چند روز پیش دوستی پوستری برایم فرستاد که بر روی آن آیهای از قرآن به زبان عربی و ترجمهی فارسی نوشته شده بود. آیهای از سورهی انفال بود.
“إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلآئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذینَ آمَنُواْ سَأُلْقِی فِی قُلُوب الَّذینَ کَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ”
چنین بود که پروردگارت به فرشتگان وحی فرستاد که من با شما هستم، مومنان را ثابت قدم بدارید، که به زودی در دل کافران هراس میافکنم، گردنها و سرانگشتانشان را قطع کنید. (ترجمه بهاالدین خرمشاهی)
هر بار که حملهی تروریستی ِ مرگبار در غرب اتفاق میافتد و هر بار که پای خشونت اسلامگرایان ِ تندرو در سراسر جهان به میان میآید این بحث به میان کشیده میشود که سهم اسلام و قرآن و آیات فراوان ِ قتال و جهاد و شهادت و دعوت به کشتن کافران که در قرآن و روایات و ماثورات دینی آمده است در این خشونتهای تلخ چهقدر است. گروهی همنوا با شاعر میگویند: اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از مسلمانی ما است. این عده معتقد هستند که خشونت ِ رایج در میان ِ اسلامگرایان تندرو هیچ نسبتی با اصل اسلام و اسلام اصیل ندارد و ایراد از کجفهمی مسلمانان است. اینها معتقد هستند که مسلمانان بسیاری وجود دارند که با خواندن قرآن دچار سوءفهم میشوند و به کژراهه میروند. قائلین ِ به این نظر برای اثبات مدعای خود به جمع کثیری از مسلمانان ِ خشونتپرهیز استناد میکنند که در عین مسلمانی موافق این رفتارهای تند و خشن ِ بنیادگرایان هم نیستند و میگویند که درست است که اغلب تروریستها مسلمان هستند اما این طور نیست که اکثر مسلمانان تروریست باشند. به قول مولانا ایراد از «رسن» و ریسمان ِ قرآن نیست:
زانکه از قرآن بسی نادان شدند
زین رسن قومی درون چَه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون تو را سودای سر بالا نبود
گروهی دیگر اما معتقدند که اشکال از خود اسلام و متون دینی است که مروج خشونت است و به پیروانش امر میکند که ناباورمندان به اسلام را از دم تیغ بگذرانند و خونشان را بریزند. این افراد به آیات بسیاری که در قرآن امر به کشتن و قتال میکند اشاره میکنند و نتیجه میگیرند که اسلام اساسا دین شمشیر و خشونت است.
گروه اول سخن از وجود دو قرآن و دو فهم از قرآن میگویند و مدعای شان این است که ما دو قرآن داریم؛ قرآن جنگ طلبان و قرآن صلح طلبان.
اکبر گنجی میگوید:
“بنیادگرایان جنگ طلب و تروریست، با تفسیری غیر معتبر از قرآن، این متن مقدس را به کتاب جنگ و تروریسم تبدیل کرده اند. آنان بدین ترتیب، جنگ میان دینداران و بی دینان، مسلمانان و نامسلمانان، شیعه و سنی، جنگ میان سنیان، جنگ میان شیعیان، و…راه انداخته اند. خدای آنان یک جنگجوی تمام عیار است که جز کشتار و جنگ و تروریسم به چیزی فرمان نداده و نمی دهد. عمل به این قرائت نادرست، نه تنها به خون ریزی های فراوان انجامیده، بلکه چهره ای خشن و وحشی از اسلام و مسلمانان به تصویر کشیده است.”
گروه دوم اما معتقد هستند که اینگونه سخنگفتن به تعبیری “مالهکشی” بر روی اصل موضوع محسوب میشود و نادیدهگرفتن “نص” قرآن که به کشتار غیرمومنان در مواردی امر میکند.
هر دو سوی ماجرا البته مثالهای فراوانی برای اثبات مدعای خود دارند که ظاهرا همهشان موجه جلوه میکند. از یک سو مسلمانان تروریست و بنیادگرایی هستند که تبعات رفتارهای خشونتبارشان اظهر منالشمس است و انکار آن ناممکن و از سوی دیگر جمع کثیری از مسلمانان هستند که با این خشونتها میانهی چندانی ندارند و اگر رهبران معنوی و مذهبی و روحانیون مذاهب اسلامی علیالاغلب به شکل مستقیم این کشتار را محکوم نمیکنند اما فراوان مسلمانانی هستند که به شدت این حرکات زننده را قبیح میشمارند و آن را مذموم میدارند.
ظاهرا گویا بین این دو سر طیف به یک تکافو ادله و یکسانی ِ قدرت ِ دلایل رسیدهایم به شکلی که به راحتی نمیتوان اهل اندیشه بود و به یک سوی این دو طیف میل کرد و با قاطعیت از یکی از این نظرات دفاع کرد.
پوستری که آیهای از سورهی انفال بر روی آن نوشته شده بود و در بالا آمد را برای تعدادی از آشنایان خود که مسلمانان معتقدی بودند اما چندان اهل تحقیق و وارسی دینشناسانه نیستند فرستادم. همهی آنها جوابهایی دادند که تقریبا یک معنا را به ذهن میرساند: “اینها برای آن دورهی جاهلیت بوده است”، “این آیات به کار امروز نمیآیند”، “آیا این آیات واقعا در قرآن وجود دارد؟”، “فکر نکنم چنین آیهای در قرآن باشد”، “باید این آیات را به شکل دیگری فهمید” و پاسخهایی از این دست واکنشهایی بود که این آشنایان ِ دیندار ِ غیرمعرفتاندیش و غیرتجربتاندیش به این آیه نشان دادند.
هیچ کدام از اینها نگفتند که این حکم خدا است و در قرآن آمده است پس باید اجرا شود. در واقع این مومنان کسانی بودند که به هر طریق از دستورات الهی ِ مندرج در قرآن سر باز میزدند. این عزیزان معتقد نبودند چون این حکم در قرآن آمده است و قرآن هم کلام خدا است پس باید به موجب این حکم الهی از فردا صبح آغاز کنیم و سر و انگشت کافران را قطع کنیم تا مورد عنایت و رحمت “الله” قرار بگیریم. در واقع اینها مانند فرزندانی هستند که در عین ارادت و عنایت به والدین - الله- سرپیچی از بخشی از این فرامین این پدر ِ آسمانی را چندان مخالف و معاند دینداری ِ خود نمیدانند و یا همچون عاشقی که گاهی ترجیح میدهد از این معشوق سختگیر و شکاک روی برگرداند و پنهانی با اغیار نیز نرد عشق ببازد رفتار میکنند. مسلمانبودن در رفتار و منش بسیاری از مسلمان و حتا بیشتر پیروان ادیان دیگر اینگونه نیست که کتاب مقدسشان را باز کنند و نعل به نعل همهی دستورات دینی را انجام دهند. اگر قرار بود باورندان به همهی ادیان، کاملا مطابق با دستورات کتاب آسمانی خود رفتار و زندگی کنند بیشک جهان دیگر جای زندگی برای هیچکس نبود. بسیاری از مسلمانان حتا یک بار هم قرآن را نخواندهاند. چندی پیش با یک مسلمان اهل سومالی صحبت میکردم که حجاب اسلامی کامل داشت و میگفت در راس همهی ارزشهای متعالی زندگی برای او ارزشهای اسلامی است که ارج و قرب دارد. از او پرسیدم آیا قرآن را خوانده است و با افسوس گفت که هنوز آن را نخوانده است چرا که عربی نمیداند و قرآن به زبان سومالیایی نیز پیدا نکرده است و هنوز انگلیسیاش نیز در حدی نیست که بتواند ترجمهی انگلیسی ِ قرآن را بخواند. البته سوال من پرسش دقیقی نبود. برای مسلمانبودن نیازی به خواندن قرآن و عمل بر مبنای آن نیست. مسلمان خوب بیشک مسلمانی است که به همهی قرآن و متون دینیاش عمل نمیکند همچنان که یک مسیحی یا یهودی یا بودایی ِ خوب نیز چنین است چرا که عمل کردن به متونی که به هزارههای قبل تعلق دارد در جهان مدرن نمیتواند سودمند و راهگشا باشد.
مسلمان خوب و به تعبیری مسلمان خشونتپرهیز بسیار فراوان است. مسلمانانی که به همهی توصیههای قرآن و اسلام از جمله آیات قتال و یا آیات ضد زن عمل نمیکنند و یا از این آیات برداشتی غیرخشونتآمیز ارائه میدهند و یا مانند آن آشنا میگویند که این آیات برای جاهلیت آن دورهی اعراب است.
اینگونه میشود که اساسا بحث از اینکه آیا عیب از اسلام است و یا مسلمانی بلاموضوع میشود.