“به احترام همۀ دانشجویان دانشگاه آزاد که در گمنامی مبارزه می کنند و آگاهانه و شجاعانه هزینه می دهند.”
دانشگاه آزادی بودن سخت است، باید دانشگاه آزادی باشی تا معنای این کلام را بفهمی، شاید بگویید خب در این کشور اصلا “دانشجو” بودن سخت است، آری دانشجو بودن سخت است اما اصرار دارم بگویم “دانشجوی دانشگاه آزاد بودن سخت تر است” چرا که دانشجویان دانشگاه آزاد همواره مظلوم تر بوده اند: نخبگانشان مظلوم ترند، فعالین دانشجویی شان مظلوم ترند و حتی زندانیان سیاسی شان هم مظلوم ترند.
دانشجوی دانشگاه آزاد که باشی برای دیده شدن و جدی گرفته شدن باید خیلی بیشتر از دیگران تلاش کنی و نهایتا هم کمتر از دیگران پاداش بگیری، حتی اگر حقت بیشتر از این باشد. تبعیض در اشتغال و کسب مناصب علمی و دانشگاهی تنها بخشی از تبعیضی است که دانشجویان دانشگاه آزاد باید تحمل کنند [البته این قاعده مثل هر جای دیگر از نظام ولایی- سپاهی شامل حال نور چشمی ها نمی شود]. با این حال دانشجویان دانشگاه آزاد چه در جشنواره های علمی و چه در آزمونهای کارشناسی ارشد و دکتری و حتی آزمونهای مربوط به تخصص در رشته های علوم پزشکی بارها شایستگی و سختکوشی خود را به عنوان بخشی ارزشمند از سرمایه علمی کشور ثابت کرده اند.
این اما تازه فصلی از قصه پر غصه دانشگاه آزاد است؛ فضای سیاسی و فرهنگی دانشگاههای آزاد همواره و همیشه به مراتب بسته تر و سنگین تر از دانشگاههای دولتی بوده و هست، دانشجویان دانشگاه آزاد حتی در دوره اصلاحات (1376-1384) که جریان دانشجویی در دانشگاههای دولتی دوران شکوفایی خود را پشت سر میگذاشت با خفقان شدیدی دست و پنجه نرم می کردند. بهای کوچکترین اعتراض صنفی در دانشگاه آزاد، همیشه فشار و محرومیت بوده است.
با همه این احوال طی چند سال اخیر و همزمان با افزایش فشارها بر همه مراکز آموزش عالی، حاکمیت پادگانی ناباورانه شاهد اوجگیری جنبش دانشجویی در دانشگاه آزاد بوده است، فعالین دانشجویی دانشگاه آزاد طی 4 سال اخیر نه تنها دوشادوش فعالین دانشجویی تحکیمی، لیبرال و چپ در دانشگاههای دولتی مبارزه کرده و هزینه داده اند بلکه بی اغراق می توان ادعا کرد مبارزات دانشجویان دانشگاههای دولتی بدون کمک، همیاری و ایفای نقش دانشجویان دانشگاه آزاد نمی توانست از رونق لازم بهره مند شود، آنها متواضعانه در تجمعات شرکت می کردند، در خبر رسانی و سازماندهی و پرداخت هزینه شریک می شدند و در عین حال هرگز آنگونه که باید و شاید “قدر” نمی دیدند.
ریشه این تبعیض ناخود آگاه شاید به همان نگاه کلی جامعه به مقوله “دانشگاه آزادی بودن” باز گردد! دانشگاه آزادی یعنی فحش، گویی دانشگاه آزادی بودن یعنی جذام داشتن، یعنی از حلقۀ نیکنامی بیرون شدن. [و این همه بلا ممکن است و می تواند تنها به خاطر پاسخ یکی ـ دو پرسش تستی را بالا و پایین زدن سر تو یا هر کس دیگری هم بیاید!]
اینگونه است که اگر 30 دانشجوی دانشگاه آزاد حکم محرومیت از تحصیل بگیرند به اندازه یک ترم تعلیق یک دانشجو در دانشگاههایی نظیر پلی تکنیک، علامه و تهران بازتاب خبری نمی یابد و تاسف بر نمی انگیزد! اما به رغم این اعمال تبعیض ناخواسته و ناخود آگاه دانشجویان دانشگاه آزاد از اولین روز آغاز سال تحصیلی در صف اول مبارزه با کودتاچیان بوده اند، حال که آنها اینگونه خالصانه و صادقانه برای دموکراسی و حقوق بشر مبارزه می کنند خوب است که اصحاب رسانه ها، گردانندگان سایت های اصلاح طلب، تحولخواه و نزدیک به جنبش سبزو گروهها و فعالین حقوق بشر نیز این مرزبندی ناخواسته ذهنی بین دانشگاه آزاد و دانشگاه سراسری را بشکنند و دست یاری دانشجویان دانشگاه آزاد را به گرمی بفشارند و آنها را تنها نگذارند. آنها واقعیت حضور خویش را به اثبات رسانده اند، آنها نشان داده اند که نیرویی جدی و غیر قابل انکار در جنبش دانشجویی هستند، نیرویی که هم توان و سازماندهی لازم را دارد و هم از شجاعت و آمادگی زیادی برای پرداخت هزینه برخوردار است و در عین حال می تواند در مبارزات جنبش سبز علیه دولت کودتا بسیار موثر و مفید باشد.
در مورد مشکلات سیاسی، امنیتی، مدیریتی و آموزشی دانشگاه آزاد بسیار می توان نوشت و گفت اما خبر صدور احکام محرومیت از تحصیل برای تعداد زیادی از فعالین دانشجویی دانشگاه آزاد که بسیاری شان را می شناسم و به صداقت و شجاعت شان باور دارم تنها بهانه ای شد برای نگارش این چند سطر برای ادای دین به این کوشندگان راه دموکراسی و حقوق بشر و توجه دادن دیگران به تلاش صادقانه و بی مزد و منت این دوستان. خواستم برایشان بنویسم آنها باعث شدند تا من و امثال من به دانشگاه آزادی بودن خود افتخار کنیم، خواستم برایشان بنویسم ما را در کنار خودشان بدانند، و خواستم به دیگران بگویم آنها را فراموش نکنید و تنها نگذارید.