مهرداد شیبانی
هفته آخر آذر، در حالی که آمریکا و اروپا، مخالفان “ایران اتمی” را گرد هم می آوردند، در داخل به دعوای جناحی گذشت و کار چنان بالا گرفت که حامیان احمدی نژاد هم رفتارهای وی را باعث به خطر افتادن” آبروی اسلام و قرآن” دانستند.
در این هفته که کنفرانس آناپولیس، “سرد و غمزده” نبود و طی آن نه فقط ”دو طرف اسرائیلی و فلسطینی موافقت کردند تلاشهایی جدی برای رسیدن به یک توافق صلح تا پایان سال 2008 انجام دهند” بلکه سوریه، متحد جمهوری اسلامی هم با ”لحنی به وضوح ملایم تر” تاکید کرد که “این کشور خواهان برقرار ساختن روابطی عادی با اسراییل است”، بسیجیان دانشجو در تهران، مهم ترین کاری که کردند بالا بردن پلاکاردی بود که روی آن نوشته بود: “یک بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک…”. آنان سید حسین موسویان، یکی از مذاکره کنندگان اتمی ایران را می گفتند که عاقبت دادسرا، حکم “تبرئه” وی را صادر کرد. و این مهم ترین “شکست دولت آقای احمدی نژاد” بود! برای همین وی به همراه سخنگوی دولتش و دیگر حامیان نظامی و شبه نظامی این دولت به یکباره به میدان آمد و سخن از این گفت که: ”چرا چیزی که بیگانه می داند، ملت نباید از آن مطلع شود؟”
و البته هیچکدام نگفتند که چرا ملت از بقیه چیزها نباید مطلع باشد؛ از جمله از میلیاردها دلاری که به گفته مجلسیان، تکلیف نحوه هزینه آن توسط دولت روشن نیست.همان طور که نگفتند منظور آیتالله جوادی آملی، یکی از سرشناس ترین روحانیون جناح راست، از اینکه می گوید “آقایان بهتر است از اقدامات خود خجالت بکشند” کدام اقدامات دولت است. هر چند صدای اصلی از درون کابینه آقای احمدی نژاد برآمد: هم کارمندان ریاست جمهوری که نارضایتی خود را از “اختصاص به طور میانگین 60 هزارتومان ازحقوق ماهیانه هر کارمند نهاد ریاست جمهوری برای جبران هزینه های خارج از کنترل سفرهای استانی رییس جمهور” با گذاشتن “مقداری از مدفوع خود در یک پاکت” و گذاشتن آن در ”جلوی در اتاق علی شوقی معاون مالی سعید لو” نشان دادند؛ هم محمد جهرمی، وزیر کار کابینه نهم که دیگر کارد به استخوانش رسیده، با انتشار “اطلاعیه ای” به انتقاد از سیاستهای اقتصادی آقای احمدی نژاد پرداخت. انتقاداتی که به موجب آن معلوم شد چنین “سیاست هایی به تولیدکنندگان داخلی لطمات جبران ناپذیری وارد می کند.“
اما اینها مهم نیست؛ مهم این است که آقای هوگو چاوز برای هفتمین بار به ایران سفر کرد، احمدی نژاد را “برادرانه” در آغوش کشید و گفت: “اگر آمریکا به جمهوری اسلامی حمله کند، قیمت نفت به 200 دلار در بشکه می رسد.” آن هم دلاری که از دید آقای احمدی نژاد “تکه کاغذی بی ارزش” است که دیگر در ایران، خریداری ندارد: “دولت ایران می گوید اکنون برای اولین بار تقریبا همه مبادلات نفتی خود را با ارزهایی غیر از دلار آمریکا انجام می دهد”.
کاری کار ساز که آقای حجت الله غنیمی فرد، معاون امور بین الملل شرکت ملی نفت ایران، آن را “یک تصمیم اقتصادی” درست می داند که باعث شده “حرف ما درست ازآب” در آید و “در طول زمان دلار ضعیف و ضعیف تر” شود!
بر اساس همین نظربود که آقای احمدی نژاد در نشست سران کشورهای عضو اوپک در ریاض “خواهان خرید و فروش نفت به ارزهای دیگر” شد؛ درخواستی که با مخالفت عربستان سعودی مواجه شد و نظر دیگران را نیز جلب نکرد.همان طور که نامه وی برای نیکلای سارکوزی، رئیس جمهور “جوان” فرانسه نظری را جلب نکرد. آقای سارکوزی درست همان وقتی که رئیس دولت نهم داشت همه نیروی خود را صرف خرید “دوچرخه” برای بچه های نادار بخشی از سرزمین ایران می کرد، در چین بود و حاصل بودنش در چین، چندین قرار داد میلیاردی. قرار دادهایی که انگیزه کافی برای بازگشت چین به اجلاس کشورهای 5+1 را فراهم می کند.
بازگشتی که با توجه به عزم نمایندگان اتحادیه اروپا در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر “تشدید تحریمها علیه ایران” می تواند بسیار پر معنا باشد. وضعیتی که گزارش دو پهلوی آقای البرادعی نیزتاکنون نتوانسته است آن را تغییر دهد، چرا که “این سه کشور میگویند ایران برای جلب اعتماد بینالمللی در خصوص پروژههای هستهای خود اقدامهای ناچیزی انجام داده است.” استناد آنها هم اتفاقا به گزارش آقای البرادعی است که همچنان می گوید: “دانستههای آژانس درباره فعالیتهای کنونی ایران بسیار محدود است، زیرا ایران فعالیتهای بازرسان آژانس را محدود میکند. علاوهبراین، ایران علیرغم درخواست شورای امنیت برای توقف غنیسازی اورانیوم، به این کار ادامه میدهد.“
بی جهت نیست که دکتر ابراهیم یزدی، در گزارش البرادعی که شعف بیش از حد تهران را به دنبال داشت “تفاوت چندانی” نمی بیند “جز اینکه ایران اطلاعات جدیدی به آژانس ارائه داده که در این گزارش به آن اشاره شده است.“
در چنین شرایطی است که در مراسمی که برای اعتراض به دستگیری عماد الدین باقی، برگزار شد، عزت الله سحابی، از بودن کشور در “لبه پرتگاه” سخن می گوید و فریبرز رئیس دانا “دستگیری کسانی مثل باقی، بگیروببندها دردانشگاه ها و در زندان نگه داشتن کارگران مبارز” را “پاداش و چراغ سبز بسیار گرانقدر به ارتش آمریکا” می خواند. پاداشی که با ضرب و شتم شدید دانشجویان امیر کبیر، و از جمله مجید توکلی ـ که زجر نامه وی در همین هفته منتشر شد ـ بیشتر و بیشتر می شود و به جایی می رسد که تحلیل گر گاردین هم از اظهارات احمدی نژاد بوی “علاقه به آمریکا”یی را می شنود که دیگر دارد از “حد می گذرد.“
علاقه ای که باعث می شود حتی ابتکار راه اندازی شورای موقت صلح از جانب شیرین عبادی و دیگر فعالین مدنی جامعه ایران نیز وی را بیازارد. برای همین است که خبرگزاری سخنگوی احمدی نژاد و موسسه نشر اندیشه های مصباح یزدی در قم، به واکنش در برابر این ابتکار می پردازند و آن هم از این زاویه که: “در روز های اخیر و پس از ناکامی غرب در مواجهه با پرونده هسته ای ایران، تلاش هایی از خارج مرزها در جهت سازماندهی گروه های غیر دولتی در داخل و مخالفت آنان با ایستادگی بر حقوق هسته ای ملت ایران به بهانه رفع تهدیدات و تحریم ها شکل گرفته است.“
بر اساس همین دانسته هاست که اکبر گنجی می گوید: “این حکومت به تظاهرات ضد آمریکایی هم اجازه نمی دهد؛ تظاهرات باید دولتی باشد مثل تظاهرات 13 آبان”.
حال درست در روزهایی که معلوم شده با طرح های این دولت “5 درصد از اراذل و اوباش دستگیر شده بین 14 تا 17سال و 53 درصد بین 17 تا 23 سال سن دارند”[ سردار احمد روزبهانی رئیس پلس امنیت اخلاقی] ـ که این از برکات دولت مهرورز است و همچنین “تعرفه خدمات درمانی ترک اعتیاد و داروهای آن نیز از 80 هزار تومان به 40 هزار تومان کاهش یافته” و به ابتکار احمدی نژاد “نام ستاد مبارزه با مواد مخدر به ستاد مبارزه با اعتیاد” تبدیل شده تا ”علاوه بر مبارزه با روانگردان ها و مواد مخدر، مبارزه با اعتیاد به الکل و دخانیات نیز به فعالیت های این ستاد اضافه شود” رئیس سازمان انرژی اتمی ایران “از پیشرفت در ساخت نخستین رآکتور تحقیقاتی آب سنگین در کشور” خبر می دهد. همان راکتوری که “مورد اعتراض آمریکا و متحدان غربی” این کشور است و از “موارد مناقشه برانگیز در فعالیت اتمی ایران” که “شورای امنیت سازمان ملل متحد در قطعنامه های خود خواهان توقف آن شده است”.
او همچنین “در مورد غنی سازی اورانیوم در تأسیسات نطنز که مناقشه برانگیزترین بخش فعالیت اتمی ایران” است نیز می گوید: “هم اکنون در این تأسیسات سه هزار دستگاه سانتریفوژ اورانیوم فعالیت می کند و گسترش این تأسیسات طبق برنامه تا زمان راه اندازی 56 هزار دستگاه سانتریفوژ پیش خواهد رفت.” علیاصغر سلطانیه، نماینده ایران آژانس انرژی اتمی هم تهدید می کند که “هر حرکت یا قطعنامهای در شورای امنیت تاثیر منفی بر همکاری ما خواهد داشت.“
و این یعنی همان سیبی که غرب منتظر رسیدن آن است. بی جهت نیست که آقای شولتی از “مایوس” شدن آمریکا سخن می گوید و خبرگزاری آسوشیتدپرس، از اینکه سوریه “از واشینگتن خواسته است که نقش یک میانجی فعال و بی طرف” را به عهده بگیرد.
در این شرایط اگر “مراسم بزرگداشت ستارخان، سردار ملی ایران که از سوی گروهی از آذری زبان ها برنامه ریزی شده بود، با حمله نیروی انتظامی به تشنج کشیده” نشود باید تعجب کرد. دولتی که “بازگشت به سوی ملت” را در برنامه خود ندارد، جز “تقاضای مذاکره با آمریکا”[منوچهر متکی] چه تقاضای دیگری را می تواند پیش رو نهد؟