از نظامیان که بگذریم و یا حتی سربازهای وظیفه یا بسیجی ها، آنان که مدتی را در جبهه های جنگ گذرانده یا تجربه ی شرایط حکومت نظامی را دارند با معنا و مفهوم “اسم شب” به خوبی آگاهند؛ چیزی شبیه همین ”password” یا “رمز عبور” که کاربران رایانه به ویژه جوانان امروزی هر روز با آن چندین بار سروکار دارند.
”اسم شب” یا “رمز ورود” در جامعه ی ایران نه تنها در حیطه ی رایانه، بلکه در حوزه ی “قدرت” و ”حکومت” نیز کم کم دارد جای خود را به صورت مشخص باز می کند. به این معنا که فارغ از اینکه در آسمان، خورشید بدرخشد یا ماه بتابد، روز باشد یا شب، برای ورود به منطقه ای خاص باید “اسم شب” را بدانی، یا از پیش در جریان “رمز ورود” قرار گرفته باشی تا بتوانی خود را به مناطق ویژه رسانده یا نزدیک شوی. طبیعی است که فضای سیاسی و مختصات “جمهوری اسلامی” با “حکومت ولایی” تفاوت بسیار دارد و رمز و راز ورودش نیز.
البته، در این مواقع گاه حوادث مضحک و طنزآمیزی هم پیش می آید و فرماندهان یا ژنرال های نظامی یا رهبران سیاسی نیز به دلیل فراموش کردن یا مطلع نشدن از “اسم شب” یا “رمز ورود” جدید از امکان حضور در محل ماموریت خود یا محل حکمرانی خویش خواسته یا نخواسته محروم می شوند. در این زمان و این شرایط ما را با این مبحث کاری نیست و مقوله ای دیگر است. در این خصوص می توان تنها به مثالی بسنده و عبور کرد.
اوایل دهه ی 50 با جمعی دوستان دوران سربازی را در بخش نظامی فرودگاه مهرآباد موسوم به مهرآباد جنوبی می گذراندیم، در جایگاه مربی سربازان وظیفه، افرادی که پس از دوران آموزشی یکی از وظایفشان نگهبانی محوطه، آشیانه ها، باندها و محیط حصار کشیده ی مهرآباد بود. سربازهای تعلیم دیده ی زیر دست ما، درجه داران و افسران وظیفه، پس از آموزش به قسمتی دیگر انتقال می یافتند که فرماندهی مستبد و از خود راضی داشت. اگر اشتباه نکنم از خطه ی خراسان و شهر مشهد بود و بر سربازان بی نوا حکومتی مطلق العنان و خشن را تحمیل کرده بود. طبیعتا همه ی زیردستان از دست او ناراضی بودند، بخصوص سربازان که مترصد کسب فرصت بودند که به گونه ای تلافی رفتار نامردمی اش را درآورند. امکانی که در آن محیط به ندرت دست می داد، اما غیرمحتمل نیز نبود، از جمله نیمه شبی برای یک سرباز شیرازی فراهم آمد. فرمانده برای سرکشی و احیانا ایذاء و آزار نیروهای زیر دست قصد ورود به محوطه را کرده بود. احتمالا سن بالایش یا مصرف زیاد تریاک و مشروب بر روی سلول های مغز و حافظه اثر منفی گذاشته بود. “اسم شب” را از یاد برده بود. بی خیال در حال رانندگی بود که صدای “ایست” ئی کشیده و بلند به گوشش رسید. ناگهان بر روی پدال ترمز کوبید. در سکوت شب صدای لاستیک ها با نعره ی ایست درآمیخت. سرباز چراغ قوه به دست فرمان خروج از خودروی نظامی داد و به دنبال آن قرار گرفتن در وضعیت درازکش و دست ها پشت سر. فرمانده ابتدا با خشم خود را معرفی و با سرباز از موضع بالا برخورد کرد، اما چون قاطعیتش را دید و صدای گلنگدن را شنید، کم کم رسید به مرحله ی التماس و تمنا. خواهش برای فراخوانده شدن پاس بخش و شناسایی و رهایی بخشیدنش. حادثه ای که حدود دو ساعت بعد در زمان تغییر پست نگهبانی اتفاق افتاد. اگر چه سرباز روز بعد حسابی تنبیه شد، اما فرمانده هم پس از این گوشمالی خاص رفتار مستبدانه و ظالمانه ی خود را برای مدتی تا حدی محدود کرد.
درست است که با روشن شدن روز یا از منطقه ی نظامی بیرون آمدن مکان، دانستن “اسم شب” اهمیت و کاربرد را خود را از دست می دهد، اما “رمز ورود” به حیطه ی قدرت - حتی نهادهای انتخابی- گویا دارد جایگاه ویژه ای در شطرنج سیاسی ایران پیدا می کند و افراد صاحب صلاحیت برای دانستن و دستیابی به آن.
انتخابات مجلس هفتم، و انتخابات ریاست جمهوری و خبرگان گذشته اگرچه نشانه هایی بود برای درک این امر مهم، اما انتخابات مجلس هشتم کم کم دارد حواس برخی از سیاستمداران را جمع می کند که مشکل کجاست و طراح اصلی “اسم شب” و “رمز ورود” کیست و دامنه ی ارتباطاتشان با او در شرایط کنونی چیست. آنان دارند در می یابند که نه تنها در روشنایی روز باید “اسم شب” جدید را بدانند و “رمز ورود” دائما در حال تغییر را، بلکه اصولا درک کنند که گویا ورودشان را تا اطلاع ثانونی به این منطقه ممنوع کرده اند. این است که به جای تلاش برای کشف “رمز ورود” جدید بهتر است در صدد دانستن و کشف “رمز بازی” جدید باشند. رمز بازی در نظام ولایت مطلقه ی فقیه؛ بازی ای که برخی خود روزی در طراحی آن صاحب نقش و در شکل گیری اش صاحب پست بوده اند.
این درک شهودی و تجربی است از تحول شکل گرفته در نظام جمهوری اسلامی برآمده از خاکستر رژیم استبدادی شاهنشاهی، که “جمهوریت مردمی” اش هر روز در برابر “حکومت فردی” اش کم رنگ و کم رنگ تر می شود و اراده ی ملت و قدرت نهادهای انتخاباتی در برابر منویات فردی و اقتدار نهادهای انتصابی به سمت صفر میل می کند، و “ دو محفل سیاسی ذوب شده در ولایت” جای “احزاب و گروه های سیاسی مردمی” را می گیرند- چیزی که انسان را یاد احزاب فرمایشی مردم و ایران نوین رژیم پهلوی می اندازد. و در نهایت، آزادی می شود استبداد، و انتخابات می شود انتصابات.
کافی است که نگاهی انداخته شود به چگونگی حذف نامزدهای اصلاح طلب و مستقل. فارغ از آن گروهی که با ملاحظات سیاسی یا نگرانی های ناشی از شرایط رقابت ثبت نام نکردند، یک جمع 909 نفره از اصلاح طلبان راضی به ورود به بازی انتخابات شدند. از این جمع تا کنون تنها 138 نفر که در صورت پیروز صد در صدی در انتخابات فقط قادر به نشستن بر روی 31 صندلی سبزرنگ مجلس هستند و در خوشبینانه ترین شرایط کمتر از 11 درصد 290 نماینده مجلس را شکل خواهند داد، اجازه ی رقابت یافته اند. آنها اگر بخت یارشان باشد و به جای اسم آنان نام رقبا از صندوق های رای بیرون نیاید، اقلیتی نازل و طبیعتا ضعیف و اگر نگوئیم بی اثر، کم اثر را تشکیل خواهند داد.
این نکته ای است که جریان با هوش، اما کم نفوذ اصلاح طلب را به این جمعبندی می رساند که برای حفظ آبرو باید از بازی “انتخابات غیررقابتی” خارج شد، یا آنان را مجبور می کند علائمی خاص را به جامعه بفرستند، علائمی که چون ذکر نامی در آن نیست، می تواند برای توده ی مردم ناروشن و تا حدی نامفهوم باشد: “رد صلاحیت فلهای داوطلبان در هیأتهای اجرایی منتخب دولت آقای احمدینژاد اقدامی سلیقهای نبوده، بلکه تصمیم کانون قدرت بود و همچنان که پیشتر گفته بودم به نام مقابله با انقلاب مخملی، کودتای مخملی و در حقیقت کودتای پارلمانی دوم را انجام دادند و ثابت کردند، مشکل اصولگرایان نه تعدادی از اصلاحطلبان به زعم آنان تندرو بلکه اصلاحات و تمام اصلاحطلبان است”.
این اشاره ها و سخنان همان است که مدت ها پیش از این باید با صدای بلند گفته می شد و اکنون نیز اگر باز به مرحله ی “فرصت سوزی” نرسیده باشیم باید شاکر خداوند متعال باشیم. سخنانی که هر گاه که بر زبان می آمد یا بر قلم جاری می شد، داد عده ای بلند می شد که چنین می شود و یا چنان. گویا عوض شدن “اسم شب” و به پایان رسیدن مدت اعتبار “رمز ورود” و صدور حکم حکومتی ممنوعیت اعطای “رمز ورود جدید” به جمعی دیگر شاخک های حسی جریان با هوش اصلاح طلب را این بار به حرکت درآورده و بخشی از اصلاح طلبان و تحول خواهان را به واکنش وادار کرده است.
اکنون در 29 امین سالگرد انقلاب اسلامی اگر بگوئیم از شعار اصلی انقلاب “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” چیزی نمانده است جز پوستینی وارونه، سخن به گزاف نگفته ایم. این نکته ای است که در سخنان آیت الله منتظری نیز نمود پیدا کرده است. ایشان به خبرنگار هفته نامه ی اسپرسو گفته است: “هم اکنون در جمهوری اسلامی از برخی از شعارهای اصیل انقلاب “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” تنها اسمی باقی مانده است و به آن عمل نمیشود. «از جمله آزادی و آزادی انتخابات. هنگامی میتوان از آزادی آن هم در انتخابات سخن گفت که شرایط به گونه ای عادلانه و مناسب باشد که تمام اقشار و به ویژه نخبگان و افراد متخصص بتوانند وارد عرصه شوند؛ نه این که افراد خاص با گرایش خاص فقط بتوانند خود را در معرض رأی مردم قرار دهند و بسیار کسانی که لیاقت دارند جرأت حضور نداشته باشند چون هراس دارند به آنها اتهامهای واهی زده شود.“
اگر ترجمان “استقلال” شعار دیگر انقلاب، “نه شرقی، نه غربی”، باشد با باج های مختلفی که به روسیه، همسایه شمالی ایران داده می شود و حتی کشورهای کوچک یا کم اثر، اکنون دیگر تا مرز از دست دادن استقلال و نقض کامل منافع ملی ایران پیش رفته ایم. مصادیقش را می توان در سخنان مقام های دولتی در میزان سهم ایران در بحر خزر، مشاهده ی دورنمای پاره شدن مجدد قرارداد 1975 الجزایر و تغییر نام خلیج فارس دید.
اگر”آزادی” همین است که جای احزاب و گروه های سیاسی مستقل و مردمی را، محافل سیاسی- نظامی- امنیتی ذوب شده در ولایت مطلقه ی فقیه بگیرند؛ مطبوعات آزاد و مستقل تعطیل و توقیف شوند، یا در شرایط سانسور و خودسانسوری نفس نفس زنان به راه خود ادامه دهند؛ و حریم شخصی و کاری مردم در منزل و ادارات نقض شود؛ فاتحه ی آزادی به طور کامل خوانده شده است.
اگر “جمهوری اسلامی” یعنی “حکومت اسلامی”، آن هم نه بر آمده از دل آرا ی مردم، بلکه نشات گرفته از دل بالاترین امارات حکومتی، و نشانه اش از دور خارج شدن”انتخابات آزاد، سالم و عادلانه” و جایگزین گشتن “انتصابات حاکم پسند”، و اگر”اسلام” هم نه از نوع “تشیع علوی” شخصیت هایی چون طالقانی و بازرگان و مطهری و شریعتی، بلکه “تشیع صفوی” افرادی مانند جنتی، خزعلی و مصباح یزدی است؛ پس روشن است که کجا بوده ایم و به کجا رهسپاریم.
طبیعی است که در تحولات این چنینی اصلاح طلبان و تحول خواهان- فرق نمی کند که چه بنامندشان، تندرو یا معتدل- همه نامحرمند در دانستن “رمز ورود” جایگاه های انتخابی در صحنه ی سیاسی کشور.
آنان که این نکته ی مهم را تا کنون درنیافته اند باید فکری به حال خود کنند و راه و روش سیاسی مورد پسند خود. البته، اینان کسانی هستند که روز به روز از تعدادشان کاسته می شود. دیگر سیاستمداران و اندیشمندان و نخبگان و روشنفکران ضرورت چندانی نمی بینند که سخن سربسته گویند، چون طلسم این “راز عمومی” در حال گشوده شدن است و کوس آن را همین امروز و فردا، همه بدون ترس و واهمه بر سر کوچه و بازار خواهند زد. همانگونه که برخی اکنون می زنند: “ حادثه مهمی در حال رخ دادن است و آن استحاله نظام از جمهوری اسلامی که میراث بزرگ امام و شهداست، به دولت اسلامی است.”
تنها همین می ماند که ابهام و ایهام از سخنان خود بزدایند و به زبان قابل فهم و درک ملت سخن بر لب آورند، یا در نوشته های خود رمزگشایی کنند و نکته ی اصلی را بر کلک قلم جاری سازند.
مصاحبه مصطفی تاج زاده با نوروز، سایت خبری اصلاح طلبان
همان مصاحبه