در اقلیم بهار
دورها : دور و نزدیک ها : گم
ابرها : پاره پاره رها محو
آب سرگرم آیینه داری
درهم آمیخته با خزه ها
آبی آب در
جاری جوی
از رها گشتن سنگ در آب
نیمه ای خشک یا نیمه ای تر
بال مرغابیان فراری
شاخه در باد و تصویر در آب
آب در جوی و جوبار در باغ
باغ در نیم روز بهاری
وین همه در شد آیند جاری
طفلی به نام شادی
دیری است گم شده است
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند - به بالای آرزو-
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خرز..
سفر بخیر
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا , هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما…. چه کنم که بسته پایم….
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
در این شبها
( برای م.امید)
درین شبها
که گل از برگ و
برگ از باد و
باد از ابر میترسد
درین شبها
که هر آیینه با تصویر بیگانهست
و پنهان میکند هر چشمهای سر و سرودش را
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که میخوانی.
تویی تنها که میخوانی
رثای قتل عام و خون پامال تبار آن شهیدان را
تویی تنها که میفهمی
زبان و رمز آواز چگور ناامیدان را.
بر آن شاخ بلند ای نغمهساز باغ بیبرگی
بمان تا بشنوند از شور آوازت
درختانی که اینک در جوانههای خرد باغ در خواب اند
بمان تا دشتهای روشن آیینهها،
گلهای جوباران
تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
ز آواز تو دریابند.
تو غمگینتر سرود حسرت و چاووش این ایام،
تو بارانیترین ابری که میگرید
به باغ مزدک و زرتشت،
تو عصیانیترین خشمی که میجوشد
ز جام و ساغر خیام.
درین شبها
که گل از برگ و
برگ از باد و
باد از ابر و
ابر از خویش میترسد
و پنهان میکند هر چشمهای سر و سرودش را
درین آفاق ظلمانی
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که میخوانی.
شعبده باز
مثل آن شعبدهبازی که کبوترها را
میدهد پرواز
از جوف کلاهی که تهی است
شوق پرواز و
رهایی را،
زیبایی را،
از میان کلماتی که عسس یکیک را
تهی از مقصد و معنی کردهست
میدهم اینک یکیک پرواز
و آسمان وطنم را، تا دور،
کردهام پر ز کبوترها،
اینم اعجاز!
منم آن شعبدهباز ..
نامیدن
به نام تو امروز آواز دادم سحر را
به نام تو خواندم
درخت و پل و باد و
نیلوفر صبحدم را
تو را باغ نامیدم و صبح در
کوچه بالید
تو را در نفس های خود
آشیان دادم ای آذرخش مقدس
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدم ها و هیهای غم را…
زندگی نامه ی شقایق
زندگی نامه ی شقایق چیست ؟
رایت خون به دوش وقت سحر
نغمه ای عاشقانه بر لب باد
زندگی را سپرده در ره عشق
به کف باد و هرچه باداباد
شعرهای بالا راایرج ادیب زاده انتخاب کرده است و از یک سی دی دو زبانه که با صدای او و سوزی ضیائی،از اشعار شفیعی کدکنی بفارسی وانگلیسی منتشر شده است.
ایرج ادیبزاده در سال 1325 در تهران به دنیا آمد. وی کار نوشتن و روزنامهنگاری را از ۱۶ سالگی آغاز کرد و با علاقه بسیاری که به این حوزه داشت، در رشته ارتباطات تحصیل کرد. با قبول شدن در کنکور رادیو ایران، به رادیو زاهدان پیوست و دورهی روزنامهنگاری حرفهای خود را با این رادیو ادامه داد. پس از مدتی کار در رادیو زاهدان که تحسین مسئولین را برانگیخته بود، به تهران دعوت شد و در رادیو تهران، زیر نظر ایرج گرگین که مسئول این رادیو بود برنامهای را تحت عنوان «صدای شاعر و جهان اندیشه» به روی آنتن برد.
پس از آنکه رادیو و تلویزیون به صورت سازمانی ادغام شدند، ایرج ادیبزاده به رادیو تلویزیون ملی ایران پیوست و برنامههای فرهنگی و هنری خود را ادامه داد. با ایجاد شبکه دوم تلویزیون ایران با مدیریت ایرج گرگین، ادیب زاده نیز به این شبکه دعوت شد و با همکاری کسانی چون مانوک خدابخشیان، حمید قاضی زاده، محمد علی اینانلو و رضا آخته برنامه اجتماعی - ورزشی «ورزش از نگاه دو» را به روی آنتن تلویزیون ملی ایران برد. این برنامه به حدی جذاب و پرمخاطب بود که دو سال پیاپی جایزه پربینندهترین برنامه را دریافت کرد.
ایرج ادیبزاده در کنار همکاری با شبکه دوم تلویزیون ملی ایران، به مدت هفت سال نیز با روزنامه آیندگان همکاری داشت. همکاری با تلویزیون و نیز روزنامه آیندگان، باعث شد تا ایرج ادیبزاده به عنوان یکی از مطرح ترین خبرنگاران ورزشی به بیش از ۵۰ کشور جهان سفر کند. او یکی از خبرنگاران رادیو تلویزیون ملی ایران و روزنامه ی آیندگان بود که در بازیهای المپیک مونترآل ۱۹۷۶ و نیز جام جهانی فوتبال ۱۹۷۸ آرژانتین این دو رویدا د مهم را پوشش داد و در بازگشت به ایران دکتر صدرالدین الهی استا دومعاون دانشکده ی علوم ارتباطات – دانشکده ی روزنامه نگاری در حضور گروهی از دانشجویان به عنوان موفق ترین روزنامه نگار جوان در این رویدادها معرفی کرد.
با مهاجرت به کشور فرانسه، ایرج ادیبزاده همراه با فرزندش، آرش ادیب زاده باز هم به حرفه روزنامهنگاری ادامه داد، بهطوری که پس از سالها، این پیشه همچنان ادامه دارد. در فرانسه ادیب زاده با هفتهنامه کیهان لندن به عنوان روزنامهنگار همکاری میکرد و پس از تاسیس بخش فارسی رادیو فرانسه همکاری با این رسانه معتبر را هم آغاز کرد. از سال ۲۰۰۶ و با تاسیس رادیو زمانه در هلند، ایرج ادیبزاده در کنار تمام فعالیتهای دیگرش، همکاری با این رسانه را هم آغاز کرد و برنامههای متنوع فرهنگی، سیاسی بسیاری را برای مخاطبان ایرانی تهیه کرد.
خارج از حوزه روزنامهنگاری؛ فرهنگ و ادب ایران باستان، شعر و رمان و نقاشی معاصر از دلبستگیهای ادیبزاده است. بهطوری که از یکسال پیش و در کنار حرفه روزنامهنگاری به کار بررسی و خواندن شعر شاعران معاصران و نیز «گاتاها، سرودههای زرتشت» مشغول است. حاصل این بررسی و ذوق ادبی، تهیه یک سیدی از شعر آقای محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد شعر ایران است. این سیدی که با همکاری خانم سوسن ضیایی (از همکاران ایرج ادیب زاده در تلویزیون ملی ایران و نیز از گویندگان بخش انگلیسی تلویزیون در پیش از انقلاب) تهیه شده، بصورتی زیبا و آراسته اشعار آقای شفیعی کدکنی را به دو صورت فارسی و انگلیسی با صدایی دلنواز و آرام ارائه میکند. بهزودی نیز «گاتاها، سرودههای زرتشت» نیز به این مجموعه اضافه خواهد شد. با وی گفت و گویی کرده ایم که در پی می آید.
چگونه از ورزش به شعر رسیدید؟
به قول انیشتین یکی از قویترین دلایلی که منجر به ورود آدمی به عرصهی علم و هنر میشود فرار از از زندگی روزمره است. این موضوع شاید یکی از دلایلی باشد که من به این وادی وارد شدم، اما دلیل مهم تر؛ ضرورت کار فرهنگی در حال حاضر برای ما ایرانیان است که بیش و پیش از هر چیزی لازم و ارزشمند است. در واقع نگاهداری فرهنگ و هنر و زبان، هم بهترین راه مبارزه با بدخواهان و دشمنان ایران است و هم تلاش برای روشن نگهداشتن چراغ مدرنیسم و دموکراسی و برقراری سکولاریسم خواهد بود. به عبارت دیگر همه اینها پادزهری خواهد بود برای حکومت اسلامی ایدئولوژیک به ویژه ای از نوع جمهوری اسلامی آن.
مساله دیگر علاقه همیشگیام به شعر و ادبیات و کتاب بوده است. این همه از خانوادهای فرهنگی به من ارث رسیده و با آن بزرگ شدهام. اگر روزی به سعدی، حافظ، مولانا و فردوسی، خدایان شعر ایران علاقه داشتم -ـ– البته هنوز هم علاقه دارم ـ– حالا این علاقه با سپهری، فروغ و بویژه اشعار ناب و زیبای محمدرضا شفیعی کدکنی ادامه پیدا کرده و همانطور هم که میدانید نخستین سیدی برگزیده را به شعرهای این استاد بزرگ ادب پارسی اختصاص دادهام.
چرا با شفیعی کدکنی شروع کردید؟
استادم دکتر صدرالدین الهی درباره شفیعی کدکنی میگوید: «شاعری که اندازههای شعرش از قماش شعر امروز نیست، شعر کدکنی از آنهاست که از ازل تا ابد میماند و میخروشد و میرود.»
چه امید عبثی بستم به مترسک
که بپاید جالیزم را
من خودم باید برخیزم..
شفیعی کدکنی شاعری شگفت آور است. با اشعارش روی نقاط اصلی زندگی بشر انگشت گذارده و با بیان کوتاه با واژهها و تصویر سازیها چهره ناب ادبیات را نمایان میسازد. اشعارش کوتاه است و پر از معنی وپراز، کشش و حذابیت. گویی نزدیکی زادگاهش به نیشابور، زادگاه خیام، عامل شکلگیری تفکر خیامی در شعرهای ناب وی هم شده است.
فرج سرکوهی، نویسنده و منتقد ادبی، شفیعی کدکنی را یکی از برجستهترین چهرههای شعر نیمایی توصیف کرده است. سرکوهی می نویسد: «اگر نهادینه شدن شعری را در زبان فرهنگ جامعه و حافظه جمعی یکی از نمودارهای ماندگاری و جاودانگی بدانیم، برخی شعرهای کدکنی از هم اکنون مهرماندگاری را بر پیشانی دارند و به زبان فارسی و فرهنگی جامعه راه یافتهاند.»
نکتهی دیگر اینکه بعضی از شعرهای کدکنی را بسیاری از ایرانیان از حفظ دارند.
«به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟»
یا شعر «طفلی به نام شادی دیریست گمشده است» و یا همچنین شعر «بخوان به نام گل سرخ..» که با صدای خواننده افسانهای ایران، مرضیه جاودانی شده است.
از همه اینها گذشته اشعار شفیعی کدکنی بیشتر رنگ اجتماعی و روز دارند. شعر او تصویریست پر از رمزها و کنایه ها.
من و سوسن ضیایی هنگامی که پیش از ضبط چندین بار شعرها را برای آماده کردن میخواندیم، به بسیاری از رمزها و کنایههای آنها پی میبردیم. در واقع ما وارد خیال میشدیم و خواندن آن اشعار را بصورت تصویری تجسم میکردیم.
همانطور که اشاره کردم بسیاری از شعرهای شفیعی کدکنی بر حافظه جمعی ایرانیان ثبت شده و پیوسته تاثیر دارد و این موضوع آرزوی هر شاعری است.
بسیاری از نوازندگان و خوانندگان هم از جمله: استاد شجریان، شهرام ناظری، مرضیه، و گیسو شاکری اشعار این شاعر بزرگ را خواندهاند. خانم گیسو شاکری شعر «موج موج خزر از سوگ سیه پوشانند» را روی آهنگی که محمد شمس ساخته به زیبایی خوانده است. و یا آهنگهایی که پرویز مشکاتیان روی شعر «گون» ساخته و یا آقای حسین علیزاده که برای چند شعر کدکنی آهنگ گذاشته است. همه اینها نشان میدهد که شفیعی کدکنی هم شاعر اوضاع امروز است هم اشعار او از ازل تا به ابد میماند و میخروشد و میرود..
داستان تولد این سیدیها از اشعار شفیعی کدکنی، با صدای شما و خانم سوسن ضیایی باید شنیدنی باشد؟ توضیحی در این زمینه میدهید؟
در واقع همه چیز از سفر دوسال پیش خانم سوسن ضیایی به ایران آغاز شد. کتاب تازهای از برگزیده شعرهای شفیعی کدکنی با نام «در آیینه رود» به دو زبان فارسی و انگلیسی در تهران منتشر شده بود. ۸۶ شعر از اشعار شفیعی کدکنی انتخاب و به دو زبان فارسی و انگلیسی در این کتاب گنجانده شده بود. ترجمه انگلیسی این اشعار هم توسط خانم پری آزرم معتمدی با ویرایش آلن ویلیامز انجام گرفته بود.
خانم معتمدی که نقاشی را نیز به طور حرفهای از سال ۱۳۶۳ شروع کرد، روی شعرهای شفیعی کدکنی ۴۰ نقاشی کشیده بود که به کتاب «در آیینه رود» زیبایی ویژهای بخشیده است. همینجا اضافه کنم که این کتاب را انتشارات سخن در تهران با کیفیت بسیار خوبی چاپ کرده است.
به هرحال با انتشار این کتاب، خانم ضیایی با شناختی که از علاقه من به شعر و ادبیات داشت پیشنهاد کرد که برگزیدهای از اشعار آن را به دو زبان انگلیسی و فارسی (خانم ضیایی به زبان انگلیسی و من به فارسی) بخوانیم و سپس آن را بهصورت سیدی منتشر کنیم.
خوشبختانه اجازه رسمی این کار هم از آقای شفیعی کدکنی اخذ شده بود. این اجازه را مادر سوسن ضیایی که زنی ادیب و از دوستان شفیعی کدکنی است از او گرفته بود. بعدها البته اجازه مترجم انگلیسی کتاب را هم دریافت کردیم. پس از کارهای اولیه و مقدماتی، کار خواندن و ضبط شعرها آغاز شد.
برای من این موضوع پرداختن به یک کار فرهنگی بود که بسیار مورد علاقهام قرار داشت، همچنین میدانیم که اهمیت وسایل شنیداری از قبیل سیدی و… در حال حاضر بیشتر از وسایل دیداری است. درواقع بیشتر اوقات بسیاری از ما در ترافیک و اتومبیل میگذرد، بسیاری از ما نیز هنگام خوابیدن یا حتی کار کردن به شنیدن یک موسیقی یا شنیدن شعری زیبا علاقه داریم و این کار برای ما بصورت عادت نیز درآمده است. بنابراین حال که ما به شعر و ادبیات نیاز داریم که به ما آرامش بخشد، پس چه بهتر که این کار را از طریق گوش دادن به اشعار بزرگان ادب ایران بگذرانیم.
در همین فرانسه سایتی هست به نام «Literature Audio» که ادبیات جهان را در قالب فایلهای صوتی و با صداهای زیبا ارائه میدهد. تاکنون بیش از ۱۸۰۰ کتاب از ادبیات فرانسه و جهان در این سایت در دسترس است. اگر شما به این سایت مراجعه کنید به سادگی میتوانید کتاب مورد علاقهاتان را پیدا کنید و گوش کنید. آمار بازدید آن نیز حیرتانگیز است، روزی ششش هزار نفر روی این سایت کتاب گوش می کنند. همهاین مسائل ما را بیشتر و بیشتر به تهیه فایلهای صوتی از اشعار بزرگان ترغیب کرد.
نکته دیگر اینکه هشت ماه، خواندن، ضبط، و موسیقیگذاری این سیدیها طول کشید. پس از آن در جستجوی فرد یا افرادی برآمدیم که ما را برای تکثیر این مجموعه یاری کنند، چون خود ما به تنهایی نمیتوانستیم هزینه های این کار را متحمل شویم. پس از چندی آقای فرخ نوبخت، که از علاقمندان به فرهنگ و ادب پارسی است و نیز رستورانی به نام «توپولی» را در سنت میشل اداره میکند، هزینه چاپ و انتشار سیدی را به عهده گرفت.- سپاس ما ازایشان و همه ی دوستداران و همراهان فرهنگی - در حال حاضر هم این سیدیها در دسترس همگان است.
و کارهای بعدیتان ؟
«گاتاها، سرودههای زرتشت»، یکی از کهنترین نوشتههایی است که در جهان باقی مانده؛ ضبط و آمادهسازی این نوشتهها کاریاست که از چند ماه پیش آغاز کردهایم.
هفده سروده زرتشت، یادگار ارزنده و ابدی اشوزرتشت به انسان است. این سرودها که توسط دکتر آبتین ساسانفر، استاد پیشین دانشگاه ملی ایران و رییس انجمن جهانی زرتشتیان در پاریس ترجمه شده است انتخاب و به زودی آماده خواهد شد. البته همینجا اضافه کنم که تهیه کننده این سی دیها نیز خود جناب دکتر آبتین ساسانفر هستند.
همچنین در نظر داریم پس از این کار، اشعار سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، طاهره قرة العین را در دستور کار قرار دهیم. نیز خواندن چند کتاب از آثار باارزش ادبیات فارسی، به زبان انگلیسی و فرانسه در برنامههای آینده ما قرار دارد.
در خاتمه نکتهی قابل تامل این است که پس از دو ماه که از انتشار سیدی اشعار آقای شفیعی کدکنی میگذرد خوشبختانه باید اعلام کنم که استقبال خوبی از این مجموعه شده است و این موضوع ما را برای ادامه این پروژه بسیار امیدوار کرد. البته هدف اصلی ما در واقع شناساندن ادب و فرهنگ ایران به نوجوانان، جوانان و کسانی است که در خارج از ایران زندگی میکنند و ایران و فرهنگ آن را دوست دارند.