سلستین بوهلن
باراک اوباما رئیس جمهور منتخب آمریکا قبل از پرداختن به جاه طلبی های هسته ای ایران به عنوان یکی از اولین و مهمترین آزمون های دپلماتیک خود، باید تصمیم بگیرد قصد سر و کار پیدا کردن با کدام ایران را دارد.
جورج بوش با قرار دادن ایران در «محور شرارت»، راه را به اشتباه رفته بود. نه اینکه ایران خطرناک نیست، بلکه خطر آن به دلایلی غیر از نگرش بوش به عنوان کشوری تحت حاکمیت ملاها و مردان مجنون است.
تریتا پارسی نویسنده و محققی که مسؤولیت شورای ملی ایران-آمریکا را برعهده دارد؛ می گوید: «تصور غالبی که مدت ها ایران را ایدئولوژیک، نامعقول و خودزن معرفی می کرد، از اعتبار افتاده است.»
این تصویر وقتی به کار می آمد که آمریکا از برقراری تماس پرهیز می کرد. اما وقتی اوباما پیشنهاد مذاکره با ایران را در جریان همایش های تبلیغاتی داد، تعهدی که با هیاهوی رقیب آن زمان و وزیر خارجه منتصب فعلی- هیلاری کلینتون- روبرو شد، دیگر نادیده انگاشتن رهبران ایران به عنوان دیوانگان خود زن مبنای منطقی نخواهد داشت.
گفتگو با افراد نیاز به دانش و بینش بیشتری دارد؛ اصولی که به نظر می رسد از دولت بوش رخت بربسته است.
اوباما و تیم انتقالی او از زمان پیروزی در انتخابات 14 آبان (4 نوامبر)، با موجی از توصیه های کارشناسان و دیپلمات های سابق روبرو شده اند که می گویند آمریکا باید نگاه دقیق تری به انگیزه ها و منافع ایران بیاندازد.
اینکه ایران چه می خواهد، مشخص نیست. رهبران تهران، وجود ماهیت نظامی برای برنامه هسته ای شان را رد می کنند. این ادعائی است که هم در واشنگتن و هم در شورای امنیت سازمان ملل، بی اعتبار است.
خودداری ایران از پذیرش درخواست های موجود در قطعنامه های سازمان ملل مبنی بر توقف غنی سازی، این کشور را رو در روی جامعه بین المللی قرار داده است. اگر لفاظی های عوامفریبانه محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران را هم به این مجموعه اضافه کنیم، مشخص می شود این ملغمه به مدیریت دیپلماتیک کارشناسانه نیاز دارد.
برخی کارشناسان می گویند ایران که با حکومت تک فکری دینی فاصله بسیاری دارد، یک کشور پلیسی مدرن شده است که بدنبال استفاده از قدرت و نفوذ خود برای استیلا بر خاورمیانه است.
رابرت بائر مأمور سابق اداره اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، می گوید هدف واقعی ایران تسلط بر خلیج فارس به عنوان شاهراه تأمین نفت دنیاست. ضمناً او انتظار دارد ایران به عنوان عمده ترین کشور شیعه در منطقه ، رقبای سنی خود شامل عربستان سعودی را برای کنترل بر مدینه و مکه- مقدس ترین شهرهای اسلامی- به چالش بکشد.
بائر در نوشته خود تحت عنوان “شیطانی که می شناسیم: کنار آمدن با ابرقدرت جدید ایران” می نویسد: «در زیر لفافه اسلام، آنچه شما در در یک ایرانی پیدا می کنید، یک ناسیونالیست به سبک قدیمی است. اگر بیشتر بکاوید، در انتهای روح ایران، طعم تازه ای از امپراطوری را می یابید.»
ایران چه شیطانی باشد و چه نباشد، هنوز برای بسیاری از آمریکائی ها ناشناخته و غیرقابل درک است. روابط دیپلماتیک با ایران، یک سال پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال 1358 توسط طرفداران آیت الله خمینی، قطع شد.
گروهی از کارشناسان دو حزب از جمله توماس پیکرینگ و جیمز دوبینز – سفرای سابق آمریکا- در گزارش 27 مهر ماه به شورای ملی ایران- آمریکا نتیجه گرفتند: «نزدیک به دو دهه، تلاش های آمریکا برای کنترل ایران از طریق انزوا، تهدید و تحریم های گاه و بیگاه پیش رفته است. هیچ مشکل بزرگی در این دوره حل و فصل نشده، بلکه اغلب این مشکلات وخیم تر شده اند.»
همزمان با نزدیک تر شدن آغاز کار اوباما، مردم بیشتری موافق این هستند که دیپلماسی جدیدی برای تماس با ایران در راه است.
حتی جان بولتون- سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل و یکی از بازهای برجسته در دولت بوش- اخیراً گفته بود حمله نظامی و جایگزینی یک رژیم تحت حمایت آمریکا دیگر گزینه های مورد بحث نیستند.
افکار عمومی آمریکا در سال های اخیر تحت تأثیر احمدی نژاد و سخنان او نظیر لزوم محو شدن اسرائیل از نقشه قرار داشته است که البته وی را به یک چهره منفور بین المللی تبدیل کرده است. حقیقت این است که احمدی نژاد درباره سیاست های هسته ای و خارجی کشور تصمیم نمی گیرد. این نقش بر عهده علی خامنه ای رهبر عالی ایران است که دیدگاه محتاطانه تر و محافظه کارانه تری دارد.
دولت آینده آمریکا با ندیده گرفتن برخی شخصیت ها و دوری کردن از ایجاد ارتباط میان سیاست ها و نظریات برخی افراد، مسلما وضع بهتری خواهد داشت. دولت باید بر روی نقش خوب یا بد ایران در وسعت منطقه ای که شامل سه قدرت هسته ای پاکستان، اسرائیل و هنداست و نیز جنگهای ناتمام در عراق و افغانستان ، متمرکز شود.
دلایلی کافی وجود دارد که وقتی اوباما به بررسی سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه مشغول است، صندلی جدیدی هم برای ایران در کنار میز بگذارد.
منبع: بلومبرگ- 12 دسامبر