حُسن حَسن

بلال مرادویسی
بلال مرادویسی

برای دل تنگ عاطفه

بودن اسمش پای مطلبی دلیل خواندن شد، پس از آنکه روانی قلمش خواندن را آسان می­کرد و محتوای مستدل مطالبش، شوق خواندن می­داد. شناخت اولیه و کنجکاوی و علاقه ام به “حسن اسدی زیدآبادی” محصول قلمش بود.

بار نخست در نشست سالیانه سازمان ادوار در الموت قزوین از نزدیک پای صحبتش نشستم. به عنوان مسئول کمیته حقوق بشر سازمان، گزارش عملکرد کمیته متبوعش را ارائه داد. فن بیان و تسلط حسن، پررنگ­ترین تصویری است که از آن شب یاد دارم. بار دوم وی را ساعاتی قبل از برپایی مراسم بزرگداشت محمد صدیق کبودوند در دفتر سازمان ادوار دیدم. هم و غم کارش چنان بود که یک­تنه از عهده آماده­سازی و برپایی آن مراسم برآمد. چه آنکه به مانندش را بارها برای خیلی­ها تدارک دیده بود.

بعدها که افتخار آشنایی نزدیک­تر حسن نصیبم شد از شنیدن اینکه متولد 1363 است خیلی متعجب شدم. قانون نادرست نانوشته­ای که علم و آگاهی و تجربه را در رابطه مستقیم با سن فرد می­داند، مثال نقض محکمی در ذهنم گرفت. فهم بالای حسن و درایت و شجاعتش در کنش مدنی، هیچ­گونه سنخیتی با سن وی ندارد.

مهمترین وجه کنش مدنی حسن اسدی، فعالیت حقوق بشری بوده است و قریب به اتفاق نوشته­های وی نیز رنگ و بوی این چنین دارد. در این راستا می­توان حسن را از معدود فعالان حقوق بشری دانست که اصل اولیه و اساسی این گونه فعالیت را به غایت اجرا کرده و عقیده و مرامش را به هیچ وجه در فعالیت­های بشردوستانه­اش دخالت نداده است. مصداق این ادعا گستره­ی افرادی است که وی نقش عمده­ای در تکریم و حمایت از ایشان و خانواده­شان به گاه بد روزگار داشته است. افراد متعلق به نحله­های فکری مختلف و گاه متضادی که تنها محرومیتشان از حقوق خود، کفایت اقدام حسن جهت دادخواهی و یادمانشان را می­کرد.

حسن اسدی اما، اکنون و پس از وقفه­ای چند ماهه از بازداشت چهل روزه­ی سال گذشته، قریب صد روز را در زندان می­گذراند. زندانی که حکم داده­اند برای 5 سال دیگر نیز می­باید تداوم یابد. سئوال اینجاست که به بند کشیدن حسن و امثال حسن چه حُسنی دارد و برای که؟

اگر بازداشت بسیاری از فعالین حزبی و انتخاباتی سال گذشته در چهارچوب جنگ قدرت، توجیهی البته زشت و غیرانسانی می­یابد، به بند کشیدن امثال حسن اسدی آن گونه توجیهی را نیز نشاید، چرا که مشخصا هیچ کنشی در جهت رسیدن به قدرت خود و همفکرانش نداشته و اگر هم وارد بازی قدرت، از نوع انتخاباتش شد، تنها و تنها پیگیر اهداف انسانی­اش بود و یافتن میان­بری کم فراز و نشیب­تر جهت نیل به جامعه­ای عاری از تضییع حق، و لاغیر. پر واضح است که در صورت پیروزی جریانی که حسن و همفکرانش از آن حمایت کردند، کمترین سهمی از قدرت نصیب نمی­بردند، صد البته خوشا روزی که قدرت اعتبار از چنین اندیشه­هایی گیرد.

امثال حسن به واسطه­ی آگاهی توام با شجاعتشان، واسطه­های جامعه هستند با حاکمیت. منادیانی که نقد می­کنند رفتار قدرت را در مقابل مردم و ضعف را و ظلم را انذار می­دهند؛و نیز به اطلاع قدرت می­رسانند آنچه را مردم می­خواهند. عقلانیت سیاسی، چنین شهروندانی را، اگر چه به اکراه و لاجرم، غنیمت می­شمرد. براساس تصویری که آنان از جامعه ارائه می­دهند، نیازهای توده را رصد می کنند و با تلاش در جهت برآورد آن نیازها، رای مردمان رامی­گیرند در جهت تداوم قدرت. دریغ اما، جایی که رای مردمان را اگر که نتوان گرفتن به صلح، توانی گرفتن به زور، اندیشه­هایی چون اندیشه حسن ناخودی می­شوند. چه آنکه آنان برنتابند زور را و داد آورند بیداد را، آگاهند چون و نیز دلیر.

آری، حسن و حسن­ها در بند می­شوند زیرا که تاب اندیشه نمانده است گویا و عمق حمق چنان است که فرصت تبدیل به تهدید گشته و جامعه محروم می­شود از وجود نازنین امثال حسن. جامعه اما نباید از یاد برد فرزندان این چنینش، دور نیست روزی که برکت حضورشان تعالی را نصیب جامعه کند.