محمود صباحی از استادان دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد؛ بعد از پنج سال کار تحقیقی روی نمایشنامه هملت و با نگاهی به فیلمهای آندری تارکوفسکی این نمایش را در تالار کوچک مولوی به صحنه برده است. نمایشنامه ای کلاسیک از شکسپیر که صباحی آن را به نمایشی مدرن در قالب یک تک گویی انتزاعی تبدیل کرده است…
هملت
کارگردان، طراح صحنه و لباس: محمود صباحی. نویسنده: محمود صباحی با نگاهی به نمایشنامه ویلیام شکسپیر. بازیگر: مسعود میر طاهری.
هملت شاهزاده دانمارکی از مرگ پدر در اندوه است و در شک و تردید قصد دارد از بانیان مرگ پدر انتقام بگیرد.
مونولوگ های سینمایی
محمود صباحی سعی دارد در نمایش هملت به روایت تارکوفسکی قرائتی تازه از نمایشنامه کلاسیک شکسپیر ارائه نماید. او سعی می کند اندیشه ها و آرای این نویسنده انگلیسی را با آندره تارکوفسکی کارگردان روس در هم آمیخته و نقطه مشترک نگاه این نویسنده و فیلمساز را به تماشاگران عرضه کند.
اما در این میان چند اشکال اساسی وجود دارد که اجازه تکوین یک نمایش کامل را به صباحی نمی دهد. اول اینکه تمام اجرای نمایش هملت به روایت تارکوفسکی بر پایه نظری استوار است. صباحی تزی درسی در دانشکده داشته که سعی کرده این تز را در سالن نمایش با مخاطب خود تقسیم کند. بنابراین فرآیند تمرین های تئاتری در این میان به جای اینکه به پختگی اجرا بیانجامد، دائم نظریه هایی را تکرار می کند که پیرامون بود و نبود و چگونگی آنها می بایست ابتدا به بحث نشست و اگر نتیجه قابل قبول بود درباره فرآیند اجرایی اش تصمیم گرفت.
در این نمایش با یک بازیگر رو به رو هستیم که نمایشنامه هملت را روخوانی می کند. در ادامه چندین تصویر در پرده پشت سر این بازیگر ظاهر می شود که ترکیبی از سه فیلم آینه، نوستالژیا و سولاریس تارکوفسکی است. در این لحظات صباحی قصد دارد در هم آمیزی تفکرات فلسفی شکسپیری و تارکوفسکی را برای مخاطب خود به نمایش بگذارد. اما در واقع در طول نمایش تماشاگر ناظر بر عملی دراماتیک نبوده که این ترکیب و هم نشینی را نیز در همان راستا در ذهن خود تجزیه و تحلیل نماید. تماشاگر همچون یک مراسم نمایشنامه خوانی به نوای گوینده که بیشتر به جای بازیگر می توان او را نقش خوان نامید گوش سپرده و چند تصویر تکه و پاره را به تماشا می نشیند که ارتباط چندانی با متن شکسپیر ندارد.
از دیگر سو کارگردان هیچ نشان تصویری در طول نمایش برای تماشاگر خود متصور نمی شود که این تصاویر به مدد پروجکشن کامل شود. در این شکل نمایش ها تصاویر ضبط شده با دوربین و یا استفاده از فیلمی خاص در نهایت فضای ذهنی کارگردان را کامل می کند نه اینکه تنها صاحب اثر قصد داشته باشد یک کولاژ تصویری را تدارک ببیند که تماشاگر را دچار آشفتگی ذهنی نماید. صباحی از نظریه تئاتر بی چیز گروتفسکی استفاده کرده که این انتخاب به خودی خود اشکالی ندارد، ولی می توانست از پرداخت کامل این نظریه یعنی به بازی گرفتن ذهن تماشاگر هم استفاده کند. در این شکل اجرا ها ما با دکوری مجازی رو به رو هستیم و تماشاگر بخش عمده نمایش را به مدد حرکات و گفتار بازیگر در ذهن خود می سازد. اما در نمایش هملت به روایت تارکوفسکی هر شیوه اجرایی نصفه و نیمه به کار گرفته شده است.
بازیگر نمایش متن ها را بسیار تخت و عاری از هرگونه احساس نمایشی می خواند. ترجمه ای را هم که کارگردان از هملت انتخاب کرده ترجمه میر شمس الدین ادیب سلطانی است که ترجمه ای سخت و دشواری و فاقد قابلیت های اجرایی است. یعنی بیش از این که بتوان آنها را روی صحنه دید باید به دلیل غنای ادبی در انتخاب واژگان و لحن گویش و…. در متن ها خواند. اما صباحی این متن را روی صحنه پیش روی تماشاگر توسط بازیگر می خواند که نه تنها کمکی به ذهنیت تماشاگران نمی کند که نوعی فاصله گذاری را هم موجب می شود. یعنی حواس تماشاگر و نا خودآگاهش به جای اینکه در گیر مفاهیم درون متنی شود خودآگاه به شیوه نگارش متن جذب می شود.
مسعود میر طاهری هم انتخاب مناسبی برای بازی در این نقش نیست. گویش او مشکل دارد و تماشاگر در ردیف های ابتدایی هم صدای او را نمی شنود چه برسد ایجاد یک تونالیته گرفیکی صدا برای کلیت سالن.
در نوشته های قبلی به این نکته اشاره کرده بودیم که اجرای تجربی متون کلاسیک نه تنها بد نیست بلکه کاری پسندیده هم به شمار می آید. اما تا تزی به شکل کامل در ذهن کارگردان شکل نگرفته چگونه می توان آن را به عنوان یک اثر با معیار های عمومی در سالنی که تماشاگری حرفه ای دارد به نمایش گذاشت؟!