اسم شب

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

از نظامیان که بگذریم و یا حتی سربازهای وظیفه یا بسیجی ها، آنان که مدتی را در جبهه های جنگ گذرانده ‏یا تجربه ی شرایط حکومت نظامی را دارند با معنا و مفهوم “اسم شب” به خوبی آگاهند؛ چیزی شبیه همین ‏‎”password”‎‏ یا “رمز عبور” که کاربران رایانه به ویژه جوانان امروزی هر روز با آن چندین بار سروکار ‏دارند.‏

‏”اسم شب” یا “رمز ورود” در جامعه ی ایران نه تنها در حیطه ی رایانه، بلکه در حوزه ی “قدرت” و ‏‏”حکومت” نیز کم کم دارد جای خود را به صورت مشخص باز می کند. به این معنا که فارغ از اینکه در ‏آسمان، خورشید بدرخشد یا ماه بتابد، روز باشد یا شب، برای ورود به منطقه ای خاص باید “اسم شب” را ‏بدانی، یا از پیش در جریان “رمز ورود” قرار گرفته باشی تا بتوانی خود را به مناطق ویژه رسانده یا نزدیک ‏شوی. طبیعی است که فضای سیاسی و مختصات “جمهوری اسلامی” با “حکومت ولایی” تفاوت بسیار دارد ‏و رمز و راز ورودش نیز.‏

البته، در این مواقع گاه حوادث مضحک و طنزآمیزی هم پیش می آید و فرماندهان یا ژنرال های نظامی یا ‏رهبران سیاسی نیز به دلیل فراموش کردن یا مطلع نشدن از “اسم شب” یا “رمز ورود” جدید از امکان ‏حضور در محل ماموریت خود یا محل حکمرانی خویش خواسته یا نخواسته محروم می شوند. در این زمان و ‏این شرایط ما را با این مبحث کاری نیست و مقوله ای دیگر است. در این خصوص می توان تنها به مثالی ‏بسنده و عبور کرد.‏

اوایل دهه ی 50 با جمعی دوستان دوران سربازی را در بخش نظامی فرودگاه مهرآباد موسوم به مهرآباد ‏جنوبی می گذراندیم، در جایگاه مربی سربازان وظیفه، افرادی که پس از دوران آموزشی یکی از وظایفشان ‏نگهبانی محوطه، آشیانه ها، باندها و محیط حصار کشیده ی مهرآباد بود. سربازهای تعلیم دیده ی زیر دست ‏ما، درجه داران و افسران وظیفه، پس از آموزش به قسمتی دیگر انتقال می یافتند که فرماندهی مستبد و از ‏خود راضی داشت. اگر اشتباه نکنم از خطه ی خراسان و شهر مشهد بود و بر سربازان بی نوا حکومتی مطلق ‏العنان و خشن را تحمیل کرده بود. طبیعتا همه ی زیردستان از دست او ناراضی بودند، بخصوص سربازان ‏که مترصد کسب فرصت بودند که به گونه ای تلافی رفتار نامردمی اش را درآورند. امکانی که در آن محیط ‏به ندرت دست می داد، اما غیرمحتمل نیز نبود، از جمله نیمه شبی برای یک سرباز شیرازی فراهم آمد. ‏فرمانده برای سرکشی و احیانا ایذاء و آزار نیروهای زیر دست قصد ورود به محوطه را کرده بود. احتمالا ‏سن بالایش یا مصرف زیاد تریاک و مشروب بر روی سلول های مغز و حافظه اثر منفی گذاشته بود. “اسم ‏شب” را از یاد برده بود. بی خیال در حال رانندگی بود که صدای “ایست” ئی کشیده و بلند به گوشش رسید. ‏ناگهان بر روی پدال ترمز کوبید. در سکوت شب صدای لاستیک ها با نعره ی ایست درآمیخت. سرباز چراغ ‏قوه به دست فرمان خروج از خودروی نظامی داد و به دنبال آن قرار گرفتن در وضعیت درازکش و دست ها ‏پشت سر. فرمانده ابتدا با خشم خود را معرفی و با سرباز از موضع بالا برخورد کرد، اما چون قاطعیتش را ‏دید و صدای گلنگدن را شنید، کم کم رسید به مرحله ی التماس و تمنا. خواهش برای فراخوانده شدن پاس بخش ‏و شناسایی و رهایی بخشیدنش. حادثه ای که حدود دو ساعت بعد در زمان تغییر پست نگهبانی اتفاق افتاد. اگر ‏چه سرباز روز بعد حسابی تنبیه شد، اما فرمانده هم پس از این گوشمالی خاص رفتار مستبدانه و ظالمانه ی ‏خود را برای مدتی تا حدی محدود کرد.‏

درست است که با روشن شدن روز یا از منطقه ی نظامی بیرون آمدن مکان، دانستن “اسم شب” اهمیت و ‏کاربرد را خود را از دست می دهد، اما “رمز ورود” به حیطه ی قدرت - حتی نهادهای انتخابی- گویا دارد ‏جایگاه ویژه ای در شطرنج سیاسی ایران پیدا می کند و افراد صاحب صلاحیت برای دانستن و دستیابی به آن.‏

‏ انتخابات مجلس هفتم، و انتخابات ریاست جمهوری و خبرگان گذشته اگرچه نشانه هایی بود برای درک این ‏امر مهم، اما انتخابات مجلس هشتم کم کم دارد حواس برخی از سیاستمداران را جمع می کند که مشکل کجاست ‏و طراح اصلی “اسم شب” و “رمز ورود” کیست و دامنه ی ارتباطاتشان با او در شرایط کنونی چیست.‌ آنان ‏دارند در می یابند که نه تنها در روشنایی روز باید “اسم شب” جدید را بدانند و “رمز ورود” دائما در حال ‏تغییر را، بلکه اصولا درک کنند که گویا ورودشان را تا اطلاع ثانونی به این منطقه ممنوع کرده اند. این است ‏که به جای تلاش برای کشف “رمز ورود” جدید بهتر است در صدد دانستن و کشف “رمز بازی” جدید باشند. ‏رمز بازی در نظام ولایت مطلقه ی فقیه؛ بازی ای که برخی خود روزی در طراحی آن صاحب نقش و در ‏شکل گیری اش صاحب پست بوده اند.‏

این درک شهودی و تجربی است از تحول شکل گرفته در نظام جمهوری اسلامی برآمده از خاکستر رژیم ‏استبدادی شاهنشاهی، که “جمهوریت مردمی” اش هر روز در برابر “حکومت فردی” اش کم رنگ و کم ‏رنگ تر می شود و اراده ی ملت و قدرت نهادهای انتخاباتی در برابر منویات فردی و اقتدار نهادهای ‏انتصابی به سمت صفر میل می کند، و “ دو محفل سیاسی ذوب شده در ولایت” جای “احزاب و گروه های ‏سیاسی مردمی” را می گیرند- چیزی که انسان را یاد احزاب فرمایشی مردم و ایران نوین رژیم پهلوی می ‏اندازد. و در نهایت، آزادی می شود استبداد، و انتخابات می شود انتصابات.‏

کافی است که نگاهی انداخته شود به چگونگی حذف نامزدهای اصلاح طلب و مستقل. فارغ از آن گروهی که ‏با ملاحظات سیاسی یا نگرانی های ناشی از شرایط رقابت ثبت نام نکردند، یک جمع 909 نفره از اصلاح ‏طلبان راضی به ورود به بازی انتخابات شدند. از این جمع تا کنون تنها 138 نفر که در صورت پیروز صد ‏در صدی در انتخابات فقط قادر به نشستن بر روی 31 صندلی سبزرنگ مجلس هستند و در خوشبینانه ترین ‏شرایط کمتر از 11 درصد 290 نماینده مجلس را شکل خواهند داد، اجازه ی رقابت یافته اند. آنها اگر بخت ‏یارشان باشد و به جای اسم آنان نام رقبا از صندوق های رای بیرون نیاید، اقلیتی نازل و طبیعتا ضعیف و اگر ‏نگوئیم بی اثر، کم اثر را تشکیل خواهند داد.‏

این نکته ای است که جریان با هوش، اما کم نفوذ اصلاح طلب را به این جمعبندی می رساند که برای حفظ ‏آبرو باید از بازی “انتخابات غیررقابتی” خارج شد، یا آنان را مجبور می کند علائمی خاص را به جامعه ‏بفرستند، علائمی که چون ذکر نامی در آن نیست، می تواند برای توده ی مردم ناروشن و تا حدی نامفهوم ‏باشد: “رد صلاحیت فله‌ای داوطلبان در هیأت‌های اجرایی منتخب دولت آقای احمدی‌نژاد اقدامی سلیقه‌ای ‏نبوده، بلکه تصمیم کانون قدرت بود و همچنان که پیشتر گفته بودم به نام مقابله با انقلاب مخملی، کودتای ‏مخملی و در حقیقت کودتای پارلمانی دوم را انجام دادند و ثابت کردند، مشکل اصولگرایان نه تعدادی از ‏اصلاح‌طلبان به زعم آنان تندرو بلکه اصلاحات و تمام اصلاح‌طلبان است”. ‏

این اشاره ها و سخنان همان است که مدت ها پیش از این باید با صدای بلند گفته می شد و اکنون نیز اگر باز ‏به مرحله ی “فرصت سوزی” نرسیده باشیم باید شاکر خداوند متعال باشیم. سخنانی که هر گاه که بر زبان می ‏آمد یا بر قلم جاری می شد، داد عده ای بلند می شد که چنین می شود و یا چنان. گویا عوض شدن “اسم شب” ‏و به پایان رسیدن مدت اعتبار “رمز ورود” و صدور حکم حکومتی ممنوعیت اعطای “رمز ورود جدید” به ‏جمعی دیگر شاخک های حسی جریان با هوش اصلاح طلب را این بار به حرکت درآورده و بخشی از اصلاح ‏طلبان و تحول خواهان را به واکنش وادار کرده است.‏

اکنون در 29 امین سالگرد انقلاب اسلامی اگر بگوئیم از شعار اصلی انقلاب “استقلال، آزادی، جمهوری ‏اسلامی” چیزی نمانده است جز پوستینی وارونه، سخن به گزاف نگفته ایم. این نکته ای است که در سخنان ‏آیت الله منتظری نیز نمود پیدا کرده است. ایشان به خبرنگار هفته‌ نامه ی اسپرسو گفته است: “هم اکنون در ‏جمهوری اسلامی از برخی از‏‎ ‎شعار‌های اصیل انقلاب “استقلال، آزادی،‏ ‏جمهوری اسلامی” تنها اسمی باقی ‏مانده است‎ ‎و به آن عمل نمی‌شود. «از جمله آزادی و آزادی انتخابات.‏ ‏هنگامی می‎توان از آزادی‏‎ ‎آن هم در ‏انتخابات سخن گفت که شرایط به‏ ‏گونه ای عادلانه و مناسب باشد که تمام‎ ‎اقشار و به ویژه نخبگان و افراد‏ ‏‏متخصص بتوانند وارد عرصه شوند؛ نه این که افراد‎ ‎خاص با گرایش خاص‏ ‏فقط بتوانند خود را در معرض ‏رأی مردم قرار دهند و بسیار کسانی‎ ‎که‏ ‏لیاقت دارند جرأت حضور نداشته باشند چون هراس دارند به آنها‏ ‏‏اتهامهای واهی‎ ‎زده شود‎.“‎

اگر ترجمان “استقلال” شعار دیگر انقلاب، “نه شرقی، نه غربی”، باشد با باج های مختلفی که به روسیه، ‏همسایه شمالی ایران داده می شود و حتی کشورهای کوچک یا کم اثر، اکنون دیگر تا مرز از دست دادن ‏استقلال و نقض کامل منافع ملی ایران پیش رفته ایم. مصادیقش را می توان در سخنان مقام های دولتی در ‏میزان سهم ایران در بحر خزر، مشاهده ی دورنمای پاره شدن مجدد قرارداد 1975 الجزایر و تغییر نام خلیج ‏فارس دید.‏

اگر”آزادی” همین است که جای احزاب و گروه های سیاسی مستقل و مردمی را، محافل سیاسی- نظامی- ‏امنیتی ذوب شده در ولایت مطلقه ی فقیه بگیرند؛ مطبوعات آزاد و مستقل تعطیل و توقیف شوند، یا در شرایط ‏سانسور و خودسانسوری نفس نفس زنان به راه خود ادامه دهند؛ و حریم شخصی و کاری مردم در منزل و ‏ادارات نقض شود؛ فاتحه ی آزادی به طور کامل خوانده شده است.‏

اگر “جمهوری اسلامی” یعنی “حکومت اسلامی”، آن هم نه بر آمده از دل آرا ی مردم، بلکه نشات گرفته از ‏دل بالاترین امارات حکومتی، و نشانه اش از دور خارج شدن”انتخابات آزاد، سالم و عادلانه” و جایگزین ‏گشتن “انتصابات حاکم پسند”، و اگر”اسلام” هم نه از نوع “تشیع علوی” شخصیت هایی چون طالقانی و ‏بازرگان و مطهری و شریعتی، بلکه “تشیع صفوی” افرادی مانند جنتی، خزعلی و مصباح یزدی است؛ پس ‏روشن است که کجا بوده ایم و به کجا رهسپاریم. ‏

طبیعی است که در تحولات این چنینی اصلاح طلبان و تحول خواهان- فرق نمی کند که چه بنامندشان، تندرو ‏یا معتدل- همه نامحرمند در دانستن “رمز ورود” جایگاه های انتخابی در صحنه ی سیاسی کشور.‏

آنان که این نکته ی مهم را تا کنون درنیافته اند باید فکری به حال خود کنند و راه و روش سیاسی مورد پسند ‏خود. البته، اینان کسانی هستند که روز به روز از تعدادشان کاسته می شود. دیگر سیاستمداران و اندیشمندان و ‏نخبگان و روشنفکران ضرورت چندانی نمی بینند که سخن سربسته گویند، چون طلسم این “راز عمومی” در ‏حال گشوده شدن است و کوس آن را همین امروز و فردا، همه بدون ترس و واهمه بر سر کوچه و بازار ‏خواهند زد. همانگونه که برخی اکنون می زنند: “ حادثه مهمی در حال رخ دادن است و آن استحاله نظام از ‏جمهوری اسلامی که میراث بزرگ امام و شهداست، به دولت اسلامی است.” ‏

تنها همین می ماند که ابهام و ایهام از سخنان خود بزدایند و به زبان قابل فهم و درک ملت سخن بر لب آورند، ‏یا در نوشته های خود رمزگشایی کنند و نکته ی اصلی را بر کلک قلم جاری سازند.‏

‏ ‏

‏ مصاحبه مصطفی تاج زاده با نوروز،‎ ‎سایت خبری اصلاح طلبان

‏ همان مصاحبه

‏ ‏