نکته مهم این است که: ۱- جامعه مدنی ایران به اجبار بالغ می شود، ۲- جامعه مدنی ایران بایسته است که متمدنانه رشد کند و ۳- جامعه مدنی ایران نابود می شود اگر از حالت ژله ای خود به سمت ماسیدن برود. به راستی کدام حالت اتفاق می افتد؟
داستان از این قرار است که دولت و حکومت نفتی در ایران امکان دولت و حکومت خدمتگزار آزادی را منتفی کرده است. این امکان در دوره دولت ملی مصدق با کودتا ضربه خورد، این رویا در انقلاب ۱۳۵۷ عملی نشد و در دوره اصلاحات هم نشان داده شد که دولت ناجی و طرفدار فضای باز به وسیله بخشی از حکومت نا کار آمد می شود.
پس بایسته است که به دنبال دولت ناجی و منجی نگردیم و در عین حال، مفاهیم اصولی و همچنین راهبرد های جامعه محوری را دو باره تبیین کنیم؛ که اگرچه کار ساده ای نیست اگرچاره ای هم جزء این تبیین نداریم.
تجربه بهار عربی که خزان شد، رفتار رجب طیب اردوغان در ترکیه و تجربه خاتمی در ایران نشان داد که در وهله اول نظامیان و بعد بوروکرات ها و بعد طرفداران فضای باز حساب شده در حکومت های این منطقه قدرت دارند؛جریانی که در دموکراسی خواهی هزار اما و اگر با خود دارد. با این تناسب قوا کار دموکراسی خواهی در منطقه ما آسان نیست. در ایران در حکومت، اول سپاه و بیت رهبری، بعد هاشمی و روحانی و در رده سوم خاتمی قدرت داشتند. چنین توازن قوایی در کشور ما و منطقه از ۱۰۰ سال پیش به نام های مختلف تکرار شده است.
در زمان دو پهلوی هم بعد از مدت زمانی نهاد های نظامی و امنیتی در ردیف اول قرار گرفتند و بعد از آن نهاد های انتخابی مانند مجلس که در جایگاه متزلزلی بودند و تلاش در این نهاد های انتخابی با روی خوش دربار مواجه نمی شد؛ حتی اگر در صدد جلب حمایت شاه بودند. در حال حاضر هم می توان گفت که در عرصه تصمیم گیری، با وجود کاهش قدرت خامنه ای، باز نفر اول نظام نقشی قوی در در کنار نظامیان بازی می کند؛ نقشی که با قاعده جمهوری خواهی در تعارض است. در زمان پهلوی اول و دوم هم دخالت شاه و نظامیان در عمل با قانون مشروطه در تعارض بود
با این وصف سخن این نیست که دوره اصلاحات و اصلاح طلبی در جامعه دستاورد نداشته است، بلکه نکته آن است که به دلیل توقع بیش از توان دموکراسی خواهان، امکان نهادینه کردن دستاورد های خرد و کوچک که به دستاورد های بزرگ منتهی می شود، از دست رفت. حال سوال این است:کاراصلی را از تغییر اصولی حکومت آغاز کردن یا اتخاذ روش اصلاح کار از سرچشمه؟
اتخاذ روش درست کردن کار از سرچشمه اما باعث شده هم آب گل آلود تر شود و هم چشم و درک جامعه به روی آنچه پیشرفت خرد و مدنی خوانده می شود باز نشود؛و به دستاورد های تدریجی جامعه مدنی ساز توجه کافی نشود. اتخاد روش براندازی یا اصلاح اصولی که به روش انقلاب یا روشی تغییر اصولی و فوری حکومت همراه می شود دستاورد های خرد واما ماندگار را که نیاز به نهادینه شدن داشته اند، در چشم جامعه کم اهمیت جلوه داده است؛ مانند آزادی مدنی و صنفی و سیاسی دوره مصدق که این آزادی ها باید حفظ و نهادینه می شد اما توقع بالا از دولت و هم آرمان های بلند باعث شد که قدرو میزان این آزادی های دانسته نشود و برای نهادینه کردن آنها راهبرد مناسب اتخاذ نگردد و در نتیجه نهادینه نشود.
نتیجه این بی توجهی به دستاورد های مدنی اما خرد و تدریجی، باعث شده که هم در زمان فرا رسیدن آزادی های فوری مانند فضای دوره انقلاب یا دوره مصدق یا دوره اصلاحات، درخواست های جامعه بیش از توانش باشد و نتیجه کارهم شده دور باطل استبداد و هرج و مرج که دوره های ناامیدی و یا سال های یاس را در پی داشته است.
تکرار این سالهای ناامیدی هم باعث می شود که جامعه به محض رویت علائم فرج و گشایش فضا، توقع بلند بالا و دست نایافتنی خود را مطرح کند. تکرار این دوره ناامیدی و امیدواری تند و سریع هم خود مزید بر علت می شود که جامعه به دور باطل استبداد و هرج و مرج وارد شود. حال نکته این است که آیا این دور را سر ایستادن هست یا نه؟
چرا که تلخی دور های شکست و یاس و انفعال آن سان زهر و تلخ است که علاوه بر سوختن نسل ها، روحیه را در جامعه می کشد و دمیدن روحیه به جامعه شکست خورده آسان نیست. از طرف دیگر عادت به شکست های مکرر باعث می شود تلاشها برای آزادی با این نگاه شروع شود که نتیجه مهمی در بر ندارد. به عنوان نمونه پیران دوران انقلاب به جوانان انقلابی، تجربه تلخ دوره مصدق را یاد آوری می کردندو بعد در دوره اصلاحات میان سالهای ناامید، تجربه دوره انقلاب را به جوانان اصلاح طلب یاد آوری می کردند و اینکه کار شما نتیجه مهمی در بر ندارد. این تجربه های تکراری ناموفق راهبرد تغییر کلان و اصلاح کار از سرچشمه عواقب منفی برای تحقق دموکراسی در ایران را هم دامن زده است که باید مورد آسیب شناسی جدی قرار گیرد.
چاره کار چندان آسان نیست، بخصوص با وضع حکومت نفتی و اوضاع منطقه ای که ایران در آن قرار دارد، اما می توان و شایسته است که با نگاه جدید و دستاوردی به تاریخ گذشته، راه جامعه محوری را تدارک دید که می تواند دستاورد هم داشته باشد.
جامعه محوری به دنبال نهادینه کردن دستاورد های مدنی خرد است. در جمع شدن تدریجی دستاورد های مدنی، دموکراسی هم قدرتمند می شود. به عنوان مثال در شرایط حاضر با توجه به توان جامعه، انجام انتخابات سالم، مهم تر از انتخاب آزاد و رقابتی است. انتخابات سالم در نهاد های صنفی، مجلس و شوراها این تضمین را به وجود می آورد که می توان در زمان مناسب به شرایط نهادینه شدن انتخابات سالم به انتخابات آزاد هم رسید؛ اما انتخابات آزاد بدون ساختار سالم نمی تواند تداوم داشته باشد. در این جا است که باید توجه داشت کدام شعار را ترویج و تبلیغ کرد. بی گمان باید شعار انتخابات آزاد را ترویج کرد و آموزش داد اما در شرایط فعلی باید شعار انتخابات سالم را تبلیغ و در دستور کار قرار داد.
با توجه به این تجربیات است که جامعه مدنی ایران می توان بالغ شود چرا که دولت منجی در کار نیست؛ جامعه مدنی به نیروی همراه در حکومت نیاز دارد هرچند این نیرو برای خود کار می کند. همه هنر جامعه مدنی استفاده از این همراه، برای تقویت دموکراسی است در حالیکه گاه جامعه در خدمت این دولت ها قرار می گیرد؛ دولت هایی که پایدار نمانده اند.
پس چاره کار، بلوغ جامعه مدنی ایران است.