علی خامنه ای در 20 شهریور 1377 سه روز عزای عمومی در کشور اعلام داشت. تلویزیون کشور با نواختن مارش عزا تصویر تابوت ۱۱دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را که در مزار شریف به دست نیروهای طالبان مظلومانه کشته شده بودند به جهان مخابره کرد. اعلام عزای عمومی، نشان از عمق جراحتی بود که ایران و ایرانی را در غم جانکاه فرزندان این سرزمین متالم ساخته بود. افزون بر ایرانیان، جامعه جهانی نیز همصدا با دولت و ملت ایران این حادثه دردناک و بهت آور را محکوم نمودند.
علی خامنه ای طی اعلامیه ای برای عزای عمومی، یادآور شد “خطر، بسی بزرگ و فراگیر و بسی نزدیک است و جز با وادار کردن ارتش پاکستان به عدم دخالت در افغانستان و وادار کردن رؤسای طالبان به انقیاد در برابر منطق عقل سلیم و جبران خطاهای گذشته نمیتوان از آن اجتناب کرد.”
“منطق عقل سلیم” که “رهبر فرزانه” به درستی از آن سخن به میان آورده بود، اشاره ای بود به قوانینی که بشر پس از پشت سرگذاشتن دوران غار نشینی و پس از ورود به عصر مدنیت، دیر زمانی بود که آنها را تدوین و به اجرا گذاشته بود مبنی بر اینکه : پیام آوران و نمایندگان دولت فرستنده نزد دولت پذیرنده را از هر گزندی در امان بدارند چرا که به فرمان عقل سلیم اگر کشور پذیرنده، این امان ( مصونیت ) را برای حاملان نامه و نمایندگان کشور فرستنده منظور ندارد، آنگاه نباید انتظار داشته باشد نمایندگان خود نیز از مصونیت برخوردار باشد.
با تبلور یافتن علم حقوق و زایش “حقوق بین الملل نوین”، همان منطق عقل سلیم به تدریج جای خود را در پیمان ها و میثاق جهانی باز کرد. برجسته ترین این قوانین که کمترین دانشجوی حقوق هم ( چه رسد حاکمیت ) از آن آگاه است، کنوانسیون 1961 وین ناظر بر مصونیت دیپلماتیک برای نمایندگان دولت فرستنده و کلیه اموال و دارایی های آن است.
در حمله به کنسولگری ایران در مزار شریف، در حالی جمهوری اسلامی طالبان را مسئول جان کارمندان خود می دانست که دولت طالبان اولا دولتی بی دانش و خرد بود که در اجرای شریعت به دنبال ریش نهادن مردان و خانه نشین کردن زنان و تنبان پوشاندن بر چارپایان سخت گیری می کرد. ثانیا طالبان دولتی تازه به قدرت رسیده در افغانستان بود که خود ادعا داشت نظارت و کنترل کامل بر جای جای کشور افغانستان ندارد.
به رغم این واقعیت، جمهوری اسلامی به استناد همان پیمان های جهانی نه تنها طالبان افغانستان را بلکه دولت پاکستان را که تنها حامی طالبان بود، مسئول جان دیپلمات های خود می دانست که برای 33 روز از آنان (از 17 مرداد) خبری نداشت. جمهوری اسلامی در اعلام خشم و انزجار خود از این حادثه تا آنجا پیش رفت که با استقرار 270 هزار نیروی نظامی آماده رزم در مرز با افغانستان، توسل به هرگونه گزینه ای را برای دفاع از دیپلمات های خود اعلام داشت.
طالبان در تهران
چه وجه تشابه زیبایی است بین آنچه در مزارشریف اتفاق افتاد و آنچه در حمله به سفارت انگلیس (8 آذر90) در تهران روی داد. “طالب” به معنای دانشجو در زبان عربی است. از آنجایی که طالبان خود را دانشجویان (دانش آموختگان دین –طلبه-) می دانستند، بی اعتنا به جهان پیرامون در اجرای شریعت در افغانستان می کوشیدند. اینان حتی سرمایه های تاریخی افغانستان را پاس نداشتند. پیکره بودا در کوه های بامیان را به گلوله بستند تا برای خود مشروعیت جلب کنند. غافل از آنکه این گلوله ها قرار است روزی اجماع جهانی را برای حمله به خود آنان فراهم آورد.
طالبان در افغانستان، حریم امن دیپلماتیک کشوری دیگر(ایران) را فقط برای یک بار در مزارشریف دریدند و از آن پس، آموختند که دیگر چنان نکنند. صد افسوس که حکومت پر مدعای جمهوری اسلامی، این حریم را بار ها و بارها نقض کرده تا آنجا که گویی حمله به سفارت خانه، به یک رویه معمول جمهوری اسلامی تبدیل شده است تا اگر با دولتی در خصومت قرار گرفت بتواند کنوانسیون وین که هیچ، حتی اصولی انسانی مبنی بر مصونیت داشتن نمایندگان دیگر کشورها را نقض کند.
در نظامی که رهبرش نائب بر حق امام زمان است حمله به سفارت امریکا، عربستان، دانمارک، انگلیس و… یک رویه پذیرفته شده است. کدام عقل سلیم می پذیرد که اراده حاکمیت در ورای تکرار مکرر این همه تهاجم به سفارت خانه ها نبوده است؟ آیا وزارت خارجه تاکنون به اطلاع عموم رسانده که چه پول های گزافی بابت تخریب سفارت خانه های مقیم به آنان غرامت پرداخت کرده است؟ این در حالی است که جامعه جهانی که حمله طالبان به کنسولگری ایران در مزار شریف را محکوم کرده بود، همواره حمله به سفارت های مقیم تهران را نیز محکوم کرده است. کدام عقل سلیم فراموش کرده است که افروخته شدن جنگی هشت ساله پس از حمله غیرمسئولانه به سفارت امریکا در تهران رقم خورد. چگونه جمهوری اسلامی اجازه حمله به سفارت عربستان در تهران را می دهد و سپس در دوران تجدید روابط، سفیر ایران برای دلجویی از سعودی ها، ایران و عربستان را دو بال اسلام می خواند؟
اراده نظامیان حاکم برای نقض حریم دیپلماتیک
نگارنده بنا به پیشینه خود در کسوت دیپلمات ایران برای 22 سال، بارها و بارها شاهد تظاهرات متعدد در برابر سفارت خانه های ایران در خارج بوده است. اگر بپذیریم که حمله کنندگان به سفارت انگلیس عده ای دانشجوی خشمگین بودند، که کلیه شواهد خلاف آن را ثابت می کند، نافی مسئولیت دولت میزبان در فراهم ساختن کلیه تمهیدات لازم برای جلوگیری از تعرض به نمایندگی های مقیم نیست. آنچه بر اساس مشاهدات از تصاویر دریافتی می توان اثبات کرد این است که نیروی پلیس ایران به هیچ وجه مجدانه و مدبرانه برای جلوگیری از حمله اقدام نکرده است.
نیروی انتظامی همان است که توان سرکوب میلیون ها ایرانی را طی دو سال گذشته از خود نشان داده است. توسل به زور برای جلوگیری از اجتماع چند نفر و اعمال بدترین خشونت ها علیه معترضان به انتخابات 88 بر کسی پوشیده نیست. چگونه عقل سلیم می پذیرد که نیروی انتظامی توان مقابله با عده ای در حدود هزار نفر را نداشت؟ چگونه چند برابر جمعیت تظاهرکننده، پرسنل کافی به محل حادثه اعزام نشد؟ اقتدار نظام برای نقض تعهدات یک کشور که وزارت خارجه نیز آن را محکوم کرد کجا رفت؟
اینجانب خود شاهد بودم که در موارد مشابه، پلیس امنیتی در کمترین اقدام ده ها متر بلکه صدها متر (حتی یک چهار راه آن سو تر) تظاهر کنندگان را با نصب موانع از نزدیک شدن به حریم سفارت خانه های ایران دور داشته بود. آوردن پلیس سوار نظام، سگ های تربیت شده، افزایش افراد پلیس، اعلام هشدار های لازم به تظاهر کنندگان همه و همه برخی از مشاهدات اینجانب از حسن تمهیدات پلیس ( از جمله در هلسینکی، فنلاند) بوده است.
در مواردی که برخی سفارت ها و دیپلمات های ایران از جمله در سال 88 در سوئد مورد تعرض و حمله قرار گرفت، اولا تعرض به دست اتباع آن کشور نبوده بلکه به دست ایرانیان مقیم خشمگین صورت گرفته است. حتی یک مورد در سه دهه گذشته مشاهده نشده است که مثلا سفارت یا دیپلمات ایران در تظاهرات توسط اتباع انگلیسی، دانمارکی، امریکایی، سعودی و… مورد تعرض قرار گرفته باشند. تمامی موارد به دست ایرانیان معترض و با عبور از سد دفاعی پلیس صورت گرفته است. وانگهی در همه این موارد باز هم کوتاهی و قصور (اگر نگویم تعمد و تقصیر) پلیس دولت پذیرنده، همواره مورد اعتراض ایران بوده و خسارت ها به جان و مال اعضای سفارت خانه تمام و کمال از دولت پذیرنده اخذ گردیده است.
بسیج و لباس شخصی ها در ورای حمله به سفارت انگلیس
عجب ملغمه ای است جمهوری اسلامی. به یاد داریم که وقتی نیروهای سرکوب گر، حریم امن کوی دانشگاه را دریدند رسانه های دولتی معترضان را “دانشجونما” توصیف می کردند. سزای آن دانشجونما ها آن بود که رفتاری بدتر از بهایم با آنان شود.
اینک عده ای دور از فرهنگ اصیل ایرانی، با حمله به سفارت و مسکن اتباع انگلیس و گروگان گرفتن 6 تن از آنان، دانشجویان دانشگاه های ایران نام گرفته اند؛ دانشجویانی که رفتاری در حد طالبان را، اما پس از سه دهه از استقرار جمهوری اسلامی، برای بار چندم از خود به نمایش گذاشتند. تصاویر دریافتی خود گویاست که افرادی از بسیج و لباس شخصی ها، عاملان و آمران این حمله بوداند.
در جمع زنان دانشجویی که در صحنه حاضر بودند حتی یک زن غیر چادر مشکی نبود. فقط کافی است از دانشگاه های کشور، عکسی گرفته شود تا دانسته شود حتی لباس و پوشش بانوان دانشجوی ایرانی با اینان که بیشتر به دسته جات هیات های مذهبی بسیج شبیه بودند، فرق دارد. حاکمیت دروغ پرداز بزرگی است ولی گمان بر این دارد هر آنچه دروغ می بافد غیر خود نیز آن را باور می کند.
گیرم که حمله کنندگان دانشجو بودند نه گروه فشار؛ به راستی این جمعیت هزار نفره چند درصد از 3 میلیون دانشجویان کشور هستند؟ کدامین نهادهای دانشگاهی معتبر حاضر به تایید این رفتار “دانشجویان در خط رهبر” برآمدند؟ اساسا چه فرقی می کند که مهاجمان چه کسانی بودند وقتی نیروی انتظامی در انجام وظیفه خود عامدا و عالما کوتاهی کرده است.
در یک کلام آنان که حریم کوی دانشگاه را دریدند و آنان که مردم را در روز روشن سرکوب نمودند و آنان که به خانه رهبران جنبش سبز حمله ور شدند و آنان که قوانین کشور و قانون اساسی را نقض کردند و آنان که بدتر از مغول به سراپرده این میهن تاختند و سوختند، همان ها بودند و هستند که در ورای حمله به سفارت انگلیس قرار داشتند تا جمهوری اسلامی در حافظه تاریخ ثبت کند که هیچ حرمتی نبود که در این نظام پاس داشته شده باشد جز مقام عظمای ولایت.
طوفان های در راه
شورای امنیت در کمتر از 6 ساعت حادثه حمله به سفارت انگلیس را محکوم کرد. چین و روسیه نیز در این قافله عقب نماندند. پیشنهاد تحریم بانک مرکزی ایران که انگلیس تنها بانی آن بود، بی هیچ رای مخالف به تایید سنای امریکا نیز رسید. اتحادیه اروپا تحریم های بیشتری را برای 180 مقام ایرانی وضع نمود. سفیر انگلیس که توسط مجلس موظف شده بود، خاک ایران را ظرف دو هفته ترک کند، در عرض یک روز با کلیه اعضای سفارت خاک ایران را ترک کرد. دولت انگلیس در دستوری متحکمانه کلیه کادر دیپلماتیک ایران در لندن را موظف به ترک خاک این کشور در 48 ساعت نمود و این تازه اول راه است.
درخت آفت زده جمهوری اسلامی که اینک در نهاد خود مخالفانی چون منتظری و دستغیب و موسوی و کروبی و خاتمی و.. را به عنوان فتنه گران پرورانده و رییس دولت در پیرامون خود “حلقه منحرفان” را مأوی داده و کشف اختلاس های میلیاردی، رهبر فرزانه را وا می دارد تا دستور دهد قضیه کش نیابد و تحریم های رنگارنگ بر گرده آن فشار می آورد، در شاهکاری دیپلماتیک برای بار دیگر به دروازه خود گل زیبایی شلیک کرد تا آیندگان بر حماقت چنین فرزانگانی انگشت حیرت بگزند که چگونه نابخردانی زیاده گو همانند همکیشان خود (طالبان افغانستان) کوشیدند تا ریشه های خود را بخشکانند.
فرا رسیدن آن روز بر ملت ایران مبارک و فرخنده باد.