تاریخ جعلی ولایت فقیه به قصد کسب مشروعیت
نگاهی به سریال تلویزیونی سالهای مشروطه
“محمد رضا ورزی” چند سالی است که به خاطر هم نوایی با سیاست های مشترک دولت احمدی نژاد و صدا و سیما، به گل سر سبد تاریخی ساز های تلویزیون بدل گشته است. عمارت فرنگی تا پیش از این آخرین ساخته او بود که در این صفحه و به همین قلم مورد نقد و بررسی قرار گرفت. او در این روز ها سریال سالهای مشروطه را روی آنتن دارد.
بهاییان و ضدیت با این فرقه دینی، جعل پیشینه ولایت فقیه، تاکید بر لزوم رهبریت مطلق شاه مدارانه، توجیه کشتار دگر اندیشان و ارائه تصویری کینه توزانه از استعمار انگلیس چهار مولفه اصلی مورد تاکید در این سریال به شمار می آیند. همه ی این موضوعات در پهنه سیاسی روزمره کشور، از نیاز های کلیدی و اهداف حیاتی مورد تاکید رژیم جمهموری اسلامی به شمار می آیند.
داستان از به تخت نشستن ناصرالدین شاه قاجار آغاز می شود. پس از آن ماجرای صدارت امیر کبیر و توطئه قتل او به تصویر کشیده می شود و ظاهرا قرار است در ادامه و در گذر از پادشاهی پنجاه ساله ناصرالدین شاه به سالهای مشروطه پرداخته شود.
اما تا به این جای کار و در حالی که بیش از 13 قسمت از این سریال به نمایش گذاشته شده، “مشروطه” و ریشه یابی ضرورت ها و زمینه های آن، کمترین اهمیتی را در روند داستان نداشته است. به عوض آن، تمام اجزا و عناصر داستان در خدمت القای مفاهیمی اند که برای بقای رژیم و توجیه آن و کسب مشروعیت دوباره، نقشی اساسی ایفا می کنند.
با طرح ماجرای سید علی محمد باب در اوایل سلطنت ناصر الدین شاه از همان ابتدا پای انگلیسی ها به داستان کشیده می شود. اما تصویری که از آنها ارائه می شود در مقایسه با واقعیت های تاریخی، بسیار مضحک و کم مایه است. در حالی که انگلیسی ها در آن زمان مشغول طراحی و اکتشاف و تحقیق برای توسعه برنامه های استعماری شان بودند، این سریال چنان وانمود می کند که آنها هیچ هم و غمی نداشتند به جز این که باب و بابی گری را رواج دهند. به واقع، به زعم آقای ورزی، دشمنی با تشیع مهم ترین و تنها ترین هدف انگلیسی ها بر شمرده می شد که تقابل میان روحانیت و انگلیس را رقم زد. ورزی سعی می کند از درون این تقابل، ماهیت روحانیت ( و در راس آن یک مرجع تقلید) را در مقام تنها منجی شیعیان برای رهبری در نبرد با انگلیس برجسته کند. اما جالب آن است که در طی سیزده قسمت از این سریال هیچ نامی از استعمار روس برده نمی شود.
آنچه در این روند تقدس بخشی به مقام روحانیت، به جعل تاریخ منجر می شود، تاکید بر شان ولایت فقیهی آیت الله میرزای شیرازی است. در نامه ای که سید جمال الدین اسد آبادی در این سریال خطاب به میرزای شیرازی می نویسد، او را چنین خطاب می کند: “پیشوای دین، پرتو درخشان انوار ائمه اطهار، زبان گویای شریعت، آقای ما، مولانا! آیت الله میرزای شیرازی روحی فداه. پروردگار نیابت امام عصر(عج) را به تو اختصاص داده و از میان طایفه شیعه تو را برگزیده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذار کرده.”
به گواه اسناد تاریخی و تاریخ مذهب تشیع، چنین تعبیری از یک مرجع تقلید در آن روزگار اصلا وجود نداشته و انتساب چنین نامه توام با تملق و چاپلوسی به سید جمال الدین اسد آبادی یک دروغ شرم آور است. ورزی سعی دارد تا یک پیشینه جعلی از ولایت فقیه بسازد تا از طریق مقایسه با روزگار فعلی، ضرورت های ایجابی ولی فقیه و احساس نیاز به او را معتبر جلوه دهد و از این رهگذر، برای تئوری ولایت فقیه و خط مشی او مشروعیت کسب کند.
جالب آنکه، ورزی سعی دارد تا از تمام پتانسیل موجود در تاریخ معاصر در این راستا بهره گیرد، حتی اگر لازم باشد به این منظور، جایگاه دیکتاتوری را هم تطهیر کند. در رابطه میان شاه و امیرکبیر، در همه حال از سوی صدر اعظم دین دار و وطن دوست بر لزوم قدرت مطلقه دیکتاتور مهر تایید زده می شود. از نگاه ورزی کسی مثل امیر کبیر با دیکتاتوری مشکلی ندارد، بلکه تمام مشکل او این است که دیکتاتور، دین دار و دین محور نیست و بر اساس آموزه های دینی عمل نمی کند. برای همین است که کارگردان سعی می کند تا همه اعمال و نظرات امیر کبیر را در همین راستا مصادره به مطلوب کند؛ اعمالی که مهم ترین آنها برخورد خشن و فیزیکی امیر کبیر با سید علیمحمد باب و حذف دگر اندیشان دینی به زور شمشیر است. در حالی که مطابق با واقعیات تاریخی، امیر کبیر صرفا بر اساس صلاحدید های سیاسی و حکومتی و به قصد جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این اقدامات را انجام می داده، طوری وانمود می شود که انگار حذف دگر اندیشان در نزد شاه و صدر اعظم ریشه ای مذهبی داشته است. علاوه بر این، با نادیده گرفتن شرایط آن دوره و تفاوت های بنیادین در ساختار قدرت و حکومت، این سریال بنا دارد تا از طریق یک قیاس مع الفارق، قلع و قمع دگر اندیشان مذهبی در قرن 21 را اقدامی امیر کبیری جلوه دهد.
تصویری که از باب ارائه می شود فردی نیمه مجنون و ترسو و حقیر است که از سر بدبختی در زندان هذیان می گوید و بر خود مسلط نیست. اما روشن نیست که اگر او واقعا چنین موجود مفلوکی بوده که ورزی به ما نشان می دهد، چگونه می توانسته در جذب مردم و تاثیر بر آنها این همه برای دین خطر آفرین باشد؟ و چگونه ممکن بوده که شریعت اسلام و مذهب تشیع از سوی نیمه دیوانه ی زبون وفلک زده بتواند مورد تهدید قرار بگیرد؟
تلاش تیم آقای ورزی بی تردید حرکتی است برای فریب توده مردم کم سواد و نا آگاهی که تنها آبشخورشان برای دانستن تاریخ، تلویزیون حکومتی- ولایی است و بس. همین تلاش هاست که دراز مدت می تواند چنان باور نادرستی از تاریخ را در ذهن مردمان ایران ریشه دار کند که دیگر از واقعیت تاریخ هیچ نماند. در برابر این جفای تاریخی به تاریخ باید برخاست.