اهالی نمایش از حمید سمندریان گفته اند:
در فراغ گالیله صحنه…..
عزتالله انتظامی
تئاتر ایران جواهر بزرگ و قیمتی خود را از دست داده است. باید به همهی هنرمندان و بهویژه هما روستا تسلیت بگوییم.
اما نشد که این نمایش را کار کند؛ دیر شد و امروز صبح خبر دادند که درگذشته است. او حسرت به دل درگذشت.دلم خوش نیست. کسی را از دست دادیم که برای همهی ما بزرگ بود. چون تحصیل در دانشگاه را خیلی دیر آغاز کردم، دانشجوی ایشان بودم. هرچه دارم از اوست. آثاری فوقالعاده و زیبا اجرا کرد.یکی از کارهای درخشان ایشان نمایش “کرگدن” بود که در دانشگاه تهران اجرا کردیم. با آنکه آن زمان در دانشگاهها را میبستند که کسی وارد نشود، حتی روی زمین هم تماشاگر نشسته بود.تئاتر ایران، کارگردان فوقالعادهی خود را از دست داد. کارگردانی که شاگردانی بزرگ پرورش داد که همه از بزرگان و استادان تئاتر ما شدند. زود او را از دست دادیم. جایش همیشه خالی میماند.
بهمن فرمانآرا
سمندریان یکی از بهترین آدمها و باسوادترین هنرمند تئاتر بود. گروه کثیری از هنرپیشهها پیش ایشان دوره دیدند. اما مسوولان هیچ وقت قدر این آدمهای مهم را ندانست. تئاتر ایران خیلی به ایشان بدهکار است..
رضا کیانیان
راست میگی دلم گرفت و بارانی شد..با ابرهای سیاه آمیخت..اما به مرگ او حسودی کردم
با آبرو رفت
کم درد کشید و رفت
کسی آرزوی مرگش را نکرد و رفت
شیمی درمانی نکرد و رفت
آلزایمر نگرفت و رفت
تا دو هفته قبل از رفتنش نمایشهای روی صحنه را میدید
هنوز از شوق تئاتر لبریز بود
با اشتیاق بازی استریند برگ را تحلیل میکرد.. یک تحلیل امروزی و متفاوت با اجراهای قبلی
همین دو هفتهی آخر که بیشتر خواب بود یا خودش را به خواب میزد تا صحبتی از تئاتر میشد مینشست و با اشتیاقی که فقط برای یک آدم سالم تعریف میشود داد سخن میداد
و به من که قرار بود (ادگار ) را در همین نمایش بازی کنم میگفت اگر گاهی “ادگار” به جایی که ما نمیدانیم کجاست خیره میشود……به مرگ خیره شده است بعد میخندید و میگفت اگر زنده موندم بیشتر حرف میزنیم.هم میدانست دارد میمیرد و هم به مرگ لبخند میزد.
مژده شمسایی
از وقتی این خبر لعنتی رو شنیدم دم به دم بغضم می ترکه و اشکم سرازیر می شه… همه ی خاطراتم باهاش می یاد جلوی چشمم ؛ از روزهای پیش از شروع مسافران که چند جلسه ای اومد با من و حمید امجد عزیز کار کرد تا وقتی در کلاس بازیگریش شاگردش شدم تا امتحان ورودی دانشگاه تا جلسه ی دفاعیه نمایش بانو آئویی… صداش مدام تو گوشمه، شوخیهاش، شیطنتهاش و لحظه های درخشانی که خودش بازی می کرد تا احساسی رو برامون به نمایش بگذاره … بعضی کسا برای آدم ابدیند، نمی تونی تصور کنی نباشن؛ سمندریان برای من این طوریه، نمی خوام بشنوم و باور کنم که نیست! خاموشی او که استاد فن بیان بود و به هر کسی که امروز بر صحنه صدایی ازش در می یاد آموخت چطور نفس بکشد و کلمات رو ادا کنه قابل تصور نیست! هرچه تلاش می کنم با جمله ی معروف مرگ حقه خودمو راضی کنم نمی شه چون مرگ سمندریان حق نیست و اینو خود خدا بهتر از هر کسی می دونه…
ایرج راد
از دست دادن استاد سمندریان برای جامعهی هنری و بهویژه تئاتر مملکت بسیار دشوار است. ایشان همواره با انرژی و روحیهای که داشت به همهی ما انرژی میداد و هرگز تصور نمیشد چنین فردی با این روحیه و انرژی از دنیا برود. اما سرانجام به خاطر بیماری مهلکی که داشت، دست مرگ ایشان را از ما گرفت.تاثیرآثار استاد سمندریان بر روند تئاتر کشور بر هیچکس پوشیده نیست. ایشان علاوهبر کارگردانیهای درخشان، هنرمندان بسیار بزرگی را پرورش داد. به گونهای که بسیاری از هنرمندان و فارغالتحصیلان تئاتر کشور از شاگردان ایشان بودند و من هم جزو دانشجویان ایشان بودم.علاوهبر کار هنری، رفتار، کردار و برخورد استاد با تمام هنرمندان همواره زبانزد همگان بوده است. عشق و علاقه و الفتی که به تئاتر داشت از دلش برمیخاست و با تمام وجود تئاتر را دوست میداشت.
بهزاد فراهانی
مشکل در این است که امروز اندیشهی حمید سمندریان را از دست دادهایم و قطعا باروری اندیشهی او زمان زیادی میبرد. متاسفانه در این مملکت جایگزینی برای آدمهای از دست رفته نمیپرورانیم و زمانی که آنها میروند جای خالیشان باقی میماند. همان طور که فتحی، اسکویی، فنیزاده و خیلیهای دیگر رفتند و برایشان جایگزینی پیدا نشد.
سمندریان هم رفت و جایش همچنان خالی میماند و ما متاسفانه ارج و قربی برای پیشکسوتان به معنای واقعی آن قائل نمیشویم و این داستان تاسفباری است.
قطعا راه زندهیاد حمید سمندریان توسط ما به عنوان شاگردان او ادامه پیدا میکند و امیدوارم روزی در ایران تئاتر داشته باشیم که به آن ارج و قرب بدهند.
علی رفیعی
خبر بزرگ بود، به بزرگی حضور تو بر پیکر تئاتر ایران. و تلخ بود به تلخی افت و خیز این پیکر نیمه جان.
شریف بودی، بی هیچ گرهی، بی هیچ حسادت و قضاوتی. غبطه اما بسیار داشتی، از نمایش های به صحنه نرفته، از رویا های تصویر نشده.
تلفن که کردی پر بودی از شوق. در اوج روزهایی که در اقدامی استثنائاً درست، سالنی در ایرانشهر به نام تو شده بود. گفتی: خولی! هرکار که میکنی بکن، اما طراح صحنه ی گالیله هم باید تو باشی.
بعد از دایره ی گچی قفقازی این آخرین قرار کاری ما شد؛ که نشد. به جبر زیستن در جغرافیایی که مرز دارش مرثیه ی نبود فرهنگ ساز را به زایش آثارش، بیشتر میپسندد.
تو رفتی و غبطه ی آفرینش “گالیله” ات ماند بر دل ما و تماشاخانه ای که اعتبارش تا ابد نام درخشان حمید سمندریان خواهد بود.
داریوش فرهنگ
سمندریان مردی بود که روی همه نسلها تأثیرگذار بود. اکثر شاگردانش جزو ستارگان پر دوام تئاتر، تلویزیون و سینما هستند. روی پردوام بودن تأکید دارم. یعنی جزو کسانی نیستند که زود بیایند و زود بروند. همین جا بگویم که ای کاش سمندریان این فرصت را پیدا میکرد “گالیله” برشت را روی صحنه ببرد.
اکبر زنجانپور
معتقدم مهربانی بارزترین اخلاق سمندریان بود و با همین خلق و خوی خود توانست در دنیای نمایش ایران ماندگار شود.توصیه استاد به شاگردان و همکارانش همیشه انتخابهای درست و به جا بود و اعتقاد داشت: به هر قیمت نباید به صحنه رفت و اعتقاد به آنچه بازیگر میگوید و بازی میکند لازمه موفقیت اوست. اخلاق، تواناییها و خلاقیت در سمندریان مستتر است و خودش برای خودش بهترین مفهوم و معنی است.
میکائیل شهرستانی
سالها قبل زمانی که از من خواستند تا مقالهای درباره استاد حمید سمندریان بنویسم مقابل اسمشان نوشتم: معلمی بزرگ و امروز بعد از سالها خواهم گفت که حمید سمندریان معلم اول و آخر من بود.امروز درست نمیدانم که چقدر آموختم و به چه میزان آموختههایم را انتقال دادهام، اما به خوبی آگاهم که صراحت و صداقت دو خصیصه بزرگ استاد را از وی یاد گرفتهام.
شهرستانی در آخر گفت: بدی این روزگار این است که کسانی که میدانند محکوم به سکوتاند و آنان که حرف میزنند نمیدانند. بدا به حال ما.
علی نصیریان
سمندریان دارای دو بعد بود، اولی اینکه کارگردان بسیار خوبی بود و دیگر استاد موفقی در تعلیم و در کارگردانی تئاتر شمرده میشد. آثار او بسیار ماهرانه و مفید بود، در واقع او پربار کار تئاتر میکرد. جای ایشان خیلی خالی خواهد بود، از این اتفاق بسیار متاثرم و به خانواده ایشان و جامعه تئاتری ایران عرض تسلیت میگویم.
هادی مرزبان
از او بسیار آموختم و اگر چیزی در عرصه تئاتر می دانم مدیون آموخته های استاد سمندریان هستم. همچنین به اعتقاد بنده تئاتر نوین ایران در همین حدی که هست مدیون این استاد گرانقدر است.
روحش شاد باشد و اطمینان دارم که استاد سمندریان جزو کسانی بود که جانشینی نداشت.
جمشید مشایخی .
حمید عاشق بود؛ حمید تک بود و در واقع حمید، حمید سمندریان بود. شباهتی از نظر اخلاقی به کسی نداشت. آدمی برجسته بود که مثل او را من هرگز ندیدم. حمید کسی بود که اگر جوانی به دنبال بازیگری بود و استعداد نداشت هیچگاه او را برای آموزش دادن قبول نمیکرد. او برای پول کار نمیکرد و قصد داشت انسانی کار کند، چیزی که کمتر کسی رعایت میکند.
پری صابری
سمندریان عزیز بزرگی بود که برای تئاتر خیلی خیلی کوشید و شاگرد تربیت کرد و حالا نبود او برای بچههای تئاتر خیلی اندوهناک است.
محمد علی کشاورز
زمان به او فرصت تولید “گالیله” را نداد در حالی اگر آن را کار کرده بود میدیدیم که “گالیله” را چقدر خوب و با قدرت کارگردانی خواهد کرد. نخستین بار زمانی که قصد اجرای “گالیله” را داشت، بعد از انقلاب بود که قرار بود من نیز در آن به ایفای نقش بپردازم اما به خاطر مسایل مالی بهم خورد.
افشین هاشمی
نباید تئاتر را تعطیل کرد حتی اگر این مسئله به عشق و احترام استاد سمندریان باشد. ما مثل یک سپاه و لشکر هستیم. مگر با درگذشت فرمانده، باید جنگ را تعطیل کرد و به خانه برگشت؟ بهانه برای تعطیلی تئاتر بسیار است.
وی همچنین تأکید کرد: نمیتواند واژه مرگ را درباره سمندریان به کار ببرد.
پرویز پورحسینی
سمندریان جایگزین ندارد. حمید به نمایش تقدس داد و تئاتر نوین ایران با او آغاز میشود.
محمد یعقوبی
سمندریان به ما یاد داد که زندگی تئاتر است و تئاتر زندگی.
برزو ارجمند
بچه که بودم همیشه از پدرم میپرسیدم استادت کیست و او میگفت: استاد سمندریان. سمندریان استاد همه ماست. امروز و در این لحظه باور دارم محترمترین جامعه هنری کشور جامعه تئاتری است.
مهشاد مخبری
ما چند سمندریان دیگر داریم که از بین ما خواهند رفت. برایشان چه کردهایم؟ بیایید تا وقتی بیضایی، رفیعی و امثال اینها هستند قدرشان را بدانیم و حرمتشان را نگه داریم و نیاید آن زمانی که دوباره فقط بعد از دست دادنشان حسرت بخوریم، لباس سیاه بپوشیم و گریه سر دهیم.