حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

جمع آوری آثار مخملباف از موزه سینما

دستور برای یک غارت فرهنگی دیگر

 

سفر محسن مخملباف به یک جشنواره فیلم در اسرائیل، بهانه ای شد برای دستور غارت دیگری از میراث ملی ایران و این بار توسط معاونت سینمایی که دارد آخرین نفس هایش را می زند.

ناگفته پیداست که با قبول تمامی مشکلات و عقبه های تاریخی، اسرائیل هم بسان دیگر کشورهای دنیا، تنها قسمتی از خاک زمین به حساب می آید و سفر به آن منطقه در ذات خودش نه امری ستوده است و نه اقدامی نکوهیده. در شرایط معمول و در جامعه ای که هر گفتار و کرداری نشان از سیاست و فعالیت سیاسی ندارد؛ سفر به چهارسوی دنیا هم تنها سفر به حساب می آید و جشنواره ی سینمایی هم تنها محلی برای نمایش دادن فیلم های تازه؛ نه چیزی بیش و نه ذره ای کم.

با نگاهی به “ کامنت ” های موافق و مخالفی که باب این قضیه نگاشته شده، نیک به این موضوع پی می بریم که هم اهل موافق و هم طایفه ی مخالف بیشتر از آنکه دغدغه ی هنر و سینما داشته باشند؛ باب این قضیه موضع گیری سیاسی کرده اند. هیچ کس از ارزش ها و یا کاستی های فیلم مخملباف نگفته؛ هیچکس پیشینه ی جشنواره را پررنگ نکرده و هیچ کس به حال و هوای تازه ی سینمای مخملباف پس از کوچ اجباری از ایران اشاره ای نداشته؛ تا آنجا که یک حرکت کاملا فرهنگی رنگ و بوی اقدامی تماما سیاسی گرفته؛ تو گویی یک لیدر سیاسی به اسرائیل رفته تا همراهی و یا خصومت دولتی را به نفع و یا به ضرر منافع ملی ایران جلب کند؛ انگار نه انگار که کل قضیه تنها نمایش یک فیلم بوده و شرکت در جشنواره ای سینمایی.

جالب تر از تمامی این موضع گیری ها اما حرف ها و دستورالعمل جواد شمقدری معاونت سینمایی ایران بوده که در آخرین روزهای تکیه زدن بر امور سینمایی کشور، در نامه ای خطاب به “ محمد حسن پزشک ” مدیر عامل موزه ی سینما؛ امر کرده تا کلیه آثار محسن مخملباف را از این موزه جمع آوری شود. وی در نامه ی شدید اللحنش، این طور آورده:

“جا دارد در ماهی که جمعه آخر آن با فریادهای بلند وتظاهرات میلیونی ملت بزرگ اسلام بر علیه صهیونیست ها رقم می خورد ساحت موزه سینمای ایران از لوث یادگاری های این فیلمساز تا زمانی که در این وادی ضلالت می لغزد پاک و منزه شود.”

رها از توهین های همیشگی آقای شمقدری که دیگر به آنها عادت کرده ایم، چنین دستوری از جانب وی را می توان به قانون شکنی هم نسبت داد. ناگفته پیداست که اشیاء داخل موزه؛ ملک ملی به حساب می آیند و اختیارشان در دست فردی خاص نیست. موزه ی سینما در ایران هم هیات امنایی دارد و تصمیم گیری برای ورود و خروج اشیا در حیطه ی وظایف اعضای این گروه است و تصمیمی تام و فردی تلقی نمی شود.

دیگر از این قانون شکنی واضح؛ بحث جدال و عناد آقایان با ذخایر فرهنگی ایران هم همراه این موضوع دیگر بار به ذهن خطور می کند. پاک کردن یک موزه از آثار ثبت شده ی یک هنرمند درست در ادامه ی همان سیاستی صورت می گیرد که از یک سو به تخریب پاسارگاد انجامیده و از دیگر سو بی رونقی کتابخانه های ایران را در پی آورده.

دعواهای شخصی و سیاسی با تمام “بدی” هاشان، چه بخواهیم و چه نخواهیم قسمتی انکار ناپذیر از حال و هوای این روزهای ایران به حساب می آیند و نشانه ای از آشفتگی لاگریز دوران. علی رغم تمام این نابسامانی ها، موضع گیری های سیاسی و موافقت ها و مخالفت های پیاپی را می توان به آزاد بودن رای و اندیشه نسبت داد و جوری ( حتی سخت) پذیرفتشان؛ دستبرد به اشیاء یک موزه اما از آن دسته از کینه توزی های خودسرانه ایست که مجالی برای درک و فهم ندارد.