کنار هم نشستن - البته بر اثر حروف الفبای لاتین - سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق و جان کری رقیب انتخاباتی جورج بوش پسر که هم اکنون سناتور ایالت ماساچوست است در رسانه های خبری و مطبوعاتی ایران جدی تلقی شده و از آن به عنوان گفت و گوی این دو شخصیت مطرح ایران و امریکا تفسیر کرده اند.
البته در بین برخی از اصولگرایان همین همنشینی کوتاه نیز تحمل نشده است و همچون گذشته همه افراد غیر خود را سازشکار و خائن و … می خوانند. از همه جالب تر اینکه برخی سایت ها و خبرگزاری ها با طعنه از این واقعه یاد کرده اند.
برخی نیز ظاهرا فضا را برای اقدامات بعدی آماده می کنند. در این فرصت کوتاه این ماجرا بهانه ای شد برای ذکر نکاتی که در شرایط کنونی می تواند خطری که کشور را تهدید می کند، افزایش یا کاهش دهد.
ایران را بابت عملکردش در چند مقوله به چنین روزهای بحرانی نزدیک شده است. 1- سیاست خارجی 2- سیاست داخلی.
در زمینه سیاست خارجی: تصمیمات نابخردانه و آرمانگرایانه و پوچ تصویر ایرانی را به تصویری زشت و خطرناک تبدیل کرده است که نه تنها شایسته ایرانیان نیست بلکه هر روز بیشتر از دیروز باعث شرمساری می شود. پنهانکاری 18 ساله نظام در مورد فعالیت های هسته ای، اعتبار نظام را آنقدر خدشه دار کرده است که ترمیم این اعتبار ضربه خورده کار سختی بوده و هست. چه درست و چه غلط در طول این سال ها میلیاردها دلار از بیت المال و از کیسه ایرانیان هزینه ساخت نیروگاه ها و اجرای پروژه های هسته ای شده که هر حرکتی در جهت نابودی آن خیانت به آینده کشور است. در این شرایط حفظ این سرمایه برای آینده ملت اصلی اساسی است و تاکید باید کرد که هر حرکتی از جانب حکومت که این سرمایه را در خطر نابودی همیشگی قرار دهد خیانت محسوب می شود.
مطمئنا پرسش از چرایی هزینه های میلیاردی در این زمینه کمرنگ تر از پرسش های مهمی در مورد چرایی پرداخت های میلیاردی به گروه های در فلسطین و لبنان و عراق و … از سوی ملت است. حداقل در مقابل هزینه مالی برای تاسیسات هسته ای در آینده می توان جوابگوی نسل آینده بود اما برای پرداخت پول ملت ایران برای برهم زنندگان صلح در نقاط دیگر پاسخ درستی نداریم.
اما به دلیل همان بی اعتمادی جهانی که مسئولان حکومتی اولین مسئولش هستند عقل حکومتداری می گفت از ابتدا نباید ماجرا را اینکونه پیچیده می کردیم. با پذیرش تعلیقی ده ساله یا بیشتر می شد ماجرا را خیلی پیشترها حل کرد. اما تحلیل های نادرست و شعارهایی با مصرف خطابه ای و تهییج کننده، اکنون نظام را در برابر موضوعی به اصطلاح «ناموسی» قرار داده است. از نگاه حکومت هر گونه نرمشی در شرایط کنونی رفتن به سوی ناکجا اباد تلقی خواهد می شود.
حکومت در یک سال و اندی گذشته با هر وسیله ای سعی کرد در داخل یکدستی کاذبی را بوجود آورد که از پیش ناکامی در این زمینه مشخص بود. به هر حال اکنون حکومت در شرایطی قرار دارد که در زمینه هسته ای اجماعی کامل علیه آن تشکیل شده است. البته می توانند در تریبون های رسمی منکر این قضیه شوند اما مطمئنا در خلوت خود به این موضوع اذعان دارند. ایدئولوژی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی به سمی مهلک تبدیل شده است که در صورت عدم سم زدایی، همین یک مقوله می تواند نظام را در سراشیبی سقوط قرار دهد. البته اگر خیلی دیر نشده باشد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نه دولت احمدی نژاد به دو راهی سختی نزدیک می شود. در شرایط کنونی از نگاه قدرت های جهانی جمهوری اسلامی ایران مخل صلح جهانی است و عامل فتنه در منطقه.
در زمینه سیاست داخلی: در این بخش نیز وضعیت اسفبار تر از مقوله سیاست خارجی است. شاید اگر در این زمین اوضاع به سامان بود در سیاست خارجی موفق تر عمل می شد. هرچند قدرت های جهانی همه توان کنونی خود را بر پرونده هسته ای نهاده اند اما از این موضوع ( حقوق بشر) به هیچ عنوان غافل نبوده اند و حکومت نیز در این زمینه یاریگر وفاداری برای آنان بوده است. هر روز سوژه ای نو و پرونده ای جدید را بر پرونده های باز، گذشته می افزاید. جمهوری اسلامی در این زمینه با دستان خود همواره پل های پشت سر خود را ویران کرده و می کند. و اتفاقا از هراس همین پرونده هاست که بازی را در زمین پرونده هسته به شکل جنون آمیزی ادامه می دهد.
در طول 28 سال حکومت جمهوری اسلامی هیچ دوره ای در این زمینه خالی از سوژه و پرونده نبوده است. از دهه اول انقلاب و تاریخ دردناکش تا دوره اصلاح طلبان که غده های سرطانی از جاهای دیگر بیرون زده بود و چه الان که صاحبان قدرت با روش های بی منطق هر روز جریانی را بر خود می شورانند – آخرین مورد هم دستگیری فعالان جنبش زنان که باعث همه گیر تر شده حرکت زنان ایران خواهد شد.
سخن در این زمینه فراوان است اما با آن مقدمه و این اجمال به این موضوع می رسیم که از نگاه صاحب این قلم نظام با وضعیت اسفبار سیاست خارجی ( پرونده هسته ای – بازی هولوکاست – تقویت عرب ها وسنی ها علیه کشور) و سیاست داخلی ( اوضاع اقتصاد – فرار سرمایه ها – بالا رفتن ریسک سرمایه گذاری – نبود آزادی بیان وپس از بیان – تهدید رسانه ها – سانسور کتاب – بازداشت منتقدان – برخورد با جنبش زنان - …) در لحظات تصمیم گیری قرار دارد و هر کسی که نقشی در آن دارد باید تصیم خود را بگیرند.
هر نظامی را پایه های مشروعیت مردمی اش مستحکم می دارد. نه بمب و انواع و اقسام مانورهای تبلیغاتی می تواند این نقش را داشته باشند و نه دوستانی چون چاوز و بشار اسد و امثال خالد مشعل ها و سید حسن نصرالله ها و ….
نظام ها برای ماندگاری نیازمند پویایی و تغییرات اساسی بعد از طی هر دوره ای تاریخی هستند. در کوتاه مدت تداوم حضور و سیاست های محمود احمدی نژاد مصادف است با تهدید عملی کشور و آسیب رسیدن به سرمایه هایی که از کیسه ملت برایش هزینه شده است. هر چند در سیستم سیاسی و حقوقی جمهوری اسلامی سیاست گذار اصلی رهبری است.
مطمئنا با سیاست های تند و خشن در برخورد با فعالان داخلی در زمینه های مختلف عملی شدن و توجیه تهدیدات تسریع می شود. همانگونه که در طول این چند دهه این نوع عملکرد نه تنها بر هواداران نظام نیافزود که هر روز نیز از آن کاست.
برخلاف نظر مقامات ارشد نظام یکدستی کنونی بر قدرت نظام نیافزود بلکه بعکس باعث ضعف و شکننده گی بیشتر شد. اصولا یکدستی زمانی موثر است که یکدستی دموکراتیک و در جهت منافع مردم باشد نه بعکس آن.
باید این تفاصیل فکر می کنید در جمهوری اسلامی کسی هست که در چنین لحظاتی تصمیم درست را بگیرد. البته تجربه گذشته پاسخ مثبت به این پرسش را کمرنگ کرده است. آینده نزدیک پاسخ به این پرسش ها را واضح تر خواهد. باید صبر کرد و دید….