هیاهوی بسیار برای هویج

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بعضی اوقات آدم فکر می کند پیروزی یعنی اینکه یک گام برود جلوتر، یعنی یک راست برود وسط جهنم. در حالی که ممکن است پیروزی بزرگ همین باشد که به موقع ترمز بگیریم و همان جا که هستیم باشیم. از یک طرف آمریکایی ها اعلام کردند که با امضای این توافقنامه با ایران به همان چیزی که لازم بود رسیدند. آقای جان کری هم شکلات هایش را خرید و ساعت سه صبح خانم اشتون را بغل کرد و از خوشحالی بال بال می زد.

خانم اشتون هم که با لبخندهای تمام دندان و احساس پیروزی به عنوان مهم ترین مذاکره کننده قرن که موفق شد چهارده جلسه در چند نقطه جهان با سعید جلیلی سر هیچ و پوچ حرف بزند بعد با دو جلسه با ظریف به توافق برسد، نشان داد که حالش خیلی خوب است.

آقای لوران فابیوس هم که هفته قبلش رفته بود تل آویو و حسابی با اسرائیلی ها حال و حول کرده بود، اعلام کرد حق غنی سازی ایران را به رسمیت شناخته است. هاشمی رفسنجانی هم که روز قبلش حالش خراب بود و به جلسه مجمع تشخیص نرفته بود، با لبخند تمام دندان و پیروزی تمام از خوشی بال بال می زد و اعلام کرد که « ایران از یک مخمصه بزرگ نجات پیدا کرده است»

حتما سئوال تان این است که مگر ما چه چیزی به دست آوردیم که همه خوشحالیم و مگر آمریکایی ها چه چیزی به دست آوردند که این همه خوشحالند و نصف شب آقای اوباما پیام داده و این پیروزی را به خودش تبریک گفته و اول صبح ما که همان نصف شب آنها می شود آقای روحانی پیام پیروزی داده و گفته خیلی خوشحال است و این پیروزی را به رهبری تبریک گفته و رهبری نه تنها پوستش را نکنده، بلکه به تبریک او پاسخ داده و متقابلا از او تشکر کرده.

یعنی به نظر می رسد همه طرفین دعوا راضی هستند و هیچ مشکلی وجود ندارد و حالا دیگر قرار است همه دور هم باشیم و خوش بگذرد و از این حرفها. اما فرض کنید که ما به یک پیروزی بزرگ رسیدیم، ولی هر چه می گردیم نمی دانیم این پیروزی بزرگ مان که به آن رسیدیم چی بوده؟

آمریکایی ها هم به یک پیروزی بزرگ رسیدند که خیلی خوشحالند ولی اسرائیلی ها که دوست آمریکایی ها هستند و دولت عربستان که قبلا دشمن اصلی اسرائیل بود و حالا دوست اصلی اسرائیل شده، معتقد است این توافق خیلی بد بوده، ولی آمریکایی ها که خودشان احتمالا عقل شان خوب کار می کند و می فهمند که این توافق برایشان خیلی خوب بوده، لاید اینقدر عقل شان می رسد که بفهمند که ایران به گفته اسرائیل پیروز شده با این حال آمریکایی ها خوشحال اند. به عبارت دیگر این وسط ایران چیزی به دست نیاورده، آمریکا هم چیزی به دست نیاورده، ولی هر دو پیروز شدند. این چه تعجبی دارد؟

حالا فرض کنید که ایران با آمریکا جنگیده بود و آمریکا نابود شده بود و ایران خیلی خوشحال بود و البته دو ساعت بعدش ایران با هفتاد و سه تا بمب اتمی نابود می شد. یا آمریکا به ایران حمله کرده بود و این وسط ایران را نابود کرده بود و الآن داشتند با ذره بین دنبال 52 تن شخصیت های ایرانی ورق بازی می گشتند و همه مخالفان جنگ هم در اروپا وسط خیابان بودند و این وسط اسرائیل هم زده بود حزب الله را لوله کرده بود و حزب الله هم 765 تا موشک شهاب هفت و هشت و نه زده بود وسط تل آویو و همه را حسابی تارومار کرده بود و منابع نفتی عربستان و کویت و قطر و امارات هم توسط موشک های ایران از بین رفته بود و قیمت نفت رسیده بود به 200 دلار و مصر هم بخاطر ایران به هم ریخته بود و ترکیه هم بخاطر سوریه همه چیزش درب و داغان شده بود و در خاورمیانه سگ می زد گربه می رقصید و در اتحادیه اروپا هم همه افتاده بودند به جان هم.

حالا شما فکر می کنید چرا عربستان سعودی فکر می کند که ایران حق غنی سازی به دست آورده، در حالی که آقای رسائی و بذرپاش که احتمالا ممکن است ایرانی باشند چنین فکری نمی کنند؟ فکر می کنید چرا آقای نتانیاهو این توافقنامه را « بزرگترین پیروزی سیاسی ایران از زمان حکومت خمینی » می داند ولی طرفداران ایرانی اسرائیل معتقدند که این توافقنامه مثل توافقنامه ترکمانچای است؟ و دارند پاچه یا خشتک یا دامن یا هر جای دیگرشان را جر می دهند که ثابت کنند ایران در این وسط بازی را باخته است؟

البته این وسط به نظر من اگر آدمهایی که از این توافقنامه ناراحت اند، یعنی دولت اسرائیل، دولت سعودی، تندروهای آمریکایی، اپوزیسیون تندروی واشنگتن نشین ایرانی، تندروهای داخلی در مجلس ایران مثل رسائی و بذرپاش، همه اینها را بگذارید کنار هم. آنهایی هم که از این قطعنامه خوشحالند یعنی بخش اعظم مردم ایران، اروپا و دموکراتهای آمریکا را بگذاریم کنار هم. قضیه خیلی خوب دست تان می آید.

ساده ساده مسئله همین می شود که همه آنهایی که ناراحت هستند، خوششان می آمد جنگ می شد، اگر جنگ می شد پولدار می شدند، اگر جنگ نشود شغل شان را از دست می دهند، اگر جنگ نشود قدرت شان را از دست می دهند، اگر جنگ نشود در انتخابات بعدی مردم به آنها رای نمی دهند. سروته همه چیز را که حساب کنید موضوع روشن می شود.

اتفاقا به نظر من اشتباه افرادی که در بررسی به نتیجه نمی رسند این است که چیزهایی را می خوانند که نوشته شده است و چیزهایی که در این توافقنامه نوشته شده، چیزهایی است که اصلا وجود ندارد. در حالی که اصل دعوا برسر موضوعاتی است که نوشته نشده و وجود دارد. یعنی همان متن پنج صفحه ای را بگیرید و دوباره بخوانید. نه. کلمات را نخوانید، چیزهایی که نوشته نشده بخوانید.

مثلا آمریکا یک نیروگاه عظیم پلوتونیوم را متوقف کرد. این کار مهمی بود. چنین نیروگاهی هنوز ایجاد نشده بود. اصلا زمینش هم انتخاب نشده بود. ایران بعد از هجده ساعت مذاکره پذیرفت که نیروگاهی را که وجود ندارد تعطیل کند و آمریکا پذیرفت که دارایی هایی که ایران هنوز کسب نکرده، بعدا که کسب کرد به ایران بدهد. اصل قضیه این وسط چی بود؟

یک عده چیزی را که نداشتند دادند تا یک عده کاری را که نکرده بودند بکنند. حتما فکر می کنید این وسط این همه ملت چه مرضی داشتند که چند روز بنشینند در مورد تک تک چیزهایی که وجود ندارند چانه بزنند؟ همین می شود که شما نمی فهمید چه شده، هاشمی و اوباما و کری و ظریف و نتانیاهو و شازده طلال می فهمند. کری و ظریف با هم دست دادند و رابطه ایران و آمریکا عادی شد. همین. حالا هی بچسبید به انرژی هسته ای. انرژی هسته ای کیلوچنده؟