تونس، ایران و جنبش سبز

آرش بهمنی
آرش بهمنی

1- تب تند تونس در روزهای گذشته، جامعه مجازی ایرانیان را درنوردیده و در خود گرفته است. تحسین تونسی ها و طعن و لعن رهبران جنبش سبز، اکنون داستانی است که بر سر هر بازاری در جامعه مجازی هست. برخی بار دیگر بر آتش داستان “سوپاپ اطمینان” بودن موسوی و کروبی، می‌دمند و برخی دیگر آنان را اگر نه “خائن” که “غافل” می‌دانند. موج انتقادها از “جنبش بیانیه‌نویسی، کلیپ‌سازی، عریضه‌نویسی، مصاحبه و…” است که فوج فوج در فضای مجازی می‌چرخد. همگان اکنون موسوی و کروبی را خائنانی می‌دانند که به مردم خیانت کرده‌اند، زیرا مردم از همان روز نخستین آماده آن بوده‌اند که با تسخیر پایگاه‌ های حکومت، طرحی نو دراندازند. امید و نشاط این مردم البته توسط موسوی و کروبی، از میان رفت؛ همان موسوی و کروبی که تا چندی پیش، اساسا رهبران جنبش هم نبودند! اما در تونس چه اتفاقی افتاده است که این‌گونه سر زخم‌ها باز شده و برخی خطاب به موسوی و کروبی می‌گویند:“شیوه چشمش فریب جنگ داشت/ما ندانستیم و صلح انگاشتیم.”

2- به دنبال اعتراضات مردمی در تونس، دیکتاتور این کشور، قدرت را ترک کرده وبه کشوری دیگر پناهنده شده است. آیا تنها فرار این فرد، ضامن بروز و ظهور دموکراسی در تونس خواهد بود؟ پرواضح است که خیر، که اگر این طور بود پس از فرار محمدرضا پهلوی در سال 57 و پیروزی انقلاب، سی و دوسالی بود که ما ایرانیان معشوق دموکراسی را در آغوش خود داشتیم. اگر از دورخیز بنیادگرایان اسلامی برای در اختیار گرفتن قدرت در تونس بگذریم، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، تونس دارای آینده‌ای نامشخص است که قرارست پس از استقرار دولت موقت، طی شش ماه آینده انتخاباتی در آن برگزار شود. دور نیست روزی که ناگهان تب تند تونس هم به عرق بنشیند.

اما در تونس چه اتفاقی افتاده است؟ بیش از یک ماه پیش، تظاهراتی در اعتراض به بیکاری، وضعیت نامساعد اقتصادی و “چهار برابر شدن نرخ مواد غذایی در تونس” برگزار شد. این تظاهرات، چندی بعد، رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفت. دیکتاتور تونس هم چون آخرین شاه ایران اعلام کرد که صدای انقلاب مردم را شنیده است و علاوه بر دستور رسیدگی به نگرانی‌های اقتصادی، قول داد که آزادی‌های سیاسی را نیز برقرار سازد. با پیوستن طبقه متوسط به معترضان، و سیاسی‌تر شدن اعتراضات، دیکتاتور میان ماندن به بهای ریختن خون مردم و فرار، دومی را برگزید. همان که شاه ایران نیزانجام داده بود.

اما در ایران چه اتفاقی افتاد؟ پس از یک کودتای انتخاباتی، طبقه متوسط با مطالبه‌ای سیاسی وارد میدان شد. رهبران این اعتراضات دو تن از افرادی بودند که در انتخابات حاضر بودند، یعنی خود از میان نخبگان حاکم بودند. دیکتاتور ایران اما برخلاف دیکتاتور تونس، به جای رفتن، ماندن را برگزید. صراحتا معترضان را تهدید کرد و به ضرب و شتم، بازداشت، شکنجه و کشتار آن‌ها دست زد. در این میان اما، رهبران جنبش هم هر روز، قدمی به پیش نهادند.

3- چرا در تونس تغییری بزرگ در کوتاه مدت در ساختارهای سیاسی رخ داده، اما در ایران چنین نشده است؟

فراموش نکنیم که تنها سی و دو سال از انقلاب ایران می گذرد. انقلابی که هزینه‌های گزافی را روی دستان مردم ایران باقی گذارده است. هزینه‌هایی که در صد سال گذشته بی سابقه هم نبوده است: انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب 57. گرچه در همه این رخدادها، مدت کوتاهی نسیم آزادی وزید، اما طوفان استبداد - به عنوان دیرپاترین نهاد ایرانی - نهال دموکراسی را از جا برکند. فراموش نکنیم که شاید مردم ایران به تجربه دریافته باشند که تغییرات ناگهانی و زیر و رو کردن ساختارها، بی آنکه آلترناتیوی برای ساختار وجود داشته باشد، تنها شکلی از استبداد را به شکلی دیگر بدل می‌کند. برای کشوری چون تونس با 55 سال سابقه استقلال - که 24 سال از آن را در دوان دیکتاتوری بن علی گذرانده است - شاید چنین تجربه‌ای نو باشد، اما برای ما ایرانیان، تکرار این تجربه می‌تواند مصداق چند بار گزیده شدن از یک سوراخ باشد.

اگر مردم مایل بودند که در یک تظاهرات، کار را تمام کنند و نهادی را تسخیر، گوش به سخنان موسوی و کروبی نمی‌سپردند. مگر آن زمان که موسوی و کروبی به مخالفت با شعار “نه غزه، نه لبنان” پرداختند، کسی به آن‌ها توجه کرد؟ مگر همین مردم نبودند که برخلاف خواست رهبران، شعار “جمهوری ایرانی” را سر دادند؟ مشکل در جای دیگری بود.

جنبش سبز، از آن جا که جنبش طبقه متوسط است، بر آن است که با کمترین هزینه ممکن، بیشترین فایده را ببرد. چنین جنبشی با آزمون و خطا راه خود را پیدا می‌کند. زمانی وارد تظاهرات خیابانی می‌شود، زمانی که هزینه آن را بیش از حد توان خود می‌بیند، سکوت را بر می‌گزیند تا راهی دیگر برای اعتراض بیابد. از سوی دیگر، این جنبش، جنبشی مدنی است و برای تحقق مطالبه‌ای سیاسی. هنوز طبقات پایین‌تر جامعه، که بیش از آزادی، در فکر نان و معیشت هستند، به این جنبش پیوند نخورده‌اند.

در تونس اما حکایتی دیگر وجود داشت. آنان که به خابان آمدند، هم‌چون سونامی، هر چه را بر سر راه خود می‌دیدند، تخریب می‌کردند. تونسی‌ها در پی آن بودند که “نان” به دست آورند، زیرا حیات خود را در خطر می‌دیدند. گرچه باید به رهبران سیاسی مخالف در تونس تبریک گفت که توانستند سوار چنین موجی شوند، اما نباید فراموش کرد که جنس اعتراض در تونس با جنس اعتراضات درایران، تفاوتی اساسی  داشته است.

4- آن‌چه این روزها اتفاق می‌افتد، جای شگفتی بسیار دارد. منتقدان، همه اعلام می‌کنند که همواره آمادگی حضور درخیابان و انجام هر نوع حرکتی را داشته و دارند، اما تنها به اذن موسوی و کروبی، راه سکوت را در پیش گرفته‌اند. از دیگر سو همینان اعلام می‌کنند که موسوی و کروبی را به عنوان رهبران جنبش به رسمیت نمی‌شناسند و نظر خود را نیز به عده زیادی از معترضان تعمیم می‌دهند. داستان شگفتی است. هیچ‌یک از این دوستان نیز نمی‌گوید که اگر این طور است، چرا بی‌توجه به سخنان رهبران جنبش سبز، کار را یک‌سره نمی‌کنند؟ چرا تلاش نمی‌کنند که با پیاده کردن نقشه خود، هم ملتی را از استبداد برهانند و به آزادی برسانند و هم چهره موسوی و کروبی را افشا کنند؟

دسته دیگری از منتقدان اما آنانی هستند که در خارج از کشور، در پشت نام‌های جعلی پنهان شده و ندای هل من مبارز سر می‌دهند. نگارنده گرچه خود، از تقسیم‌بندی معترضان به داخل ـ– خارج، ابا دارد، اما گویا گاهی راهی جز این نیست. افرادی که در جهان آزاد نیز، واهمه از آن دارند که سفرهای تفریحی‌شان به ایران به خطر بیفتد و به همین دلیل نیز از بردن نام واقعی خود، احتراز می‌کنند، مردم داخل کشور را به حضور در خیابان و اعتراض به حکومت تا بن دندان مسلحی تشویق می‌کنند که برای بقای خود، از هیچ کاری روی‌گردان نیست. عجبا که این دوستان سوپر انقلابی، که بعضا سی سال است در خارج از کشور، برای سرنگونی جمهوری‌اسلامی در آخر هفته، نقشه می‌کشند، خود حتی جرات حضور در تجمعات اعتراضی مقابل سفارت‌های جمهوری‌اسلامی را نیز ندارند.

5- جنبش سبز آهسته و پیوسته به پیش می‌رود. گرچه قبض و بسط دارد و زمانی در اوج است و زمانی در حضیض، اما نکته مهم آن است که آتش آن همواره پابرجاست. این آتش هر چه بیشتر بسوزد و نور بیفشاند، بر آگاهی می‌افزاید. آگاهی همان نوشدارویی است که اکنون نیازمند آن هستیم. پس چه بهتر که با نقد واقع‌بینانه حرکات جنبش و رهبران آن، سهمی در ساخت این نوشدارو داشته باشیم.