دیروز هم آمد و رفت. 25 بهمن، روز اعتراض مردمی بود که برای حمایت از همتایان مصری و تونسی خود به خیابانها ریختند. همتایانی که همچون ما، زیر فشار چکمه دیکتاتورهای دژخیم، روزگار به بدی سپردند و اما بالاخره به خود آمدند. به خود آمدند و خود را متقاعد کردند که برای بهبود وضع زندگی خویش و همچون خویش، بهایی در شان و اندازه آزادی باید پرداخت.
دیروز نیز گذشت و من هم غمینام، و هم خرسندیام را نمیتوانم پنهان دارم.
خوشحالم که حکومت فهمید هنوز مخالفینش هستند و آمادهاند در هر برههای، با تیغ برنده خود، مقبولیت نظام را زیر سوال ببرند. نظامی که بر خواستههای برحق آنان وقعی نمینهد! هرچند برخیشان میدانستند اما برخی نیز در خیال خام و توهمات خود، این واقعیت را درک نمیکردند که مردم میتوانند اگر بخواهند. از این مهمتر، خوشحالم که مردم همچنان حی و حاضر، خواب ناز دیکتاتور را نقش برآب میکنند. در نگاه من، این بزرگترین دستاورد امروز بود.
اما از دیگر سو غم دارم. چرا که امروز، مواجهه امنیتیها باز هم سنگین بود. میزدند تا ناقص کنند! امروز بیهدف گلولههای رنگی پینت بال پرتاب میشد و صدای مهیب آن ترس بر جان ناآشنایان میافکند! امروز مردم را به نقطهای میکشاندند و بعد، از چند سو هجوم میآوردند و مردم در آن میانه قیچی میشدند. امروز هرکه عکس میگرفت، بدون هیچ پرسش و توضیحی بازداشت میشد! حتی گوشیها را نیز چک نمیکردند! فقط بازداشت! و پس از بازداشت، مردم را در تاکسیهای از پیش آماده شده حبس میکردند، نه در استیشنهای سیاه رنگ نیروی انتظامی! تاکسیهایی با شیشههای مات! کلاهی نیز بر سر مردم می کشیدند که کل صورت را نهان میکرد ! مروز حکومت قصد ترساندن مردم را نداشت! کمر به ناکار کردن مردم بسته بودند گویا! آمده بودند برای تسویه حسابهای گذشته! قصد کرده بودند کاری کنند که هیچ یک از معترضین امروز، فکر شرکت در تظاهرات بعدی را هم نکند!
بله؛اندوه دارم بابت تمام کسانی که لاجرم این شب را به جای رخت خواب راحت، باید با زمین و دیوار سخت سپری کنند و در کنج افکارم منزوی خواهم شد اگر حکومت به مطلوب خود دست یابد و معترضین، از روی ترس، آینده را رها سازند.
تهران دیروز اینگونه بود و من زود به خانه بازگشتم!
به امید روزهای بهتر برای این ملک ناخوش.