نگاهی به نمایش تماشاچی محکوم به اعدام
بی توجهی در انتقال اطلاعات…
یکی از مهم ترین مشکلاتی که محصول کج فهمی ها یا بدفهمی هاست و ریشه ی آن را از ابتدای ورود تئاتر به ایران می توان پی گرفت مدیریت روند انتقال نمایشنامه به اجراست. دانش تئاتر نیز که همیشه به مرور و با تفاسیر مختلف به ایران وارد می شود گاهی به کمک این روند می آید و گاهی برعکس به کج فهمی ها دامن می زند.
تلاش برای فهم درست متن و استفاده از پیشنهادهای نویسنده برای رسیدن به میزانسن،نخستین قدم وسالم ترین راه در تبدیل یک نمایشنامه به اجرا است.درادامه این راه هر عنصری که قرار است از جانب کارگردان به متن افزوده شود باید محصول یک تحلیل باشد وگرنه تبدیل به یک عنصر تزئینی و تحمیلی می شود که مخاطب به آسانی اضافی بودن آن را درک خواهد کرد.“تماشاچی محکوم به اعدام” نمونه همین دست از نمایش هاست که در بسیاری از لحظات اجرا به دلیل ناکارآمدی میزانسن های کارگردان روندی نامشخص را به پیش گرفته و همین امر اختلاف شکل و محتوا را در بسیاری از لحظات به مخاطبان منتقل می کند.
” متن درترکیبی غریب از امکانات نمایشنامهنویسی ابزورد، بازیهای مضحکهآمیز زبانی نمایشنامههای اوژن یونسکو، گرایش به فلسفیدن و بازی با ظرفیتهای معناییِ مفاهیم انتزاعی -که در دیگر آثار ویسنییک نیز قابل مشاهده است- ، تاثیرپذیری از تئاتر نمادگرای سیاسی سالهای دهه 60 ، 70 و 80 میلادی همچون آثار “واتسلاو هاول” - به طور مثال نمایشنامه گاردن پارتی(1963)- و بهرهگیری از الگوهای سبک پردازانه مخاطب محور است که نیم نگاهی به تجربیات “برتولت برشت” در زمینه دراماتورژی تماشاگر دارد.” 1”
ویسنی یک در جهان غریب و برساخته متن خویش از طریق بازیهای زبانی و قراردادهای نمایشی التقاطی ، فقدان امکان پرداخت و آشکارگی واقعیت بر صحنه را به شکل منحصر به فردی بازآفرینی میکند. برای او “دادگاه – تئاتر” جولانگاهی است که از طریق آن ماهیت پوچ و نمایشی قانون و اربابان آن بر مبنای اتهامی واهی واکاوی میشود.
“تماشاچی محکوم به اعدام”یک تراژدی ـ کمدی مدرن با گرایشهای پیدا و پنهان به سمت گروتسکهای قرن حاضر است که در فضایی معلق میان واقعیت و حقیقت ذهنی به روایت دنیای انسانهای معاصر میپردازد. نمایشنامهنویس در ساختار مدور این تراژدی ـ کمدی مدرن ـ که البته جنبههای تراژیک آن غلبه و چربش مشهودی بر عناصر کمیک دارند ـ روایتی از مبارزه انسانها را در چند مرحله تکرار شونده تعریف میکند که هر یک آنها در پایان خود به نقطه شروع بعدی متصل میشوند.
عدم توجه کارگردان به بازی ها و توصیفات زبانی از مهم ترین ضعف های اجرا از متن ویسنی یک است.هر چه از مدت اجرای نمایش می گذرد بی توجهی های گروه مجری به خاصیت انتقالی اطلاعات از سازه های اصلی زبان نمایشنامه بیشتر شده و مسیر متن را به بیراهه می کشاند.درواقع کنش به وجود امده در اثر جهانی را می سازد که بدون لزوم ارائه اطلاعات محیطی برای مخاطب آشنا به نظر می رسد اما این شکل آشنایی در روند کار به مرحله پوچی وضعف تبدیل می شود.
امتداد نمایشنامه در بستر یک موقعیت سبب می شود به راحتی تسلط هر یک از شخصیت ها را بر دیگری درک کنیم وهمین خاصیت ذاتی یک کنش است که نمایشنامه را در عین جدیت طناز می سازد.دروجه دوم مقابله با اثر ودرواقع بخش دوم مدیریت روند انتقال نمایشنامه به اجرا “کارگردانی” است که هنگام به صحنه بردن چنین متنی اهمیت پیدا می کند .کارگردان در بسیاری از لحظات تحرک بصری یا به تعبیر بهتر تحرک ظاهری را از اجرا می گیرد وبا این طرفند تلاش می کند تماشاگر را به سمتی سوق دهد که چالش میان شخصیت ها قرار دارد.
یکی از ویژگی های این نمایشنامه ان است که” دیالوگ” به عنوان اصلی ترین نقش اجرا در تمام فضای اثر بر اساس کشمکش های گفتاری بازیگران شکل می گیرد. تکیه نمایش بر دیالوگ و کلام که منبعث از داستانگو بودن نمایش است، برای تماشاگرانی با زبانی بیگانه میتواند مانع بزرگی بر سر راه اجرای نمایش باشد. با تمام تمهیدات در نظر گرفته شده در اجرا و داستان اما کارگردان از این امر غافل و بیشتر اتکای نمایش در انتقال مفاهیم به تماشاگر، به کلام و دیالوگ واگذار شده و جنبههای بصری اثر تقریباً در بیشتر موقعیتها، صرفاً کارکرد زیباییشناسی پیدا میکند. جنبههای بصری و تصویری نمایش در انتقال مفاهیم و حتی پیشبرد داستان نمایش هم کوچکترین تاثیر و کارکردی ندارند و از این منظر میتوان این مسأله را نقطه ضعف نمایش “تماشاچی محکوم به اعدام” دانست.
فراموش نکنیم که همذاتپنداری در نخستین مراحل تقویت و تاثیرات کیفیتش نیازمند نیروی احساس یا حداقل وابسته به میزان تحریک واکنشهای احساسی است. بر این اساس در بهترین شرایط باید ویژگیهای نتیجه داده شده در ساختار متن را در فرم اجرایی نیز مورد جستوجو قرار داد.
1.ایران تئاتر.امین عظیمی