ده نکته از داستان فلسطین

نجات بهرامی
نجات بهرامی

انتقاد از بزرگنمایی مسئله فلسطین در مقایسه با آنچه واقعا وجود دارد ،همچنان تاوانهای سنگینی به دنبال دارد و این تاوانها بیشتر از آنکه از جانب حاکمیت باشد ، از سوی روشنفکرانی  تحمیل می شود که هویت و ماهیت خود را از مقوله ای به نام استعمار ستیزی کسب می کنند . در همین ابتدا اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که بحران فلسطین اگر برای مردم آنجا آب نداشت ، اما برای عده ای نان داشت . عده ای که شغلشان و شهرتشان را نیز از این گذرگاه به دست آورده اند و چنانچه این غائله بخوابد، باید دکان روشنفکری خود را تخته کنند.در رابطه با موضوع فلسطین و ارتباط آن با مسائل سیاسی و اجتماعی ما نکته ها فراوان است . اما در اینجا به شکلی گذرا به چند مورد اشاره می کنم  :

1 - دفاع از مردم فلسطین در چارچوب موازین پذیرفته حقوق بشر، وظیفه هر انسان مدرن امروزی است . اما به همان نسبت باید به کشته شدن شهروندان بیگناه اسراییلی دراثر حملات موشکی یا انتحاری نیز واکنش نشان داد .

2 -  فلسطین و غزه تنها نقاط دنیا نیستند که در آن به مردم بیگناه ظلم می شود و یا کودکان کشته می شوند و شرایط اسفناک اقتصادی حاکم است . کافی است نگاهی به آفریقا بیندازیم . در این قاره و در بسیاری از کشورهای آن سوژهای فراوانی برای ژست های روشنفکری وجود دارد . داوطلبان باید بشتابند .

3 -  تلاش برای نزدیکی به اعراب و خصومت با غرب با منافع بلند مدت و استراتژیک ایران منافات دارد و این اقدامات نسنجیده در عرصه دیپلماسی را با هزار من سریشم نمی توان به منافع ملی چسباند.دشمنی و خطر اعراب و همسایگان ایران به مراتب بیش از خطری است که غرب و حتی اسراییل برای ما دارند و این مسئله را می توان با نگاهی گذرا به تاریخ روابط ایران و اعراب فهمید .

4 -  تعلق به آنچه “ جهان اسلام ” نامیده می شود،و احیانا  دوستان و دشمنان مشترکی برای کشورهای مسلمان به وجود می آورد، توهمی بیش نیست و تنها ارمغان آن برای ما دور شدن از واقعیتهای پیرامونمان است . بزرگترین جنگها را کشورهایی بر یکدیگر تحمیل کرده اند که دارای دین و اعتقادات مشترک بوده اند . در مورد ایران هم یک کشور مسلمان و شیعی هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کرد . کشورهای مسلمان خواهان جدا کردن جزایر ایرانی هستند و نام خلیج فارس را در کتابهایشان تغییر داده اند .

5 -  بحران فلسطین تا اندازه زیادی توسط رسانه های نفتی منطقه ای و فرامنطقه ای بزرگنمایی شده و به شکلی  کاریکاتور وار از واقعیت فاصله گرفته  است . حجم اخبار و تحلیل ها و تفسیر هایی که پیرامون این مسئله صورت می گیرد، یک جنگ جهانی بزرگ را در ذهن تداعی می کند . جنگی که اخبار آن بخشی از زندگی شهروندان عادی را به خود اختصاص داده است . اینها محصول ثروت باد آورده ای به نام نفت است که در قالب شبکه هایی چون الجزیره به میدان می آید و بر تنور بنیادگرایی و خشونت می دمد .در ایران روزانه دهها نفر فقط در جاده ها و در اثر حوادث رانندگی کشته می شوند اما تصویر کشته شدن یک فلسطینی است که بارها و در بخش های مختلف خبری منتشر می شود.

6 -  فرض کنیم در همه حال حق با اعراب و مسلمانان است ، آنهم حقی مطلق . چگونه است که روشنفکران جوامع اسلامی نسل کشی دارفور را که به دست یک دیکتاتور عرب و مسلمان به نام عمرالبشیر در حال انجام است ، نادیده می گیرند و حتی در واکنش به محکومیت وی در دادگاه بین المللی تظاهرات به راه می اندازند ؟ آیا آنچه را برای خود می پسندیم برای دیگران خلاف آن را می خواهیم ؟جالب اینجاست  دادگاهی که اسلوبودان میلوسویچ، قاتل مسلمانان را دست بسته و در برابر دوربین های خبری زندانی کرد ، همان دادگاه زمانی که حکم جلب یک دیکتاتور عرب را صادر می کند ، لقب ابزار دست اسراییل را به او می دهند .

7 -  بحران فلسطین سرگرمی بزرگی برای مردم منطقه شده است تا از دیکتاتوریهای فاسد نفتی حاکم بر خود غافل شوند . امیران عرب در کشور خود رجز می خوانند و از ملت فلسطین دفاع می کنند و در مجامع جهانی به دنبال جلب رضایت غرب و حتی اسراییل هستند . خاتمه این بحران یعنی شروع خواست های دموکراتیک و توسعه طلبی مردم در عرصه سیاست و اجتماع و این اتفاق با مزاج حکومتهای فاسد و قرون وسطایی خاورمیانه سازگاری ندارد . پس چه بهتر که این استخوان همچنان لای زخم بماند .

8 -  برخی از دوستان ملی گرایی را یک ایدئولوژی قدیمی می دانند که اعتبارش را از دست داده است و ممکن است قسمتهایی از این نوشته را مشمول ملی گرایی بدانند . بر این باورم که ملی گرایی در عرصه منافع ملی نه تنها یک ایدئولوژی قدیمی نیست بلکه بنیان محکمی برای توسعه و ترقی یک مملکت است . آنچه اسباب خطر است همان روشنفکری توهم آلودی است که به جای واقعیت ، بر احساسات رمانتیک سوار است . این عقیده که ایران در میان یک امپراطوری بزرگ متشکل از کشورهای عرب قرار دارد که دید دوستانه ای به کشور ما ندارند ، یک واقعیت بزرگ است که اتخاذ راهکارهای منطقی و در عین حال ملی گرایانه را می طلبد .

9 – شعار “ هم غزه هم لبنان ” که از سوی گروهی از سبزها و در مقابل شعار “ نه غزه نه لبنان ” اختراع شد ، سخن  به ظاهر منطقی و زیبایی است اما مشکلات زیادی را با خود همراه دارد . جدال بر سر یک شعار نیست و کسی را نمی شناسیم که از کشته شدن مردم غزه و لبنان خوشحال شود . این شعارها ویترین هستند . ویترینی که در آن ایدئولوژی و مرامنامه و راهکارهای آینده و برنامه های سیاسی و اجتماعی صاحبان آن را می توان به وضوح مشاهده کرد . “نه غزه نه لبنان ” به این معنی است که ما با هزینه کردن منافع ملی در پای مسئله ای به نام فلسطین مخالفیم و در همان حال بر اساس موازین حقوق بشر با کشته شدن فلسطینیها هم مخالفت داریم . درست مثل رویکردی که کشورهای بی طرف به این مقوله دارند . آنها هم جریان کشته شدن امدادگران را محکوم کردند و سفیر اسراییل را احضار کردند. اما هنگامی که شاخکهای کسی به خاطر شعار “ نه غزه نه لبنان ” می جنبد و در برابرش شعار دیگری می سازد، مشخص می شود که این روند را قبول دارد و قصد و نیتش هم ادامه همین راه است . این طرز تفکر حتی در بدیهیات اولیه خود نیز سر در گم است . به عنوان مثال برای مخاطبین خود روشن نمی کند که چرا این دفاع جانانه از فلسطینی ها شامل حال مردم چچن نمی شود ؟ البته ما می دانیم که این تناقض به خاطر آبشخوری است که این جریان از آن سیراب می شود . در این نوع نگاه تنها کسانی مظلوم هستند که از جانب آمریکاییها و یا دوستان آمریکا مورد ظلم واقع شده اند.

10 -  بسیاری از حوادت تاریخی و موضع گیریهای سیاسی به خاطر شرایط متعددی که در یک کشور به وجود می آید ، تبدیل به تابو شده و همچون یک روایت فرا تاریخی و فراانسانی نگریسته می شود . مقوله فلسطین در میام ما ایرانیان این چنین است . ملاکی شده است برای انسانی و یا غیر انسانی بودن یک دیدگاه و تفکر . این تابو در سالهای اخیر توسط مردم کوچه و بازار شکسته شد . همان مردمی که روشنفکران فکر می کنند وظیفه هدایت آنها را بر عهده دارند . سپس این تابو در تجمعات سیاسی شکسته شد .