بیانسه و معضل دموکراسی

امین بزرگیان
امین بزرگیان

بانوی اول ایالات متحده، خانم میشل اوباما در برنامه‌ای با حضور تعدادی از دانشجویان در پاسخ به سوالی گفته است که اگر می‌توانست کس دیگری جز آنچه هست باشد، دوست داشت که “بیانسه “باشد. بیانسه خواننده مشهور جوان آمریکایی در سبک “آر اند بی” است که کارهایش از استقبال و فروش زیادی در کل دنیا برخوردار می‌شود. او البته از حامیان اوباما نیز بوده‌است.

 اینکه همسر اولین رییس جمهور سیاه‌پوست تاریخ آمریکا در وضعیتی که هر هفته کسی از سیاه‌پوستان بدست پلیس یا گروه‌های نژادپرست تندرو مورد حمله قرار می‌گیرد، دوست دارد مثلا به جای “رزاپارک” Rosa Parks یا مادر یکی از جانباختگان، جای بیانسه باشد، یعنی دقیقاً جای نماینده آن بخش از جامعه سیاهان که موسیقی عامه پسند، سرگرم کننده، مبتذل و سکسی می‌سازد و هرچه بیشتر در فرهنگ مصرف‌گرای سفیدها هضم شده، خبر ساده‌ای نیست.

سطحی‌ترین بخش از فرهنگ عامه پسند که امروزه توسط ذائقه عمومی و نه مناسبات هنری ساخته می‌شود چنان قدرتمند شده که خود را به کاخ حکمرانان هم رسانده‌است. استقبال و ستایش تلویزیون و بخشی از مسوولان دولتی ایران از خوانندگان کم‌مایه‌ای همچون پاشایی و یا در اینجا و ابراز حسرت بانوی اول آمریکا، راوی یک زوال فراگیر و عمومی است. دیگر حتی طبقه اشراف یا برگزیدگان نیز از “عوامیّت” سرریز شده‌اند و جالب است که این سلیقه مبتذل اعضای دستگاه حاکمه به عنوان یکی از شاخصه‌های مثبت و مردمی بودن آنها ارزیابی می‌شود.

همواره دربرابر میل به سادگی، بخش‌هایی از طبقات اشراف و برگزیده با صرف هزینه‌های مادی به حفظ و نگهداری سرچشمه‌های هنری در طی قرن‌ها پرداخته‌اند. آثاری که توانایی الهامبخشی و بیان وضعیت‌های وجودی‌تری از انسان را دارند. در واقع آثاری که مصرف شدنشان، آنها را به زباله تبدیل نمی‌کند و امکان خلق چیزهایی جدید رافراهم می‌سازد. حافظان این آثار غالباً طبقات اشرافی، دربار حاکمان مستبد و گروه‌های الیت جامعه بودند. تاریخ هنر گواه اینست که منابع مالی این آثار از کجا تأمین می‌شدند و چه کسانی آنها را نگهداری و منتقل کرده‌اند.

از کانت تا هایدگر، یعنی دربازه زمانی‌ای کوتاه حدودا صدوپنجاه ساله که بزرگترین فیلسوفان تاریخ سربرآورده‌اند، نیروی اصلی حفظ آنچه که نیچه “هنرسروران” می‌نامد دیکتاتوری‌های اروپا بودند. دموکراسی نه فقط عصر سرآمدن دیکتاتوری‌ها که زمانه پایان شکوه فلسفی و هنری بوده است. نیچه این فرایند را به خوبی نشان می‌دهد. دموکراسی‌های جدید فرآیند انتقال قدرت از طبقات اشرافی به عموم مردم بود. این انتقال نه به معنای یونانی‌اش که مشارکت همه مردم (آزاد) در تصمیم گیری‌ها که به معنای ساختن نظامی از نمایندگی بود که می‌بایست نظر اکثریت مردم را محقق سازد. این نمایندگان از یکسو طبقه جدیدی از فرمانروایان را ساختند که در واقع ترکیبی بودند از امکانات اشرافی و اخلاقیات بردگی. آنها می‌دانستند که برای حفظ جایگاه و امکانات اشرافی خود می‌باید بیشتر از هرچیزی رضایت عموم مردم را فراهم سازند. رضایت عموم مردم نیز چیزی نبود جز باج دادن به اخلاقیات بردگی و فرهنگ عوام مسیحی. پس بدین ترتیب این فرهنگ راه خود را به حکومت و حاکمان نیز یافت. بیراه نیست که روزنامه‌های آمریکایی دیروز صبح درباره سخنان میشل نوشتند که “او نیز مثل همه ما دوست دارد بیانسه باشد”. دموکراسی‌ در واقع نه تنها محصول برابر دانستن همگان -بردگان و سروران- است بلکه بستری است برای پرورش آنچه وی نام آن را روحیه گله‌ای (the herd) می‌گذارد. از نظر نیچه دموکراسی‌ها اخلاق بردگی را گسترش داده و شرایط را برای رشد و پرورش انسان‌های قوی و والا دشوار و نامناسب کرده‌اند. حاکمان می‌دانند که برای مردمی نشان دادن خود می‌باید از هنرعامه‌پسند حمایت کنند.

شاید اینجا بد نباشد موردی را به‌خاطر بیاوریم. شایعه‌ای در ایران درگرفت که وقتی زنی در دهه شصت، الگوی خود را در برنامه‌ای رادیویی اوشین نامیده‌بود، آقای خمینی برآشفته است که چرا الگوی تو فاطمه زهرا نیست. به درستی، این اتفاق مثالی بود از زشتیِ مداخله حاکمان در سلیقه عمومی و نشانی از آغاز تغییرات فرهنگی در جامعه بعدازانقلاب ایران. فارغ از زمینه و عناصرش وقتی به این موضوع نگاه می‌کنیم درمی‌یابیم که این داستان در واقع راوی یکی از آخرین حاکمانِ نخبه‌گرایی است که به جز سرآمدان - دراینجا و این کانتکست:فاطمه زهرا- به چیزی از فرهنگ عوام، هرچند اوشینِ فداکار، برای الگو بودن راضی نیست. این فرایند امروزه با تغییراتی روبرو شده تا جایی که وزرای دولت و مسؤولان حکومت از عامیانه‌ترین و سست‌ترین عناصر فرهنگی نه‌تنها حمایت می‌کنند که مبلّغ آن‌اند.

اظهار نظر میشل اوباما یک اظهار نظر شخصی و بی‌اهمیت نیست. جایگاه نمادین او هم به‌عنوان بانوی اول بزرگترین قدرت سیاسی دنیا و نیز یک زن سیاهپوست مطمئناً نشان دهنده تسخیر همه جانبه صنعت فرهنگ‌سازی و پیروزی مطلق ابتذال مشروع است.