یاد یاران ♦ چهار فصل

نویسنده
سهیل آصفی

po_soheil_asefi_01.jpg

“آیا شعر نمی تواند دهان به دهان جریان و هستی گیرد و گردن نهادن به ایجاد آن گونه کالا ضرورت دارد؟… شاعر ‏جاخالی کرده ست.” ای صدای خسروگلسرخی در سی و پنجمین سال دیدارش بامرگ در سپیده دمان اعدام است…‏

khosrowgolsorkhib.jpg

‎ ‎این عشق ماست…‏‎ ‎


چشم مخملی من ‏‎
شکوه اینده ‏‎
امروز‎
این عشق ماست، عشق به مردم… ‏

درست سی و پنج سال تمام از به خون به خفتن خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده ایرانی می گذرد. او و همرزم دیگرش ‏کرامت‌ دانشیان محاکمه و اعدام شدند. محاکمه و سخنرانی افشاگرانه این دو در این محاکمه همان زمان به طور ناقص ‏از تلویزیون پخش شد و در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، در سالگرد اعدام او و تنها چند روز پس از وقوع انقلاب بهمن در سال ‏‏1357، به طور کامل پخش شد.گرچه در زمان خود او اشعارش به صورت کتاب چاپ نشدند, پس از مرگ چندین ‏کتاب مختلف در بزرگداشت او و از جمله مجموعه اشعار او به چاپ رسیدند.‏

خسرو گلسرخی در روز دوم بهمن ۱۳۲۲ در شهر رشت بر خشت این جهان افتاد. پدرش قدیرگلسرخی ومادرش شمس ‏الشریعه وحید هر دو از روشنفکران و آزادی خواهان گیلان یودند. ورا که قدیر، هنگامی که خسرو هنوز بیش از ۵ ‏سال نداشت درگذشت و به ناچار همسر جوانش په همراه خسرو و برادر دو ساله اش فرهاد گلسرخی به خانه ی پدرش ‏محمد وحید در قم پناه برد. پدر بزرگ خسرو محمد وحید خود مردی آزاده اندیش بود که از یاران میرزا کوچک خان ‏جنگلی در جنبش جنگل بود و در کنارکوچک خان در برابر نیروهای دٌش گانه ی انگلیس جنگیده بود. وآشکارست که ‏خسرو نود آزادی خواهی و ستیزه گری با خودکامه گی و ژاژوری را از او دریافت. که این از سروده هایش به ‏آشکاری می تراود؛ به ویژه آنها در زیر نام-خامه ی “جنگلی ها” و “دامون” سروده شده ند (واژه ی دامون به گویش ‏گیلانی همان دَمن پارسی ست – همچون دشت و دمن – و به میانشٍ تپه ماهورهای سر سبز ست).‏

خسرو آموزش آغازینه را در دبستان حکیم سنایی و آموزش میانه را در دبیرستان حکیم نظامی به پایان رساند. ورا که ‏هنوز بیش از نوزده سال نداشت که پدر بزرگش نیز درگذشت. اینک بار گرداندن چرخ روزگار خانواده به دوشش افتاد. ‏وچنین بود که او به همراه برادرش فرهاد راهی تهران شد. دو نو جوان در محله امین حضور خانه ای کوچک یافتند. و ‏خسرو به ناچار کاری پیدا کرد که همه ی روز او را در بر میگرفت. و با این همه او شب ها را به آموختن زبان های ‏فرانسه و انگلیسی و پژوهش های فرهنگی می گذراند.و نبشته هاو سروده ها و بررسی هایش را با خامه-نام هایی به ‏سان “دامون”، “ خ، گ”، “بابک رستگار”، “افشین راد” و “خسرو کاتوزیان” به چاپ میرساند.‏

در سال ۱۳۴7 هنگامی که دبیری بخش هنری روزنامه کیهان را داشت با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده و پژوهش گر ‏پیوند زناشویی بست. در سال ۱۳۵۰ نوشته ی از او در ماهنامه ی نگین در زیر سرنوشته ی “گرفتاری شعر در شبه ‏جزیره ی روشنفکران” به چاپ رسید که سخت گفتگو برانگیز بود گلسرخی در این نبشته سروده گران پارسی گوی آن ‏گاهان را سرزنش میکرد که:‏

‏ “شاعر که ناخواسته و نادانسته زیر نفوذ سیاست هنری روزگارش قرار گرفته ست…او از کلمات و شرایط عینی ‏زندگی می ترسد. شاعر در مقام تولید کننده یی تکیه زده که منطبق شدن کالایش با ضوابط جاری حتمی می نماید.، آیا ‏شعر نمی تواند دهان به دهان جریان و هستی گیرد و گردن نهادن به ایجاد آن گونه کالا ضرورت دارد؟… شاعر ‏جاخالی کرده ست. او گوشه نشین، حاشیه پرداز و منزوی شده، به متلاشی کردن نقش تاریخی شاعرو حقیقت شعر ‏نشسته ست… شاعر چون در کوران واقعیات نیست، چون در زندگی روزمره در میان مردم دیده نمی شود، شعر او نه ‏رنگی از مردم دارد و نه رنگی از زندگی “‏


در مرداد ماه همان سال بخش نخست نبشته ی دیگری از او با سرنبشته ی ” سیاستِ هنر، سیاستِ شعر” در نگین به ‏چاپ رسید. او در این نبشته گروهی از شاعران از فرنگ برگشته ی آن دوران را سوداگران هنر و عروسکهای کوکی ‏خواند ونوشت “ما شاهدیم که این ٌعروسکان کوکی ٌ معصوم! مشتی کلمات قصار از قلب پر عفونت سیاست هنر ‏سوداگرانه حفظ کرده اند و هر جا که فرصتی دست می دهد، همان ها را تکرار می کنند: ُهنر مردم یعنی حرف مفت، ‏حالا هنگام آن ست که در بند معماری شعر باشیم”.‏

بخش دو دیگر این نوشته در شهریور ماه در نگین چاپ شد این مقاله سپس در کتابچه یی از سوی انتشارات (کتاب ‏نمونه) به مدیریت بیژن اسدی پور چاپ شد. ورا که سپس ساواک از دنباله ی چاپ آن در نگین پیش گیری نمود. از ‏دیگر نوشته های مهم خسرو در نگین, می باید همچنین از نوشته ی او در یادبود پنجمین سالگرد مرگ فروغ نام برد او ‏در این باره نوشت:‏

‏”او زیبایی را در بافت خشن زندگی جستجو میکرد. شعر فروغ، شعرهای اجتماعی او، شاید مردمی ترین شعر روزگار ‏ما باشد”.‏

دو مجموعه به نام های ”دستی میان دشنه و دل” و ” من در کجای جهان ایستاده ام” را کاوه گوهرین پس از جانباختن ‏گلسرخی منتشر کرده ست. دوران زندگی خسرو با عاطفه چهار سال بود و یادگار این همزیستی فرزند پسری ست به ‏نام دامون. عاطفه گرگین اندکی پس از دستگیری گلسرخی در دادگاه ارتشی به چهار سال زندان کیفر شد و سرپرستی ‏از دامون را فرهاد، برادرش به عهده گرفت.وی هم اکنون در فرانسه زندگی می کند.‏

خسرو گلسرخی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ به جرم ساختگی شرکت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی در دادگاه ارتشی به ‏اعدام محکوم و به همراه کرامت دانشیان در میدان چیت گر تیر باران شدند. به سبب فشار رسانه ها و سازمان های ‏دادخواه جهانی شاه اجازه داد تا از دفاعیه گلسرخی در دادگاه فلمبرداری شود. خسرو در دفاعیه خود که آنرا “بنام نامی ‏مردم” آغاز کرد دادگاه را فرمایشی خواند و گفت:‏

‏”در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنان‌که گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه ‏صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند، یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون ‏وسطایی است. یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است، و آن ‏بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده می‌شود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود. در حالی ‏که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونه است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی ‏بورژوا کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود ‏خفه می‌کند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت می‌گیرد، با تمام خفقان، می‌توان جلوی اندیشه را گرفت؟ “‏

خسرو گلسرخی در وصیت نامه اش، خود را “یک فدائی خلق ایران” معرفی کرده و می گوید که شناسنامه اش “جز ‏عشق به مردم” چیز دیگری نیست.” من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم. و شما آقایان فاشیست ‏ها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام ‏خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب ‏شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط ‏آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم کشیده ایران واژگون خواهد شد ‏ضمنا“ یک عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یک هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.“‏

من ایرانی ام ‏
چشم مخملی من ‏‎
شکوه اینده ‏‎
امروز‎
این عشق ماست، عشق به مردم ‏‎
بگذار ‏‎
درفش سرخ ‏‎
زیبایی ترا بستایم ‏‎
من کور نیستم ‏‎
‎ ‎باید ترا بستایم می دانم ‏‎
‎ ‎اما کجاست ‏‎
جای دیدن تو ‏‎
وقتی که هم وطنم برده ‏‎
و خاک خوب ترا جراحی می کنند ‏‎
باید که خاک من ‏‎
از خون من ‏‎
بنا گردد‎
بنای آزادی‎
بی مرگ و خون ‏‎
کی میسر شد ؟‎
پیکار می کنم ‏‎
می میرم ‏‎
‎ ‎این است عشق من ‏‎
می دانی‎
من ایرانی ام ‏‎