مهم است. انگاه که بیرون میاید دیگر مشکلاتی را که در ایران داشت ندارد و ضرورت انهم نمیرود که از خوشبختی های علی در بیرون از ایران نوشته شود. چون پرواز علی از مهراباد اغاز تمام خوشی های او و هر جوان دیگر ایرانی و افغان از دست قدرتمندان ایران خواهد بود.