جریانی که قدرتمندان در ایران را نگران می کند جامعه مدرن شهری و حتی روستایی ایران است که با سیاست های حکومت در کشور همراه نیست. این عدم همراهی همان زیست متفاوت مدنی و نحوه تفسیر زندگی است. چرا مدل زیست و سفارشی حکومتی به جامعه ایران پاسخ نگرفته است؟ چرا حتی اقشار سنتی هم به اندیشه علی مطهری بیشتر گرایش دارند تا تفکر معروف به مصباح یزدی؟ این تحولات را نه باید دست کم گرفت و نه باید تنها در انحصار جریان سیاسی خاص و معینی دید.
درعین حال این گرایش مدنی، در رفتار محافظه کارانه است و به دنبال روزنه ای برای اعمال سلائق وتحقق خواسته های خود می گردد؛ حال خاتمی نشد، روحانی. روحانی نشد خلاصه فرد دیگر. به عبارت دیگر در هر حال کسی را پیدا می کند تا نشان دهد که چه می خواهد، چگونه وبا چه هزینه ای هم می خواهد.
جامعه ایرانی در صورت امکان بروز و حضور نیمه آزاد و محدود خود را اعلام می کند: راست افراطی را نمی خواهد و راست سنتی را هم تا حدی تحمل می کند چون با آن اشتراکاتی دارد. نمونه این ادعا انتخابات شوراهای شهر است که افرادی معمولی کاندیدا می شوند و رای می آورند این افراد به دید گاه مدرن نزدیک هستند. اما همین افراد و شورای شهری خاکستری با ویژگی های مثبت و منفی خود، خویش را به جامعه می نمایانند که البته با نگاه سیاسی دموکراسی خواه هم تفاوت دارد.
در انتخابات شوراهای اخیر راست افراطی شکست خورد و راست سنتی کنترل شد. و افراد معمولی و عادی وارد شورا شدند که در عمل به رفتار مدرن نزدیکتر هستند. این افراد با هزینه ـ فایده کردن روحانی را به جلیلی ترجیح می دهند.
توان جامعه ایرانی را باید درک کرد، آن گاه است که می شود برای آینده قدمی به جلو برداشت. در غیر این صورت جریان دموکراسی خواهی در افساید اجتماعی قرار می گیرد و حکومت آن را سرکوب و منزوی می کند. در این مورد باید به انتخابات مجلس آینده و تحولات پیش رو توجه داشت که هر تصمیم جامعه ایرانی به شرط حداقل فضا رد و طرد جریان افراطی و کنترل جریان راست سنتی خواهد بود.
متولی ثابت و انحصاری و نادرستی آن
لذا به ناچار متولی خواسته های مدنی در ایران، به دلیل بازی سخت سیاست، نمی تواند یک جریان یا فرد باشد. به هر دلیلی این نیرو می تواند زمانی ملی- مذهبی ها، زمانی جبهه مشارکت و زمانی موسوی و کروبی و… می توانند باشند. البته جای این نیرو ها بالا و پائین می شود و گاه جریان یا فرد جدیدی هم وارد می شود. چون لیگ فوتبال تیم های مطرح جایشان عوض می گردد. در دوره اصلاحات و دوره روحانی این جابه جایی را شاهد هستیم. ولی در نگاه جامعه محور دیگر جریان سیاسی اصل ماجرا نیست بلکه این خواسته ها و مطالبات آنان است که مهم می گردد.
تجربه قابل بررسی مجلس هفتم
در دوره اصلاحات جریانات مطرح اصلاح طلب درون حاکمیت به طور طبیعی اما غیر مدنی، رهبری مطالبات را به اعضای خود گره زد. حتی با کروبی و هاشمی به مرز بندی شدید رسیدند و به سمت حذف یک دیگر رفتند؛امری که قابل درک بود اما درست نبود.
اصلاح طلبان در مسیرانتخابات مجلس هفتم در عمل به تحریم رسیدند. افراطیون جریان راست که همین سیاست را دنبال می کرد رقیب را از صحنه بیرون راند و مجلس را در دست گرفت. چرا که می دانست در صورت رقابت نتیجه را خواهد باخت.
حال سوال این است که راه دیگری وجود داشت؟ به عنوان نمونه کروبی معتقد به شرکت در انتخابات مجلس هفتم بود و دلایل خود را داشت. اما راه حلی هم که اکنون پیشنهاد می شود با نگاه کروبی یکسان نیست، هرچند هم سو با آن است چرا که نگاه کروبی دولت محور بود.
اگر آن زمان نگاه جامعه محور حاکم بود توجه می کرد که دموکراسی در ایران کاربر و زمان بر و حوصله بر است. در مقابل جناح راست حکومت هم امکان آنکه رقیب سیاسی را تبدیل به دشمن کند در اختیار دارد. خلاصه آنکه می شد رفتار دیگری پی گرفته شود.
ازسوی دیگر رسم برآن است که جریانات در ایران به تشخیص خود عمل می کنند یعنی حذف ملی- مذهبی ها باعث نمی شود که جبهه مشارکت نیز انصراف دهد یا حذف خاتمی دلیل انصراف موسوی نمی شود.
با توجه به چنین ویژگی صحنه سیاست در ایران، نگاه جامعه محور می تواند نقش بازی کند؟ جریان سیاسی دموکراسی خواه در این حیطه چه می تواند بکند؟
در انتخابات مجلس هفتم اصلاحات طلبان سرنوشت اصلاحات را به خود گره زدند و در نتیجه از ظرفیت تغییر در جامعه استفاده نشد. در حالیکه اگر انتخابات با موج تحریم مو اجه نمی شد افرادی غیر مشهور اما نزدیک به گرایش اصلاح طلبی به مجلس می رفتند چرا که در ایران سالها است اگر رقابت حداقلی صورت بگیرد، راست سنتی کنترل و راست افراطی منزوی می شود. بی گمان این به ضرر اقتدار گرایی حاکم است. مسئله مهم در جامعه محوری، تغییر سیاست ها است تا تغییر آدم ها وتغییر رفتارها است تا تغییر نام ها.
اما مسئله ظریف و باریک تر از مو این است که جامعه محوری هم قواعد خود را دارد و آن وفاداری به جامعه مدنی و تضمین قدرت این جامعه است. در این جاست که رفتار جامعه محور بوی معامله به نفع گروه و یا جریان و فردی نمی گیرد، آرمان مردم را وا نمی گذارد و جانب قدرت را نمی گیرد.
با توجه به شرایط فعلی جامعه، ترفند راست افراطی و حتی راست سنتی این خواهد بود که به وسیله شورای نگهبان با رد صلاحیت گسترده چهره های مشهور که حتی پرونده هم ندارند، مجلس آینده را در اختیار بگیرد تا دولت روحانی را کنترل کند.
برای غلبه بر این ترفند تکراری چه می توان کرد؟ با توجه به اینکه دولت روحانی به مجلس همراه با خود برای انجام اصلاحات نیاز دارد تا مجلس مدام به وزرا کارت قرمز نشان ندهد، باید به این مسئله از هم اکنون اندیشید منتها با نگاه جامعه محور.
در عین حال باید توجه داشت که برگ برنده جامعه محوری وجود جامعه ای شهری شده است که به دنبال حقوق خود اما به شکل ملاحظه کارانه است؛آن هم هم دردرون حکومتی که یک نفر نمی تواند همه چیز را پیش ببرد. هم وجود هاشمی و خاتمی و هم سایه سنگین موسوی و کروبی بر عرصه سیاست ایران وهمچنین حضور نیروی های سیاسی مطرح و موثر از عواملی است که می تواند به گشایش فضا در ایران یاری برساند، منتها به شرط رفتار درست و عمل حساب شده. در فضای باز می توان هم به خواسته های اساسی تر توجه کرد هم توجه داشت که آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر رهبران جنبش سبزو دیگر مطالبات می تواند با راهبرد برخورد متناسب با انتخابات مجلس هم به پیش رود.
البته با عطف به مسئله محوری که نگاه جامعه محورست؛نگاهی که به گشایش فضا می اندیشد و پیمان خود را بر و با هر صاحب قدرت براساس آزادی بهتر استوار می کند.